شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
ای بی‌وفا بـرو که بر این عهدهای سست
نی انـدک اعتماد ،که هیـچ اعتـماد نیست

#وحشی_بافقی
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

#وحشی_بافقی
گرچه
مستوجبِ
صدگونه
جفایی ؛

باز آ ...


#وحشی_بافقی
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط

#وحشی_بافقی
ز هر کس بیشتر مهر تو دارم وین دلیلم بس
که هر کس را فزونتر مهر ، حسرت بیشتر دارد
.
#وحشی_بافقی
بکُش و بسوز و بگذر،مَنِگر به این که عاشق

به جز این که مهر ورزد،گنهی دگر ندارد!

#وحشی_بافقی
نه زخـمِ ماست همین از کمان دشمن و بس
که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است!

#وحشی_بافقی
گفتمش دل به خم زلف تو در قید بماند
گفت دیوانه همان به که مقید باشد...

#وحشی_بافقی
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود که ناگه به میان جست؟

#وحشی_بافقی
دعاهای سحر،گویند می ‌دارد اثر؛ آری

اثر می‌دارد؛اما کِی شبِ عاشق سحر دارد؟

#وحشی_بافقی
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقتِ یار می‌کُشد!

#وحشی_بافقی
گو جراحت کهنه شو! ما از علاج آسوده‌ایم!
درد گو ما را بکش! در فکر درمان نیستیم!

#وحشی_بافقی
غلط است هر که گوید
که به دل رَهَست دل را

دل من ز غصه خون شد
دل او خبر ندارد

#وحشی_بافقی
طبیبم گفت: درمانی ندارد دردِ مهجوری
غلط میگفت، خود را کشتم و درمانِ خود کردم

#وحشی_بافقی
روح آن کشته ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

#وحشی_بافقی
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه

#وحشی_بافقی
بسیار ستم‌کار و بسی عهدشکن هست
اما به ستم‌کاری آن عهدشکن نیست

#وحشی_بافقی
گو جراحت کهنه شو! ما از علاج آسوده‌ایم
درد گو ما را بکش! در فکر درمان نیستیم

#وحشی_بافقی
∆چه می‌پرسی حدیث درد پروردی که احوالش
کسی هرگز نفهمد بسکه هنگام سخن گرید

#وحشی_بافقی
@voque_hendi
ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
گر همه زهرست، چون خوردیم ساغر نشکنیم

هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند
قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم

ما درخت‌افکن نه‌ایم، آن‌ها گروهی دیگرند
با وجود صد تبر، یک شاخ بی‌بر نشکنیم

#وحشی_بافقی
@PoemAndLiterature
👍2