شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانه‌ی چشم
آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه‌ی شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابه‌ی غم بود و جگرگوشه‌ی درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آن چه جان کند تنم، عمر حسابش کردم

#فرخی_یزدی
پدرم توی یکی از این کشورهایی که زورکی پیدا شدن خودش رو به کشتن داد. منظورم اینه که این کشورها وقتی پیدا می‌شن که مردم میرن اون‌جا که کشته بشن.
جغرافی یعنی همین.
پدرم خودش رو فدای جغرافی کرد.
مثلاً ویتنام. اول کسی نمیدونست که همچو جایی هم توی دنیا هست. حالا آمریکا پر از ویتنام شده، کره هم همین طور، یک روز یک کاغذ برای یکی میرسه که پدرش تو کره کشته شده! میره روی نقشه میگرده ببینه کره کجاست.
آمریکایی‌ها جغرافی رو همین جوری یاد گرفتن.

خداحافظ گاری کوپر
#رومن_گاری
Fateme Rahaei
https://m.youtube.com/watch?v=kIZzlzGBhC8&itct=CBEQpDAYACITCMKnzrjSstACFQkxFgodx1wAnTIHcmVsYXRlZEjrhKbp8O6qiCQ%3D
متن عربی به همراه ترجمه
اگه دلتون هوایی شده اینم چیز خوبیه


تِزورونی اَعاهِـدکُم
به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم


تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم
می‌دانید که من شفیع شمایم


أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
اسامی‌تان را ثبت می‌کنم


هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید


وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه
قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او


أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه
من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من می‌آیید


یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه
ای که جان‌هایتان را به بهای زیارت من به کف گرفته‌اید


عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه
بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!


تواسینی شَعائرْکُم
عزاداری‌ هایتان به من دلداری می‌دهد


تْرَوّینی مَدامِعْـکُم
و اشک‌ هایتان مرا سیراب می‌کند


اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم
من و زخم‌ هایی که بر تن دارم به شما دلداری می‌دهیم


هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من ، خوش آمدید


هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ تِحْـضَـرْ
خوش آمدید ای که وعده‌تان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر می‌شوید


إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ
آمدید در حالی که نه گرما برای‌ تان مهم بود و نه سرما


وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَة الأکبَر
قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر


اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـة المَحْـشَرْ
در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمی‌کنم


عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم
در وقت دیدار پیشتان می‌ آیم و دور نمی‌شوم و رهایتان نمی‌سازم


مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم
پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم


هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائرانِ من ، خوش آمدید


یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی
ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده‌ اید


تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟
می‌دانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می‌اندازد؟


بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی
به یاد آن دست بریده‌ ای که فریاد زد: مرا دریاب


صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی
و با شنیدن آن صدا ، آشکارا فریاد زدم که بی‌برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد


کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ
تیر هجرت کمرم را شکست


نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ
بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید


اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ
سفارش این پرچم را به شما می‌ کنم


هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من ، خوش آمدید


یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ
ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده‌اید


اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ
حاجتتان را می‌دانم ، نیازی به گفتن نیست


وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ
قسم به گلوی شیرخواره ، حاجتتان را برآورده می‌کنم


یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ
زائران من ، عهده کرده‌ام که هر بیماری را شفا دهم


اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ
برادر زینب به خاطرتان شاد شد


هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم
خوش آمدید صدایتان می‌زند


یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم
مرد غیرتمند به شما درود می‌گوید


هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائرانِ من ، خوش آمدید


زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی
زینب هنگامی که شما را می‌بیند که زیارتم می‌کنید ، می‌گوید:


تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!
کاش در جنگ حاضر می‌ شدید


ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی
که مرا به اسیری نمی‌بردند و مرا غارت نمی‌کردند


و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی
با تازیانه‌ های خیانت نمی‌ زدند


تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره
صدایم می‌ زند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت


اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم
شما را بر این مصیبت می‌گریانم


هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من ،‌ خوش آمدید
در هر صد نفر، یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی.
بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند، زیرا هر کسی آزاد است که احمق باشد.

هنر همیشه بر حق بودن
#آرتور_شوپنهاور
ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در سر هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم!
مردمی کن، مشو از دیده ی خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه ی دیوار جدا

می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

#امیرخسرو_دهلوی
مِن سوء حظي
نسيتُ أن الليل طويل
و مِن حسن حظك
تذكرتك حتى الصباح...

#محمد_درویش


از بداقبالی‌ام
فراموش کردم که شب دراز است
و از خوش‌اقبالی‌ات
تا صبح تو را به خاطر آوردم...

#اسماء_خواجه‌زاده
لكنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم كه كمی خوب شود حال دلم

كاش می شد كه شما نیز خبردار شوید
لحظه ای از من و از دردِ كهنسال دلم

از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم

عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما
بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم

آه! یک عالمه حرف است كه باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم

مردم شهر! خدا حافظتان من رفتم
كسی از كوچه ی غم آمده دنبال دلم

#نجمه_زارع
سلام بر اعضای محترم 🖐
شبتون بخیر

با توجه به اینکه دو-سه سال از عمر این کانال میگذره و بعضاً از شما بازخوردهای خوبی بابت پستهای کانال میگیرم، خواستم یه کم منبر برم 😅 و ممنون میشم نظرتونم اعلام کنید
(البته نظرسنجی بات رو میذارم که زحمت پی وی رفتن هم نداشته باشید)

یه سری دلیل هست که چرا این کار رو میکنم:
۱.همیشه برام مهم بوده حتی اگه شده،یه نفر رو با جنبه های مختلف ادبیات آشنا کنم

۲.سعی کردم شعر و متن سطح پایین،جعلی و بی هویت تو کانال نذارم.چون لطمه بزرگ ادبیات کنونی ما همین چیزاست

۳.اگه شعر ،تصویر و متن خوبی جایی میدیدم،ترجیح میدادم فوروارد کنم تا کپی پیست! اینطوری هم منبعش رو میفهمید و هم میتونید مطالب اونجا رو دنبال کنید

۴.قصد تعریف و اینا ندارم.چون اگه کانال خوبی باشه،بدون تبلیغ هم طرفدار خودشو پیدا میکنه...ولی خب کیفیت رو فدای کمیّت نمیکنم. چه ده نفر عضو داشته باشه و چه صد نفر، من کار خودمو انجام میدم 😅
چون تک تک افرادی که وقت میذارن و میخونن،محترم هستن.حتی مایه ی دلگرمی هم هستن

خلاصه،اینا حرفایی بود که دوست داشتم بگم.چون بعد از این مدت،برای خودم به شخصه،اینجا شده آرشیو متون و اشعاری که به دلم می نشینه.
اگه شما هم چیز دلنشینی تو بساط دارید میتونید با ما به اشتراک بذارید.خوشحالم میشیم
آیدی منم که تو توضیحات کانال هست
علاوه بر تعریف ها (که گاهی شرمنده میکنید)، نقد و تخریب شما رو هم پذیراییم (و این مهمتره)!
و اگه به نظرتون کانالمون "هِییی! بَدَک نیست 🤔" میتونید به دوستانتون معرفی کنید.

دیگه بیشتر از این طومار رو ادامه نمیدم.

یا علی 👋
کدوم قسمت رو بیشتر می پسندید؟

ترجمه از عربی و انگلیسی و فرانسوی (مثلا نزار قبانی و شکسپیر و پل الوار) – 5
👍👍👍👍👍👍👍 36%

شعر کلاسیک (امثال مولوی و حافظ و سعدی و عراقی و ...) – 4
👍👍👍👍👍👍 29%

شعر معاصر ( علی الخصوص غزل و نیمایی) – 2
👍👍👍 14%

برشهایی از کتابها و اشتراک فایلهای پی دی اف – 2
👍👍👍 14%

موسیقی (با و بی کلام) – 1
👍 7%

یادآوری سالگرد و بزرگداشت و ...
▫️ 0%

گزینه های بالا خیلی به دلتون نمیچسبه...ایده ی دیگه ای دارین (اینا رو پی وی بگید حتماً)
▫️ 0%

👥 14 people voted so far.
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچه ی معشوقه ی ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل #حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
و كل شيء يزول و يبقي الحب..

خوان سپهر و سفره ی خاک و بساط دهر
پیش از ظهور عشق، نمکدان نداشته است!

صائب
Liberté

Sur mes cahiers d’écolier
Sur mon pupitre et les arbres
Sur le sable sur la neige
J’écris ton nom

Sur toutes les pages lues
Sur toutes les pages blanches
Pierre sang papier ou cendre
J’écris ton nom

Sur les images dorées
Sur les armes des guerriers
Sur la couronne des rois
J’écris ton nom

Sur la jungle et le désert
Sur les nids sur les genêts
Sur l’écho de mon enfance
J’écris ton nom

Sur les merveilles des nuits
Sur le pain blanc des journées
Sur les saisons fiancées
J’écris ton nom
.
.
.
Sur la santé revenue
Sur le risque disparu
Sur l’espoir sans souvenir
J’écris ton nom

Et par le pouvoir d’un mot
Je recommence ma vie
Je suis né pour te connaître
Pour te nommer...

Liberté.

#paul_eluard
آزادی

در دفترهای مدرسه ام
بر نیمکت ام و بر درختان
بر شن و بر برف
نامت را می نویسم

بر تمام اوراقی که خوانده می شود
بر تمام اوراق سفید
بر سنگ،خون،کاغذ و خاکستر
نامت را می نویسم

بر تصاویر زرّین
بر سلاح های مبارزان
بر تاج پادشاهان
نامت را می نویسم

در جنگل و صحرا
بر آشیانه، روی گل های طاووسی
بر پژواک کودکی ام
نامت را می نویسم

بر حیرت های شب ها
بر نان سفیدِ روزها
بر فصل های در هم تنیده
نامت را می نویسم
.
.
.
بر عافیتی که بازگشت
بر مخاطره ای که ناپدید گشت
بر امیدِ بی یادآوری
نامت را می نویسم

و با قدرتِ واژه ای
حیاتم را بار دیگر آغاز می کنم
من زاده شده بودم تا تو را بشناسم
تا تو را بنامم...

آزادی!

ترجمه: #فاطمه_رهائی
Forwarded from میراث ‌عرفا
ای که گفتی؛
مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر،
تو کجایی؟

گر بیایی دهمت جان
ور نیایی کُشَدَم غم

من که بایست بمیرم
چه بیایی چه نیایی!

👤حضرت سعدي🌸
@miraseorafa
‏چرا نباید صریح بگویم...
که دوست داشته شدن از سوی کسی که دوستش می‌ داری،آن حس و حالتی است که در واژه‌ی عام و عادی "خوشبختی" نمی‌گنجد.
‏⁧
#محمود_دولت‌آبادى
با نگاهی نافذ در برابر ابنا بشر می ایستم و قصه شرمساری های خویش را حکایت میکنم. بی آنکه اثری را که برجای میگذارد لحظه ای از نظرم دور دارم و هنگامی که میگویم "من رذلترین اراذل بوده ام" وقت آن میرسد که به تدریج و نامحسوس در سخنرانیم من را به ما تبدیل کنم.
هرچه بیشتر خودم را متهم کنم، بیشتر حق آن را خواهم داشت که درباره شما قضاوت کنم، ازین بالاتر شما را تحریک میکنم تا خود بر خویشتن داوری کنید.

سقوط
#آلبر_کامو