سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه
گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه
باغ را این تب روحی به کجا برد که باز
قمریان از همه سو خانه به دوشند همه
گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز
مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه...
#شفیعی_کدکنی
که دهان های وقاحت به خروشند همه
گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی
روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه
باغ را این تب روحی به کجا برد که باز
قمریان از همه سو خانه به دوشند همه
گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز
مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه...
#شفیعی_کدکنی
ساعت
دوازده و بیست و پنج دقیقهی نیمروز
بیستوششم آبان
آفریدگارا
بگذار
دهان تو را ببوسم
غبار ستارهها را از پلك فرشتگانت بروبم
كف خانهات را
با دمب بریدهی شیطان جارو كنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگهای شما
از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند
•
پروردگارا
نه درخت گیلاس، نه شراب به
از سر اشتباهی
آتش را
به نطفههای فرشته ای آمیختی
و مرا آفریدی
اما تو به من نفس بخشیدی عشق من
دهانم را تو گشودی
و بال مرا كه نازک و پرپری بود
تو به پولادی از حریر
مبدل كردی
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی
#شمس_لنگرودی
دوازده و بیست و پنج دقیقهی نیمروز
بیستوششم آبان
آفریدگارا
بگذار
دهان تو را ببوسم
غبار ستارهها را از پلك فرشتگانت بروبم
كف خانهات را
با دمب بریدهی شیطان جارو كنم
متولد شدم
در مرز نازک نیستی
سگهای شما
از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند
•
پروردگارا
نه درخت گیلاس، نه شراب به
از سر اشتباهی
آتش را
به نطفههای فرشته ای آمیختی
و مرا آفریدی
اما تو به من نفس بخشیدی عشق من
دهانم را تو گشودی
و بال مرا كه نازک و پرپری بود
تو به پولادی از حریر
مبدل كردی
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی
#شمس_لنگرودی
گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
قصد جان کردی که یعنی دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
#هلالی_جغتایی
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
قصد جان کردی که یعنی دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
#هلالی_جغتایی
Forwarded from ❤ دریای عاشقی 🌊 (Mh gh)
در جهان هیچ چیز به اندازه ی حقوق دیگران مقدس نیست.
کسی که تمام عمر خود را به نیکوکاری گذرانده باشد و فقط حقوق یک نفر را ضایع کرده باشد، این مورد تضییعِ حق را نمیتواند با تمام نیکوکاری های خود جبران کند.
درس های فلسفه اخلاق
#امانوئل_کانت
کسی که تمام عمر خود را به نیکوکاری گذرانده باشد و فقط حقوق یک نفر را ضایع کرده باشد، این مورد تضییعِ حق را نمیتواند با تمام نیکوکاری های خود جبران کند.
درس های فلسفه اخلاق
#امانوئل_کانت
وقتی جنگ تمام شد،ادامه ی تنفر از دشمن کار قشنگی نیست. وقتی پشت طرف به خاک آمد،کار تمام است. دیگر لگد زدن به او معنی ندارد.
شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل گیاه ها خلق می کرد. یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد. آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاری های مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمی آمد.
تصمیمات مهم این دنیا در واقع در مجالس مقننه یا در ظرف چند روز اجلاس فلان کنفرانس بین المللی،آن هم در معرض دید عموم مردم و مطبوعات،اتخاذ نمی شود. بلکه تبادل نظر و اتخاذ تصمیم واقعی در محیط آرام و خلوت بزرگ ترین خانه های این مملکت صورت می گیرد.
زندگی سیاسی ممکن است آدم را آن قدر عوض کند که بعد از چند سال اصلا شناخته نشود.
#کازوئو_ایشی_گورو
شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل گیاه ها خلق می کرد. یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد. آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاری های مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمی آمد.
تصمیمات مهم این دنیا در واقع در مجالس مقننه یا در ظرف چند روز اجلاس فلان کنفرانس بین المللی،آن هم در معرض دید عموم مردم و مطبوعات،اتخاذ نمی شود. بلکه تبادل نظر و اتخاذ تصمیم واقعی در محیط آرام و خلوت بزرگ ترین خانه های این مملکت صورت می گیرد.
زندگی سیاسی ممکن است آدم را آن قدر عوض کند که بعد از چند سال اصلا شناخته نشود.
#کازوئو_ایشی_گورو
حریق خزان بود...
همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرد
درختان همه دود پیچان به تاراج باد
و برگی که می سوخت، می ریخت، می مرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ می خورد
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت...
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
و برگی که دشنام می داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می کرد،
و در چشم برگی که خاموش خاموش می سوخت...
نگاهی که نفرین به پاییز می کرد...
حریق خزان بود،
من از جنگل شعله ها می گذشتم،
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
که توفان بی رحم اندوه
به هر سو که می خواست می تاخت،
می کوفت، می زد، به تاراج می برد
و جانی که چون برگ
می سوخت، می ریخت، می مرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می خورد...
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز این چنین گرم در خود، مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ...
#فریدون_مشیری
همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرد
درختان همه دود پیچان به تاراج باد
و برگی که می سوخت، می ریخت، می مرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ می خورد
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت...
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
و برگی که دشنام می داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می کرد،
و در چشم برگی که خاموش خاموش می سوخت...
نگاهی که نفرین به پاییز می کرد...
حریق خزان بود،
من از جنگل شعله ها می گذشتم،
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
که توفان بی رحم اندوه
به هر سو که می خواست می تاخت،
می کوفت، می زد، به تاراج می برد
و جانی که چون برگ
می سوخت، می ریخت، می مرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می خورد...
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز این چنین گرم در خود، مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ...
#فریدون_مشیری
Forwarded from دنیای ترانه
صلوات خاصه امام رضا
http://www.farsnews.com/
شعر و ادبیات
Photo
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
کاش سمت حرمت باز شود پنجرهها
باز از دوریت افتاده به کارم گرهها
ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این نالهی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم
یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
پیچش قافلهی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزهی نیشابور است
چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است
مادری گریه کنان ذکر رضا میگیرد
دست و پای فلجی باز شفا میگیرد
با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...
یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
قول دادی به همه پس به خدا میآیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا میآیی
#مجيد_تال
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
کاش سمت حرمت باز شود پنجرهها
باز از دوریت افتاده به کارم گرهها
ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این نالهی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم
یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
پیچش قافلهی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزهی نیشابور است
چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است
مادری گریه کنان ذکر رضا میگیرد
دست و پای فلجی باز شفا میگیرد
با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...
یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
قول دادی به همه پس به خدا میآیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا میآیی
#مجيد_تال