Forwarded from شعر و ادبیات (Fateme Rahaei)
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست، من کیستم؟
گر او هست، حقّا که من نیستم!
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد
درِ نیستی کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمندِ گزین
نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
بوستان #سعدی
@PoemAndLiterature
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست، من کیستم؟
گر او هست، حقّا که من نیستم!
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد
درِ نیستی کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمندِ گزین
نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
بوستان #سعدی
@PoemAndLiterature
Forwarded from ویراستار (Hossein Javid)
از اشتباهات مبتلابه آموزگاران و پژوهندگان ویرایش و درستنویسی یکی هم این است که هر شاهدمثال کهنی را معتبر میدانند و بر پایهی آن حکمی دربارهی روا یا ناروا بودن شکلی خاص صادر میکنند.
بله، متون منثور و منظوم کهن و آثار کسانی همچون #بیهقی و #فردوسی و #سعدی سنگ محک خوبی است، اما اینکه برویم از نوادر آثار قرون گذشته شاهدمثالی #منفرد بیرون بکشیم و آن را مبنای کارمان قرار دهیم خردمندانه نمینماید.
اول، مبرهن است که در خیلی از نسخ کتب مشهور هم کاتبان بهعمد یا بهسهو دگرگونیهایی ایجاد کردهاند. متن مقدسی همچون #اوستا که سدهها همچون ناموس یک ملت مزداپرست بوده و یک دستگاه عظیم دولتی و مذهبی از آن پشتیبانی میکرده از اشتباهات کاتبان در امان نمانده و در #اوستای_متأخر میتوان نمونههای زیادی از لغزشهای دستوری و زبانی یافت؛ چطور انتظار داریم اثر فلان شاعر یا نویسندهی نهچندان سرشناس، یا حتی سرشناس، فلان قرن از گزند خطا در امان بوده باشد؟
دودیگر، بهفرض، مگر نامداران عصر ما همه درست و بیلغزش مینویسند؟ اگر پژوهشگری از سدههای آینده به متون داستاننویسان مهم دوران ما، نظیر #جمال_زاده و #هدایت و حتی #دولت_آبادی، مراجعه کند، با آشی درهمجوش مواجه خواهد شد (طبعاً منظورم ارزش ادبی آثار آنها نیست و از نثر و زبانشان سخن میگویم)؛ باید این نثر را معیار درستنویسی فارسی قرار دهد؟!
شاهکلید قفل سنجش درستی یا نادرستی این است: #بسامد.
ویژگیهای سبکی در دورههای مختلف در متنهای مختلف نمود پیدا میکنند و #منفرد نیستند. اگر قرار است شاهدمثال را معیار سنجش قرار دهیم، نباید از #بسامد کاربرد آن غافل باشیم.
حسین جاوید
@Virastaar
بله، متون منثور و منظوم کهن و آثار کسانی همچون #بیهقی و #فردوسی و #سعدی سنگ محک خوبی است، اما اینکه برویم از نوادر آثار قرون گذشته شاهدمثالی #منفرد بیرون بکشیم و آن را مبنای کارمان قرار دهیم خردمندانه نمینماید.
اول، مبرهن است که در خیلی از نسخ کتب مشهور هم کاتبان بهعمد یا بهسهو دگرگونیهایی ایجاد کردهاند. متن مقدسی همچون #اوستا که سدهها همچون ناموس یک ملت مزداپرست بوده و یک دستگاه عظیم دولتی و مذهبی از آن پشتیبانی میکرده از اشتباهات کاتبان در امان نمانده و در #اوستای_متأخر میتوان نمونههای زیادی از لغزشهای دستوری و زبانی یافت؛ چطور انتظار داریم اثر فلان شاعر یا نویسندهی نهچندان سرشناس، یا حتی سرشناس، فلان قرن از گزند خطا در امان بوده باشد؟
دودیگر، بهفرض، مگر نامداران عصر ما همه درست و بیلغزش مینویسند؟ اگر پژوهشگری از سدههای آینده به متون داستاننویسان مهم دوران ما، نظیر #جمال_زاده و #هدایت و حتی #دولت_آبادی، مراجعه کند، با آشی درهمجوش مواجه خواهد شد (طبعاً منظورم ارزش ادبی آثار آنها نیست و از نثر و زبانشان سخن میگویم)؛ باید این نثر را معیار درستنویسی فارسی قرار دهد؟!
شاهکلید قفل سنجش درستی یا نادرستی این است: #بسامد.
ویژگیهای سبکی در دورههای مختلف در متنهای مختلف نمود پیدا میکنند و #منفرد نیستند. اگر قرار است شاهدمثال را معیار سنجش قرار دهیم، نباید از #بسامد کاربرد آن غافل باشیم.
حسین جاوید
@Virastaar
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقهی هندوی دوست
گر متفرق شود خاک من اندر جهان
باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست
هر غزلم نامهایست صورت حالی در او
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحر گیر
سحر نخواهد خرید غمزهی جادوی دوست
#سعدی
@PoemAndLiterature
گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست
داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقهی هندوی دوست
گر متفرق شود خاک من اندر جهان
باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل
روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست
هر غزلم نامهایست صورت حالی در او
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحر گیر
سحر نخواهد خرید غمزهی جادوی دوست
#سعدی
@PoemAndLiterature
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
گر خون دل خوری، فرحافزای میخوری
ور قصد جان کنی، طربانگیز میکنی
بر تلخعیشی من اگر خنده آیدت
شاید که خندهی شکرآمیز میکنی
حیران دست و دشنهی زیبات ماندهام
کآهنگ خون من چه دلآویز میکنی
سعدی! گلت شکفت، همانا که صبحدم
فریاد بلبلان سحرخیز میکنی
#سعدی
@PoemAndLiterature
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
گر خون دل خوری، فرحافزای میخوری
ور قصد جان کنی، طربانگیز میکنی
بر تلخعیشی من اگر خنده آیدت
شاید که خندهی شکرآمیز میکنی
حیران دست و دشنهی زیبات ماندهام
کآهنگ خون من چه دلآویز میکنی
سعدی! گلت شکفت، همانا که صبحدم
فریاد بلبلان سحرخیز میکنی
#سعدی
@PoemAndLiterature
👍4👏4
تیغ بُرّان گر به دستت داد چرخ روزگار
هر چه میخواهی ببُر، اما مبُر نان کسی...
#سعدی
@PoemAndLiterature
هر چه میخواهی ببُر، اما مبُر نان کسی...
#سعدی
@PoemAndLiterature
👏1
👍1
❤3
❤5
👍2❤1
Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin)
“Fernweh” is a German word for “farsickness,” the opposite of homesickness, longing for unseen places. From fern (“far”) + Weh (“pain”), literally “far pain”.
جاهایی فارسی کم میآورد، یک موردش همین دلتنگی است که زبان گوتیک برای هر قسمش واژهای دارد. از جمله واژهٔ fernweh، یا دلتنگی برای مکانی که هرگز در آنجا نبودهای و تجربهاش نکردهای. شاید هم بتوان تعمیمش داد به مورد آدمها: دلتنگی برای کسانی که هیچگاه آنها را ندیدهای، انگار فقط در خیالت آنها را تصویر کردهای.
بله، من اینک میتوانم در جنگلی، کلبهای چوبی را تصور کنم با پنجرههای بزرگ که کنارش نشسته باشم و چایم را بنوشم. شاید هم کسی با من باشد، فردی از جنس دوست. نه از این دوستهای قراردادی، دوست در زبان سعدی. بعد من همین حس دورافتادگی را دارم، جوری هجران.
به قول جناب #سعدی: درد دوری میکشم، گرچه خراب افتادهام!
#افشین_شفیعی
جاهایی فارسی کم میآورد، یک موردش همین دلتنگی است که زبان گوتیک برای هر قسمش واژهای دارد. از جمله واژهٔ fernweh، یا دلتنگی برای مکانی که هرگز در آنجا نبودهای و تجربهاش نکردهای. شاید هم بتوان تعمیمش داد به مورد آدمها: دلتنگی برای کسانی که هیچگاه آنها را ندیدهای، انگار فقط در خیالت آنها را تصویر کردهای.
بله، من اینک میتوانم در جنگلی، کلبهای چوبی را تصور کنم با پنجرههای بزرگ که کنارش نشسته باشم و چایم را بنوشم. شاید هم کسی با من باشد، فردی از جنس دوست. نه از این دوستهای قراردادی، دوست در زبان سعدی. بعد من همین حس دورافتادگی را دارم، جوری هجران.
به قول جناب #سعدی: درد دوری میکشم، گرچه خراب افتادهام!
#افشین_شفیعی
Forwarded from نفثةالمصدور
حکیمی را پرسیدند: «چندین درختِ ناموَر که خدای - عزّ و جلّ - آفریده است و برومند، هیچ یکی را آزاد نخوانند، مگر سرو را که ثمرهای ندارد؛ گویی در این چه حکمت است؟» گفت: «هر یکی را دخلی معیّن است به وقتی معلوم، گاهی به وجودِ آن تازهاند و گاهی به عدمِ آن پژمریده، و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است، و این صفتِ آزادگان است.»
بر اینچه میگذرد دل مَنِه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گَرَت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
وَرَت به دست نیاید، چو سرو باش آزاد
📕 #گلستان
🖊 #سعدی
@Nafsatolmasdur
بر اینچه میگذرد دل مَنِه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گَرَت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
وَرَت به دست نیاید، چو سرو باش آزاد
📕 #گلستان
🖊 #سعدی
@Nafsatolmasdur
❤3👍1
❤4
Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin Shafiee)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
#سعدی
صحبت از شاعر و نویسنده ارجمند #جواد_مجابی
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
#سعدی
صحبت از شاعر و نویسنده ارجمند #جواد_مجابی
❤1
در سیرت پادشاهان
<unknown>
🎧 دروغ مصلحتآمیز،
به که راستی فتنهانگیز...
حکایتی از گلستان #سعدی
باب اول: در سیرت پادشاهان
@PoemAndLiterature
به که راستی فتنهانگیز...
حکایتی از گلستان #سعدی
باب اول: در سیرت پادشاهان
@PoemAndLiterature
❤1
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای - عزّ و جلّ - آفریده است و برومند، هیچ یکی را آزاد نخوانند، مگر سرو را که ثمرهای ندارد؛ گویی در این چه حکمت است؟» گفت: «هر یکی را دخلی معیّن است به وقتی معلوم، گاهی به وجود آن تازهاند و گاهی به عدم آن پژمریده، و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است، و این صفت آزادگان است.»
بر اینچه میگذرد دل مَنِه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
ورت به دست نیاید، چو سرو باش آزاد
گلستان #سعدی
@PoemAndLiterature
بر اینچه میگذرد دل مَنِه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
ورت به دست نیاید، چو سرو باش آزاد
گلستان #سعدی
@PoemAndLiterature
❤2
Forwarded from شعر و ادبیات (Fateme Rahaei)
ز اندازه بیرون تشنهام، ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را!
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند استادهام نشاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس!
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالی غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی
کان کافر، اعدا میکشد وین سنگدل، احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را!
#سعدی
@PoemAndLiterature
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را!
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند استادهام نشاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس!
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالی غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی
کان کافر، اعدا میکشد وین سنگدل، احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را
سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را!
#سعدی
@PoemAndLiterature