شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت!
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه‌کس طالب یارند؛ چه هشیار و چه مست
همه‌جا خانه‌ی عشق است؛ چه مسجد، چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه‌ی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به‌درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا! روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

#حافظ
@PoemAndLiterature
توانگرا! دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ!
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

#حافظ
@PoemAndLiterature
👍2
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش؛ همین گناهت بس!

#حافظ



برخی انسان‌ها آن‌چنان برایت عزیز و دوست‌داشتنی هستند که یاد خاطرات شیرینِ بودن در کنارشان، بر ذهنت نقش می‌بندد و سخنان زیبایشان، بر قلب و جانت می‌نشیند.
از همان روزهای اول دانشجویی که پا به کانون شعر و ادب دانشگاه شریف گذاشتم، همراهی استاد رحیمی نازنین را به طرزی بی‌نظیر احساس کردم و حتی در خاطرم هست که تا چند مدت، از اینکه درس ادبیات عمومی‌ام با فردی غیر از ایشان ارائه شده بود، بسیار مغموم بودم. استاد رحیمی نه تنها در آن روزها، بلکه تا همین حالا، حکم معلم زندگی، مشوّق تحصیلی، برادر بزرگ‌تر، همراه روزهای پر اضطراب و گوش شنوای دغدغه‌های دانشجوها را داشته‌اند.

اعتراف می‌کنم و چه اعتراف شیرینی! که روزهایی که در اوج بلاتکلیفی برای ادامه‌ی تحصیل بودم، نمی‌خواستم فضای فنی را ادامه دهم و در خصوص ادبیات هم مطالعه‌ای نداشتم، حضور استاد رحیمی و صحبت‌های دلگرم‌کننده‌ی ایشان، آبِ روی آتشِ تردیدها و ترس‌هایم بود.

استاد رحیمی را با لفظ "استاد" به یاد می‌آورم؛ چرا که در این زمانه، فراوانند "دکتر"هایی که شایسته‌تر آن است که مدرک تحصیلی خود را قاب کرده، بر دیوار نهند و اندکند انسان‌هایی که با مهربانی، لطف و حمایت خود، تو را تا همیشه وامدار خویش می‌سازند.

این‌ها را عرض نکردم تا به خاطر ارادت شخصی، از استاد رحیمی جانبداری کرده باشم؛ چرا که باور دارم اگر پای صحبت بسیاری از دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاه شریف بنشینید، مشابه این سخنان را خواهید شنید. شرافت، مهربانی و محبوبیت استاد رحیمی همان قدر مبرهن و مشخص است که گرمابخش بودن آفتاب!
اتفاق امروز، تا ساعت‌ها ما را نگران و چشم‌انتظار خبری از سلامتی استاد ساخت، اما امیدواریم دیگر هیچ‌گاه رخدادهای مشابهِ امروز برایشان رقم نخورَد و تار مویی از سر ایشان کم نگردد‌. استاد رحیمی امروز با رفتارشان، همچون گذشته، بر وصف‌هایمان از شخصیتشان، صحه گذاشتند و ثابت کردند آن همه محبوبیت در میان حلقه‌ی هواخواهانشان، اتفاقی نبوده است!

#یادداشت
@PoemAndLiterature
3👍2
چو قسمت ازلی بی‌حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست، خرده مگیر

#حافظ
@PoemAndLiterature
1
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت

#حافظ
@PoemAndLiterature
1
منم که گوشه‌ی میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گَرَم ترانه‌ی چنگ صبوح نیست چه باک؟
نوای من به سحر، آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست، پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم؛ خدا گواه من است

مگر به تیغ اجل خیمه برکنم، ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید، تکیه‌گاه من است

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ!
تو در طریق ادب باش؛ گو گناه من است

#حافظ
@PoemAndLiterature
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
نومیدی روزی به آخر می‌رسد
#یکشنبه_ها_و_حافظ

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره‌گون شد خضر فرخ‌پی کجاست
خون چکید از شاخِ گُل بادِ بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حقّ دوستی
حق‌شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد


اما این غزل در باب هیچ رویداد ویژه‌ای نیست، نگاهی است که شاعر به تمامی اجتماع می‌افکند و دگرگونی غم‌انگیز شهر و شهروندان و پیوندهایشان را می‌بیند:
دوستان صاحبدلان و سواران و میگساران رفتند و از شهریاران نشانی نیست، نه دوستی و نه کوی دوستی! در اینجا پیوسته نوسان و رفت و برگشتی است میان ویژگی‌ها و حالت‌های آدمیان با پدیده‌های طبیعت، میان یاری، مروت و مستی با شاخ گل و باد بهار و خورشید و باران و ستاره.

انسان و طبیعت هر دو سرنوشتی یگانه دارند و با هم رهسپار خانهٔ فراموشی هستند و تا کرانهٔ جهان تا نهانگاه آب حیات که روشنائی است می‌روند. اما انگار روشنایی مرده و چراغ رستگاری خاموش است. نهاد جهان پریشان است.

شاعر آنگاه که به روزگار می‌اندیشد کمتر به زبان
امیدواران و شادکامان سخن می‌گوید. اما روزگار به خود رها نشده است. آفرینش بیهوده و گردش کار جهان بی‌موجبی نیست. چون دست مشکل‌گشای دوست در پسِ پردهٔ این معمای نا‌معقول و سر در گم پنهان شده، بی‌گمان نومیدی روزی به آخر می‌رسد.
در پایان غزلی سراسر بی‌امید شاعر به خود می‌گوید:

حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش

ندانستن راز نشان بیوفائی دوست و رهاشدن کشتی «در سیل فنا» نیست. نوح کشتیبان را از یاد مبر!

در کوی دوست
زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب، صفحه ۲۴۰

درسگفتار‌های دربارهٔ حافظ از این رسانه منتشر می‌شود. با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#حافظ
Forwarded from شعر و ادبیات (Fateme Rahaei)
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت

#حافظ
@PoemAndLiterature
2
Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin Shafiee افشین شفیعی)
غنیمتی شِمُر ای شمع، وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

#حافظ

این دنیا جای افسوس و دریغ است. نه دریغ از متاع دنیوی که از دست داده‌ایم، بلکه از حضور آن کسانی که روزی در کنارمان داشته‌ایم و اینک آنها را از دست داده‌ایم. نه از فقدان عزیزانی که در خاک خفته‌اند - که صد البته مهرشان گرامی‌ست- بلکه از آنهایی که زنده‌اند، مانده‌اند، اما قدرشان را ندانستیم.

#افشین_شفیعی

پی‌نوشت: به واژهٔ معامله هم در این بیت حافظ دقت فرمایید! صوفیان قدیم در ارتباط مهرگونه از این واژه به دفعات بهره برده‌اند. آن‌ها محبت دادن و گرفتن را نوعی معامله می‌دانستند. جوری بده بستان که اکثر در رابطهٔ عاشقانه با پروردگارشان به‌کار می‌بردند. از این نظر بر آن تأکید کردم که بگویم مهربانی و مهرورزی هم نوعی معامله است، بار منفی در فرهنگ پیشین ما نداشته است.
👍1👏1
نشان اهل خدا عاشقی‌ست؛ با خود دار
که در مشایخ شهر، این نشان نمی‌بینم

#حافظ
@PoemAndLiterature
👍2
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما، غیر از این گناهی نیست!

#حافظ
@PoemAndLiterature
5
بکن معامله‌ای، وین دلِ شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صدهزار درست

#حافظ
@PoemAndLiterature
💔3👍2
آواز ابوعطا-شجریان، لطفی
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم...

🎧 «عشق داند»

در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند
من چنينم كه نمودم؛ دگر ايشان دانند

عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند، ولی
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند

جلوه‌گاه رخ او ديده‌ی من تنها نيست
ماه و خورشيد، همين آينه می‌گردانند

لاف عشق و گله از يار، زهی لاف دروغ
عشقبازان چنين مستحق هجرانند

وصف رخساره‌ی خورشيد ز خفّاش مپرس
كه درين آينه صاحب‌نظران حيرانند

عهد ما با لب شيرين‌دهنان بست خدای
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند

مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه‌ی پشمين به گرو نستانند

گر شوند آگه از انديشه‌ی ما مغبچگان
بعد از اين خرقه‌ی صوفی به گرو نستانند

مگرم چشمِ سياه تو بياموزد كار
ورنه مستوری و مستی همه‌كس نتوانند

گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندی حافظ نكند فهم چه شد
ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند

شعر: #حافظ
آواز: #محمدرضا_شجریان
تار: #محمدرضا_لطفی
زادروز استاد شجریان عزیز گرامی باد. روحش شاد.
@PoemAndLiterature
1
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!

در ستایشِ حافظ


مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْ‌روشنی

هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینه‌دارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی

در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی

نشناخت کس تو را و شگفتا که قرن‌هاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی

این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشه‌ْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی

ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟

در مسجدی و گوشهٔ میخانه‌ات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.

هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی

نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُش‌اند و تو گرمِ سرودنی

آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!

محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیه‌های سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___

▪️با اطمینان می‌توان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیش‌و‌کم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلال‌الدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بی‌مانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دوره‌ای شعر او را آینهٔ اندیشه‌های خود بدانند و از نظر «پیر خطا‌پوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفت‌سین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربه‌فرد است و همانند ندارد.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی
#حافظ
1
غنیمتی شِمُر ای شمع، وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

#حافظ
@PoemAndLiterature
2
حس و حال کودکانه...

قدم مَنِه به خرابات جز به شرط ادب
که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند

#حافظ

پی‌نوشت: کفش‌داری حرم امام رضا (ع) و دختر آداب‌دانی که کفش عروسکش را هم به امانت سپرده!

عکس از خبرگزاری فارس

@PoemAndLiterature
5
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق، جهان می‌توان گرفت

افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت

زین آتش نهفته که در سینه‌ی من است
خورشید، شعله‌ای است که در آسمان گرفت

می‌خواست گل که دم زند از رنگ‌وبوی دوست
از غیرت صبا، نفسش در دهان گرفت

آسوده بر کنار، چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه، عاقبتم در میان گرفت

آن روز شوق ساغرِ می، خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت

خواهم شدن به کوی مغان آستین‌فشان
زین فتنه‌ها که دامن آخرزمان گرفت

مِی خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند
کان کس که پخته شد، مِیِ چون ارغوان گرفت

حافظ چو آب لطف، ز نظم تو می‌چکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت

#حافظ
@PoemAndLiterature
👍2
زاهد و عُجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

#حافظ
@PoemAndLiterature
نگین عزیزمان: ایران

از این سَموم که بر طرْف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل! که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی!

#حافظ

(سَموم: باد گرم و سوزان)
@PoemAndLiterature
5