چند سال است؟
که وقتی میگویم باران،
واقعاً منظورم باران است
وقتی میگویم پاییز،
واقعاً منظورم پاییز است
و وقتی به تو فکر میکنم
واقعاً منظوری ندارم
چند سال است؟
که پاییز چسبیده به پنجره غمگینم نمیکند
از خواندن عقاید یک دلقک گریهام نمیگیرد
و از عقب انداختن چیزی نگران نمیشوم
دیر است دیگر
آنقدر مردهای که نگاهم از تو عبور میکند
و برای دوباره دیدنت
باید آنقدر به عقب برگردم
تا نسلم منقرض بشود
به روزهایی
که جایی
میان خون و خفا شروع به تپیدن کردم
من
یک قلب قدیمیام
از آنها که سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبی
که هرچه بیشتر میلرزند
محکمتر میشوند
و یکروز میبینی به سختی میخندم،
به سختی گریه میکنم،
و این ابتدای سنگ شدن است
بیهیچ منظوری به تو فکر میکنم
و بیهیچ دلیلی متشکرم که دوباره پاییز است
متشکرم که هوا بارانیست
و با این حال
حرف دوبارهای با تو ندارم
مثل دلقک بیدلیلی
با سنگی نهصد هزار ماهه در سینه
که رقتانگیزترین هقهقش را بر چهره کشیده است
در پیادهروهای پاییزهای دوباره نشسته است
و برایش مهم نیست
سکههایی که در کلاهش میاندازند
تقلبیست
#لیلا_کردبچه
که وقتی میگویم باران،
واقعاً منظورم باران است
وقتی میگویم پاییز،
واقعاً منظورم پاییز است
و وقتی به تو فکر میکنم
واقعاً منظوری ندارم
چند سال است؟
که پاییز چسبیده به پنجره غمگینم نمیکند
از خواندن عقاید یک دلقک گریهام نمیگیرد
و از عقب انداختن چیزی نگران نمیشوم
دیر است دیگر
آنقدر مردهای که نگاهم از تو عبور میکند
و برای دوباره دیدنت
باید آنقدر به عقب برگردم
تا نسلم منقرض بشود
به روزهایی
که جایی
میان خون و خفا شروع به تپیدن کردم
من
یک قلب قدیمیام
از آنها که سخت عاشق میشوند
از آن ساختمانهای عجیبی
که هرچه بیشتر میلرزند
محکمتر میشوند
و یکروز میبینی به سختی میخندم،
به سختی گریه میکنم،
و این ابتدای سنگ شدن است
بیهیچ منظوری به تو فکر میکنم
و بیهیچ دلیلی متشکرم که دوباره پاییز است
متشکرم که هوا بارانیست
و با این حال
حرف دوبارهای با تو ندارم
مثل دلقک بیدلیلی
با سنگی نهصد هزار ماهه در سینه
که رقتانگیزترین هقهقش را بر چهره کشیده است
در پیادهروهای پاییزهای دوباره نشسته است
و برایش مهم نیست
سکههایی که در کلاهش میاندازند
تقلبیست
#لیلا_کردبچه
عشق به کلمه نیاز دارد.
مدتی کوتاه می توان به حسِ بی کلام اعتماد کرد،امّا در دراز مدت ،عشق بی کلام و کلام بی عشق دوام نخواهد آورد.
عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط،اطمینان های پی در پی و چشم به چشم هم دوختن است... وقتی چشم ها به هم بسیار نزدیک می شوند،چشم هیچ کدامشان چیز دیگری نمی بیند.
تصرف عدوانی
#لنا_آندرشون
مدتی کوتاه می توان به حسِ بی کلام اعتماد کرد،امّا در دراز مدت ،عشق بی کلام و کلام بی عشق دوام نخواهد آورد.
عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط،اطمینان های پی در پی و چشم به چشم هم دوختن است... وقتی چشم ها به هم بسیار نزدیک می شوند،چشم هیچ کدامشان چیز دیگری نمی بیند.
تصرف عدوانی
#لنا_آندرشون
زندگی را با چيزهای بسيار ساده،پر بايد كرد
ساده ها سطحی نيستند
خريد چند سيب ترش می تواند به عمق فلسفه ملاصدرا باشد
مشكل ما اين نيست كه برای شيرين كردن زندگی،معجزه نمی کنيم،
مشكل ما اين است كه همان قدر كه ويران می كنيم،نمی سازيم
همان قدر كه كهنه می كنيم،تازگی نمی بخشيم
همان قدر كه دور می شويم،باز نمی گرديم
همان قدر كه آلوده می كنيم،پاک نمی كنيم
همان قدر كه تعهدات و پيمان های نخستين خود را فراموش می كنيم،آن ها را به ياد نمی آوريم
همان قدر كه از رونق می اندازيم،رونق نمی بخشيم
مشكل اين است كه از همه روياهای خوش آغاز دور می شويم و اين دور شدن به معنای قبول سلطه ی بی رحمانه ی زمان است
یک عاشقانه ی آرام
#نادر_ابراهیمی
ساده ها سطحی نيستند
خريد چند سيب ترش می تواند به عمق فلسفه ملاصدرا باشد
مشكل ما اين نيست كه برای شيرين كردن زندگی،معجزه نمی کنيم،
مشكل ما اين است كه همان قدر كه ويران می كنيم،نمی سازيم
همان قدر كه كهنه می كنيم،تازگی نمی بخشيم
همان قدر كه دور می شويم،باز نمی گرديم
همان قدر كه آلوده می كنيم،پاک نمی كنيم
همان قدر كه تعهدات و پيمان های نخستين خود را فراموش می كنيم،آن ها را به ياد نمی آوريم
همان قدر كه از رونق می اندازيم،رونق نمی بخشيم
مشكل اين است كه از همه روياهای خوش آغاز دور می شويم و اين دور شدن به معنای قبول سلطه ی بی رحمانه ی زمان است
یک عاشقانه ی آرام
#نادر_ابراهیمی
بودن يا نبودن...
مسئله اين است
ترس از فراسوی مرگ،
آن سرزمين كشف ناشده ای كه هيچ مسافری از سر حد آن باز نمی گردد،اراده را مختل می سازد،و ما را وا می دارد درد و رنجهایی را كه داريم تحمل كنيم
تفكر و آگاهی همه ی ما را ترسو و جبون می كند...
هملت
#شکسپیر
مسئله اين است
ترس از فراسوی مرگ،
آن سرزمين كشف ناشده ای كه هيچ مسافری از سر حد آن باز نمی گردد،اراده را مختل می سازد،و ما را وا می دارد درد و رنجهایی را كه داريم تحمل كنيم
تفكر و آگاهی همه ی ما را ترسو و جبون می كند...
هملت
#شکسپیر
با اشک هایمان
بهتان به جاودانگی درد می زنیم
و با دردهایمان
تهمت به عشق
بیگانگی رسالت ما بود
#نصرت_رحمانی
بهتان به جاودانگی درد می زنیم
و با دردهایمان
تهمت به عشق
بیگانگی رسالت ما بود
#نصرت_رحمانی
هستى سه گونه تخصص دارد؛ به تعبير ديگر حقيقت هستى را در سه چهره میتوان لحاظ نمود:
1. لحاظ حقيقت وجود به عنوان يک حقيقت واحد اصيل و قائم بالذات، و میدانيم كه هستى اين خصوصيت را دارد.
2. لحاظ خصوصيات درجات وجود كه آنها هم در حقيقت وجود هستند، و همان طور كه گفتيم اين خصوصيات از حقيقت وجود خارج نمیباشند.
3. لحاظ نسبت وجود به ماهيات مختلف، منظور اين است كه ماهيات مختلف چون انسان و درخت و گاو و ... با يكديگر اختلاف ذاتى دارند، وجود هم با اضافه به آنها و عارض شدن بر آنها اختلاف پيدا میکنند، البته پيداست كه اين اختلاف، بالذات مربوط به ماهيات است و بالعرض مربوط به وجود.
بايد توجه داشت كه عروض وجود بر ماهيت و به تعبير ديگر ثبوت وجود براى ماهيت، از نوع عروض مقولى (عروض يكى از مقولات عرضى بر اشياء)، كه حتماً بايد معروض پيش از عارض تحقق داشته باشد، نيست. بلكه حقيقت ثبوت وجود براى ماهيت، چيزى جز ثبوت ماهيت نيست.
آغاز فلسفه
#علامه_طباطبایی
1. لحاظ حقيقت وجود به عنوان يک حقيقت واحد اصيل و قائم بالذات، و میدانيم كه هستى اين خصوصيت را دارد.
2. لحاظ خصوصيات درجات وجود كه آنها هم در حقيقت وجود هستند، و همان طور كه گفتيم اين خصوصيات از حقيقت وجود خارج نمیباشند.
3. لحاظ نسبت وجود به ماهيات مختلف، منظور اين است كه ماهيات مختلف چون انسان و درخت و گاو و ... با يكديگر اختلاف ذاتى دارند، وجود هم با اضافه به آنها و عارض شدن بر آنها اختلاف پيدا میکنند، البته پيداست كه اين اختلاف، بالذات مربوط به ماهيات است و بالعرض مربوط به وجود.
بايد توجه داشت كه عروض وجود بر ماهيت و به تعبير ديگر ثبوت وجود براى ماهيت، از نوع عروض مقولى (عروض يكى از مقولات عرضى بر اشياء)، كه حتماً بايد معروض پيش از عارض تحقق داشته باشد، نيست. بلكه حقيقت ثبوت وجود براى ماهيت، چيزى جز ثبوت ماهيت نيست.
آغاز فلسفه
#علامه_طباطبایی
یا محمد! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم
روز خوش بی تو ندیدیم به عالم،چه کنیم؟
پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است
یا محمد!دل این قوم برایت تنگ است
#سیدحمیدرضا_برقعى
روز خوش بی تو ندیدیم به عالم،چه کنیم؟
پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است
یا محمد!دل این قوم برایت تنگ است
#سیدحمیدرضا_برقعى
👍1
Forwarded from رادیو شعر و داستان
قاف، بازخواني زندگي آخرين پيامبر، اثري از ياسين حجازي- قسمت نهم
shahrestanadab.com
Forwarded from رادیو شعر و داستان
در شب رحلت جانگداز پیامبر اکرم (ص)
از #رادیو_شعر_و_داستان بشنوید:
#قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر، از سه متن کهن فارسی
ویرایش #یاسین_حجازی
قسمت نهم
—-
به کانال "رادیو شعر و داستان" بپیوندید:
@poemstoryradio
از #رادیو_شعر_و_داستان بشنوید:
#قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر، از سه متن کهن فارسی
ویرایش #یاسین_حجازی
قسمت نهم
—-
به کانال "رادیو شعر و داستان" بپیوندید:
@poemstoryradio
با مرامش جهان چه بیگانه ست گرچه با نامش آشنا بوده ست
وسعت غربتی که داشته است تا فراسوی ناکجا بوده ست
بغض هایی ست در گلوی امام که فروخفته در دل ایام
او به این نوع گریه عادت داشت ،گریه هایی که بیصدا بوده ست
بر سر منبر رسول الله لعن میشد علی ولیکن آه
خون دل خورد و دم نزد هرچند در رگش خون مرتضی بوده ست
بین یاران غریب بود غریب؛ آن چنان که امیر لشکر او
بنده ی زرخرید و مقهورِ حیله ی عمرو عاص ها بوده ست
تیغ او در نیام شد افسوس حسرت او قیام شد افسوس
زخمِ بی التیام شد افسوس غربتی که از ابتدا بوده ست
نه که او پهلوان نباشد نه! نه که او جان فشان نباشد نه!
در شمار یلان نباشد نه! صبر تکلیف مجتبی بوده ست
تیغِ صلحی که داشت در دستش زخم بر پیکر نفاق زده
صلح خونین او مقدمه ی نهضت سرخ کربلا بوده ست
#سیدعلیرضا_شفیعی
وسعت غربتی که داشته است تا فراسوی ناکجا بوده ست
بغض هایی ست در گلوی امام که فروخفته در دل ایام
او به این نوع گریه عادت داشت ،گریه هایی که بیصدا بوده ست
بر سر منبر رسول الله لعن میشد علی ولیکن آه
خون دل خورد و دم نزد هرچند در رگش خون مرتضی بوده ست
بین یاران غریب بود غریب؛ آن چنان که امیر لشکر او
بنده ی زرخرید و مقهورِ حیله ی عمرو عاص ها بوده ست
تیغ او در نیام شد افسوس حسرت او قیام شد افسوس
زخمِ بی التیام شد افسوس غربتی که از ابتدا بوده ست
نه که او پهلوان نباشد نه! نه که او جان فشان نباشد نه!
در شمار یلان نباشد نه! صبر تکلیف مجتبی بوده ست
تیغِ صلحی که داشت در دستش زخم بر پیکر نفاق زده
صلح خونین او مقدمه ی نهضت سرخ کربلا بوده ست
#سیدعلیرضا_شفیعی