شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
من خانه نمی دانم
هژیر مهر افروز
🎧 «من خانه نمی‌دانم»

ای گشته ز تو واله،
هم شهر و هم اهل ده
کو خانه؟ نشانم ده
من خانه نمی‌دانم!

شعر: #مولوی
آهنگ‌سازی، تنظیم و آواز: #هژیر_مهرافروز
ساز: #شاهد_علیزاده، #مجید_مظاهری و #وحید_خوشحال
آلبوم: «من خانه نمی‌دانم»
@PoemAndLiterature
سلاح اهل ستم گاهی شریعت نبوی هم هست
به روی شانه‌‌ی ظالم گاه ردای مصطفوی هم هست

به جای پینه‌ی پیشانی نظر به قبله‌ی آن‌ها کن
وگرنه نام خدا ای دوست! به پرچم اموی هم هست

مخور فریب که این مردم، هزار چهره و صد رنگند
همیشه در دلشان حرفی جز آنچه می‌شنوی هم هست

ز اعتدال سخن گفتن، ز حق کناره گرفتن نیست
میان باطل و حق ای شیخ! مگر میانه‌روی هم هست؟

اگر به دادرسی هرگز نگشت محکمه‌ای برپا
مبر ز یاد که در عالم عدالت علوی هم هست

وجود
#فاضل_نظری
@PoemAndLiterature
👏2👍1
Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin Shafiee افشین شفیعی)
کجا رویم‌ که سرمنزلی به دست آریم؟
چو خط دایره، انجام‌ ما هم آغاز است!

#بیدل_دهلوی
1
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است

تو رهرو دیرینه‌ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است

آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله‌ی این کهنه کمان است

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه‌فشان است

دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه‌ی ایام، دل آدمیان است

دل بر گذر قافله‌ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است

روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است

ای کوه! تو فریاد من امروز شنیدی
دردی‌ست درین سینه که همزاد جهان است

فریاد! ز داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقَدَر فاصله‌ی دست و زبان است!؟

خون می‌چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می‌کنم افشردن جان است

از راه مرو سایه! که آن گوهر مقصود
گنجی‌ست که اندر قدم راهروان است

#هوشنگ_ابتهاج
@PoemAndLiterature
2
فراخایِ جهان
سرشارِ از آزادی و شادیست
اگر این دیو و این دیوار‌
که می‌بندد رهِ دیدار،
بگذارد...‌‌!

محمدرضا شفیعی کدکنی
👇
@golhaymarefat
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است! آی...
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی؛ در بگشای

منم، من؛ میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم
منم، من؛ سنگ تیپاخورده‌ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه‌ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای؛ دل‌تنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد
فریبت می‌دهد بر آسمان این سرخیِ بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ‌میدان - مرده یا زنده -
به تابوت ستبر ظلمت نُه‌توی مرگ‌اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
هوا دل‌گیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین
درختان اسکلت‌های بلورآجین
زمین دل‌مرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است

زمستان
#مهدی_اخوان_ثالث
@PoemAndLiterature
😢2
جماعتی که نظر را حرام می‌گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

#سعدی
@PoemAndLiterature
👍4👏4
شاعر! تو را زین خیل بی‌دردان کسی نشناخت
تو مشکلی و هرگزت آسان کسی نشناخت

کنج خرابت را بسی تسخر زدند، اما
گنج تو را ای خانه‌ی ویران! کسی نشناخت

جسم تو را تشریح کردند از برای هم
اما تو را ای روح سرگردان! کسی نشناخت

آری تو را ای گریه‌ی پوشیده در خنده!
و آرامش آبستن طوفان! کسی نشناخت

زین عشق‌ورزان نسیم و گلشنت نشگفت
کای گردباد بی‌سروسامان! کسی نشناخت

وز دوست‌داران بزرگ کفر و دینت نیز،
ای خود تو هم یزدان و هم شیطان! کسی نشناخت

گفتند این دون است و آن والا؛ تو را اما
ای لحظه‌ی دیدار جسم و جان! کسی نشناخت

با حکم مرگت روی سینه، سال‌های سال
آنجا تو را در گوشه‌ی یمگان، کسی نشناخت

فریاد نایت را و بانگ شکوه‌هایت را
ای طالع و نام تو ناهمخوان! کسی نشناخت

بی‌شک تو را در روز قتل عام نیشابور
با آن دریده سینه‌ی عرفان کسی نشناخت

با گوهر شعرت چنان نام تو بّرنده
ذات تو را ای جوهر بّران! کسی نشناخت

روزی که می‌خواندی مخور می، محتسب تیز است
لحن نوایت را در آن سامان کسی نشناخت

وقتی که می‌کندند از تن پوستت را، نیز
گویا، تو را زان پوستین‌پوشان کسی نشناخت

چون می‌شدی مخنوق از آن مستان، تو را ای تو!
خاتون شعر و بانوی ایمان! کسی نشناخت

آن دم که گفتی: بازگرد ای عید از زندان
خشم و خروشت را در آن زندان کسی نشناخت

چون راز دل با غار می‌گفتی، تو را هم نیز
ای شهریار شهر سنگستان! کسی نشناخت

حتی تو را در پیش روی جوخه‌ی اعدام
جز صبحگاه خونی میدان، کسی نشناخت

هر کس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت
اما تو را ای عاشق انسان! کسی نشناخت

#حسین_منزوی
@PoemAndLiterature
مهربانیِ خالصانه‌ی سرشار از افتادگی، دیده‌ام که سنگین‌ترین دردها را چگونه تسکین داده است.

بر جاده‌های آبی سرخ
#نادر_ابراهیمی
@PoemAndLiterature
Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin Shafiee افشین شفیعی)
به تصوير درختی
كه در حوض
زير يخ زندانی‌ست،
چه بگويم؟

من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشيد است ....

اما بر خورشيد هم
برف نشست.

#بیژن_الهی

درخت نماد سبزینگی، رشد و زندگی است. اما تصویرش که نشانی از جلوهٔ مجازی اوست اینک زیر آب حوض که یخ زده است، زندانی‌ست. آب قرار است نمایی از حقیقت درخت باشد، ولی اکنون او را در خود حبس کرده است.
حال، شاعر به خورشید پناه می‌آورد تا با گرمایش بندِ یخی را بگسلد. اما سرما عالمگیر است. او خورشید را می‌بیند که بر او برف نشسته است. تصویرها همچنان در بند یخ اسیر می‌مانند ....

#افشین_شفیعی
Forwarded from ویراستار (Hossein Javid)
هر دو قصد کوتاه آمدن ندارند.
هر دو اتومبیل بنزین نداشت.
هر سه صحبت نمی‌کردند.

باید دقت داشت که وقتی فعل جمله مثبت است، از «هر» استفاده می‌کنیم. وقتی فعل جمله منفی است، باید از «هیچ» و «هیچ‌یک» و «هیچ‌کدام» استفاده کرد یا جمله را، به‌تناسب، بازنویسی کرد.

هیچ‌یک قصد کوتاه آمدن ندارند.
هیچ‌کدام از اتومبیل‌ها بنزین نداشت.
هیچ‌یک از سه نفر صحبت نمی‌کرد/ هر سه ساکت بودند.

مثال‌های بیشتر:

✳️ «در هیچ‌یک از کتابچه‌ها چیزی از بابت حق‌الحکومه منظور نشده.» (نامه‌های امیرنظام، امیرنظام گروسی)

✳️ «دل خواجه حسن به هیچ‌یک از ایشان التفات نمی‌نمود.» (زنگی‌نامه، زنگی بخاری)

✳️ «هیچ‌کدام نمی‌دانند که پیرمرد از خطر جسته ‌است.» (نه شرقی، نه غربی، انسانی، عبدالحسین زرین‌کوب)

حسین جاوید
@Virastaar
👍2
بیمار خنده‌های توام، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی، گرم‌تر بتاب

#فریدون_مشیری
@PoemAndLiterature
3
تیغ بُرّان گر به دستت داد چرخ روزگار
هر چه می‌خواهی ببُر، اما مبُر نان کسی...

#سعدی
@PoemAndLiterature
👏1
Forwarded from ویراستار (Hossein Javid)
کوتاه درباره‌ی «موبد»

جایی دیدم کسی نوشته است که واژه‌ی «استبداد» از واژه‌ی «موبد» (به معنی «روحانی زرتشتی») مشتق شده است! این ریشه‌شناسی عامیانه است، از آن قسم که مثلاً ریشه‌ی واژه‌ی روسی «استکان» را به واژه‌ی عربی «سکون» ربط می‌دهد!

«موبَد» در اصل «مُغبد» یا «موغبد» متشکل از «مُغ + بَد» است. ظاهراً ریشه‌تراشی برای این کلمه از قدیم محبوب بوده است، چنان‌که دهخدا در لغت‌نامه اشاره می‌کند در غیاث اللغات آن را، بی‌اساس، از ریشه‌ی «مو» به معنی «درخت انگور» و «بَد» پنداشته‌اند!

شکل فارسی میانه‌ی این کلمه mowbed* (حرف‌نویسی: ‘mgwpt) و صورت فرضی ایرانی باستان آن mōv-pet* (به نقل از فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، محمد حسن‌دوست) است.

«مُغ» به معنی ‌«گبر» («زرتشتی») بوده است:

«ای چو مُغ سه روزه به گور اندر
کی بینمت اسیر به غور اندر؟» (منجیک ترمذی)

«چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت
هوا چون مُغ آتش‌پرستی گرفت» (عنصری)

(شاهدمثال‌ها برگرفته از لغت فرس اسدی طوسی)

«بد» (pati* ایرانی باستان) در «موبد» هم که مشخصاً همان وند دارندگی (bad, bud) به معانی «ارباب، صاحب، سرور» است. این وند تا به امروز، هم در نقش پیشوند و هم در نقش پسوند، پایاست و نمونه‌ی آن را می‌توان در واژه‌هایی چون «پدرام» (پد + رام) یا «رامبد» (رام + بد) دید.

رواج «موبد» به‌جای «موغبد» نشان می‌دهد تلفظ ایرانی جنوب غربی کلمه بر تلفظ ایرانی شمالی غربی کلمه تفوق یافته است.

«موبد» نه‌تنها ریشه‌ی عربی ندارد و با کلمه‌ی عربی «استبداد» در پیوند نیست، بلکه در خود زبان عربی هم به شکل «موبذ» دخیل شده است!

حسین جاوید
@Virastaar
👍2
سلام ای شب معصوم!
سلام ای شبی که چشم‌های گرگ‌های بیابان را
به حفره‌های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می‌کنی
و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها
ارواح مهربان تبرها را می‌بویند
من از جهان بی‌تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیم
و این جهان به لانه‌ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی‌ست
که همچنان که تو را می‌بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می‌بافند
سلام ای شب معصوم!
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله‌ای‌ست
چرا نگاه نکردم؟

#فروغ_فرخزاد
@PoemAndLiterature
Forwarded from شعر و ادبیات (Fateme Rahaei)
تاریخ را تنها خرده‌دروغ‌های خنده‌آور تاریخی قابل تحمل می‌کند؛
وگرنه چیزی جز خون مظلومان، مرکب تاریخ نبوده است...

آتش بدون دود
#نادر_ابراهیمی
@PoemAndLiterature
👍1
با منی و تصویرت، در صف تداعی‌ها
اختتام پیش‌ از خواب، افتتاح بیداری‌ست

#حسین_منزوی
@PoemAndLiterature
Forwarded from شعر و ادبیات (Fateme Rahaei)
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت

#حافظ
@PoemAndLiterature
2
Forwarded from ویراستار (Hossein Javid)
«از لحاظ تیمی تیم‌تر هستیم.»

جمله‌ی بالا را یکی از مربیان فوتبال به زبان آورده است، قطعاً بدون آنکه بداند چه ساختار خاصی را به‌ کار گرفته است!

«تر» و «ترین» به «صفت»‌ها می‌چسبند و آن‌ها را صفت «تفضیلی» و «عالی» می‌کنند، اما آنچه در جمله‌ی بالا می‌بینیم این است که «تر» به «اسم» («تیم‌») و نه به «صفت» چسبیده است.

با نگاه ساده‌انگار، می‌شود گفت چنین کاربردی نادرست است، اما به نظر می‌رسد این کارکردِ دستوری رویکردِ دامنه‌داری است و حوزه‌ی کارکرد آن متفاوت از حوزه‌ی کارکرد «تر» و «ترین»؛ طرفه اینکه این کارکرد سابقه‌ی دراز اما با بسامد کم دارد:

«خرد زآتشِ طبعی آتش‌تر است
که مر مردم خام را او پزد» (ناصرخسرو)

«ازین هر سه نظامی شاعرتر کیست؟» (چهار مقاله، نظامی عروضی)

(دقت کنید که «آتش» صفت نیست و ناصرخسرو آن را در حکم صفت به کار گرفته است. نیز «شاعر» صفت نیست و نظامی عروضی از آن در حکم صفت بهره برده است.)


در نگاهی گذرا، من سه نوع ماهیت برای ساختار جدید «اسم + تر/ ترین» در فارسی امروز شناسایی کرده‌ام:

۱. ماهیت آرایه‌ای برای زیباتر کردن جمله:

✳️ آسمان شیراز آسمان‌تر از آسمان تهران است.
(به‌جای «آسمان شیراز زیباتر از آسمان تهران است».)

۲. ماهیت اغراق با چاشنی طنز:

✳️ ساندویچ‌های فلان جا ساندویچ‌تر است!
(به‌جای «ساندویچ‌های فلان‌ جا خوشمزه‌تر است».)

۳. ماهیت تمجیدی با چاشنی جدی:

✳️ «از لحاظ تیمی تیم‌تر هستیم.»
(به‌جای «ما تیم بهتری هستیم».)

حسین جاوید
@Virastaar