شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
روى در روى و
نگه در نگه و
چشم به چشم

حرفِ ما
با تو
چه محتاج زبان است امروز ؟

#وحشی_بافقى
لا ننسى أبداً ولكن نغمض أعيننا قليلاً كي نستطيع أن نعيش...
#واسینی_الاعرج

هرگز فراموش نمی‌کنیم اما کمی چشم‌هایمان را می‌بندیم تا بتوانیم زندگی کنیم...
#محبوبه_افشاری
همه می‌دانند
همه می‌دانند
که من و تو از آن روزنه‌ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه‌ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می‌ترسند
همه می‌ترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم!

#فروغ_فرخزاد
از دیدگاه پیش پا افتاده‌ترین چیزهای زندگی، هر آدمی یک ذات منسجم ساخته و پرداخته نیست که برای همه یکسان باشد و او را به همان سادگی بتوان شناخت که قرارداد یا وصیت نامه‌ای را می‌شود خواند؛
شخصیت اجتماعی ما ساخته فکر دیگران است. حتی کار بسیار ساده‌ای که آن را دیدن شخصی که می‌شناسیم، می‌نامیم، تا اندازه‌ای یک کار فکری است.
قالب ظاهر فیزیکی آدمی را که می‌بینیم از همه برداشت‌هایی که از او داریم پر می‌کنیم و بدون شک این برداشت‌ها در پدید آوردن شکل کلی‌ای که در نظر می‌آوریم، بیشترین نقش را دارند. برداشت‌های ما رفته رفته آن چنان کامل در قالب گونه‌های شخص جا می‌گیرند، آن چنان دقیق با خط بینی او همخوان می‌شوند، آن چنان خوب به زیر و بم‌های صدای او که پنداری پوشش شفافی باشد شکل می‌دهند که هر بار که چهره او را می‌بینیم و صدایش را می‌شنویم، آنچه چشم و گوش‌مان از او می‌بیند و می‌شنود، همان برداشت‌هاست.

در جستجوی زمان از دست رفته
#مارسل_پروست
خاموشی به معنای لال‌بودن نیست.
لال برعکس میل به «سخن‌گفتن» دارد...
لال نه فقط ثابت‌ نکرده است که می‌تواند خاموش باشد بلکه یکسره فاقدِ هرگونه امکان اثبات چنین چیزی است.
همانند شخص لال، کسی هم که طبعاً عادت به کم‌سخنی دارد نمی‌تواند نشان دهد که خاموش است و خاموشی می‌تواند.
آن‌کس نیز که هرگز چیزی نمی‌گوید نمی‌تواند در لحظه‌ٔ معیّنی خاموش بماند. تنها در سخن‌گفتنِ راستین است که خاموشیِ اصیل ممکن است.
خاموشی توانستن مستلزم آن است که چیزی برای گفتن داشته باشد، یعنی گشودگیِ اصیل و سرشار خودش را در اختیار داشته باشد. آن‌گاه است که کم‌سخنی [چیزی را] آشکار می‌کند و «پُرچانگی» را سرنگون می‌سازد.

هستی و زمان
#هایدگر
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها كن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن


#مولوی
Forwarded from میراث ‌عرفا
سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی

نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود!

👤صائب تبريزي🌾
@miraseorafa
نه گزیرست مرا از تو ، نه امکان گریز
چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی

#سعدی
به نظر من آدم هايى كه فلسفه ندارند فقيرانه زندگى مى كنند.
فلسفه از نظر من به دنيا ابهامى مى دهد كه همين ابهام خيلى عالى است.
فلسفه به عبارتى واقعيت را تحليل مى بَرد و از آنجا كه واقعيت هميشه چندان مطبوع نيست، اين تحليل رفتن به داد آدم مى رسد.

#خورخه_لوییس_بورخس
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

#سعدی
من به پایان دنیا اهمیت نمی دهم
چون دنیای من بارها تمام شده و صبح روز بعد، دوباره از نو آغاز شده است.

#چارلز_بوکفسکی
چند سال است؟
که وقتی می‌گویم باران،
واقعاً منظورم باران است
وقتی می‌گویم پاییز،
واقعاً منظورم پاییز است
و وقتی به تو فکر می‌کنم
واقعاً منظوری ندارم

چند سال است؟
که پاییز چسبیده به پنجره غمگینم نمی‌کند
از خواندن عقاید یک دلقک گریه‌ام نمی‌گیرد
و از عقب انداختن چیزی نگران نمی‌شوم

دیر است دیگر
آنقدر مرده‌ای که نگاهم از تو عبور می‌کند
و برای دوباره دیدنت
باید آنقدر به عقب برگردم
تا نسلم منقرض بشود
به روزهایی
که جایی
میان خون و خفا شروع به تپیدن کردم

من
یک قلب قدیمی‌ام
از آن‌ها که سخت عاشق می‌شوند
از آن ساختمان‌های عجیبی
که هرچه بیشتر می‌لرزند
محکم‌تر می‌شوند
و یک‌روز می‌بینی به سختی می‌خندم،
به سختی گریه می‌کنم،
و این ابتدای سنگ شدن است

بی‌هیچ منظوری به تو فکر می‌کنم
و بی‌هیچ دلیلی متشکرم که دوباره پاییز است
متشکرم که هوا بارانی‌ست
و با این حال
حرف دوباره‌ای با تو ندارم

مثل دلقک بی‌دلیلی
با سنگی نهصد هزار ماهه در سینه
که رقت‌انگیزترین هق‌هقش را بر چهره کشیده است
در پیاده‌روهای پاییزهای دوباره نشسته است
و برایش مهم نیست
سکه‌هایی که در کلاهش می‌اندازند
تقلبی‌ست

#لیلا_کردبچه
منی که در شکفتگی، نشانه می‌شدم، کنون
زمانه در شکستگی مرا مثال می‌زند

#حسین_منزوی
Forwarded from میراث ‌عرفا
هر كسي تواند در دريا ماهي گيرد
اين جوانمردان ماهي بر خشكي گيرند!
ديگران كِشت بر خشكي كنند
اين طايفه كشت بر دريا كنند!

👤ابوالحسن خرقاني🌷
@miraseorafa