شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصالِ تو ندارم...

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
گر چراغ شعر، روشن در شبِ تارم نبود
رای رفتن، روی گفتن، چشم بیدارم نبود

گر نبود این شبچراغ جاودان قرن ها
در ظلام این شبستان راهِ دیدارم نبود

گر نبود آن پرسشِ خیّام ز اسرار وجود
راه بر هر یاوه ای اکنون جز اقرارم نبود

گر نوای نای رومی بر نمی شد در سماع
از چنین زهر خموشی، هیچ زنهارم نبود

مشعله در دست حافظ گر نبود، آن دورها
اندر اینجا روشنایی هیچ در کارم نبود

راستی زندانْ سرایی بود آفاقِ وجود
گر چراغ شعر روشن، در شبِ تارم نبود

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kaskani
________

فروغ؛ روشنفکری طراز اول
#باز_نشر .
.
.
.
.
.
.
فروغ نمایشگر روشن فکر آوانگارد و پیشرو طراز اول ادبیات چهل- پنجاه سال اخیر ایران است؛ با همهء خصلت هایی که یک روشنفکر دارد، با همهء نقاط مثبت و منفی. همه چیز در شعر فروغ لرزان است. او هیچ وقت نمی گوید مضطربم، او «اضطراب» را نشان می دهد. این اضطراب را در «وصف» ها یا epithet های شعر او می توان احساس کرد.
.

که پیوسته از «رشته سست طناب رخت» و « حجم سفید لیز» و «سایه مغشوش» و «طرح سرگردان» و «دست های مشوش، مضطرب، ترسان» و «کوچه های گیج» و «عطر گذران» و «سایه بی اعتبار عشق» و «سایه فرّار خوشبختی» و... سخن می گوید.
.
.
.
.
.
____________
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
ادوار شعر فارسی، صفحات ۷۰ و ۷۱
.
.
* هشتم آبان و زادروزش. یادش گرامی باد!
.
.
#فروغ #فروغ_فرخزاد
.
.
t.me/shafiei_kadkani
Forwarded from شفیعی کدکنی
.
.

@shafiei_kadkani


ـــــــــــــــــــــــ

پرتو شعلۀ عصیان زمانی سایه
هرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه

نیست امروز کسی عارف و زندیق بهم
تو درین ره همه‌جا ورد زبانی سایه

نوجوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نود سالگی‌ات نیز همانی سایه

چشم بد دور ازین شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه

از طلسمات غزل آنچه گشودند تو را
رهرو واقف این گنج روانی سایه

از دَد و دیو چه بیمت که بدین خاتم شعر
راستی را که سلیمان زمانی سایه

هر که یک لحظه تو را دید همه عمر خوش است
کیمیای دل هر پیر و جوانی سایه

کبریایی که به سلطانیِ فقر است تو را
فارغ از کوکبۀ کون و مکانی سایه

دورم از مجلسِ یاران که ندیمند تو را
همّتم لیک نه دور است و تو دانی سایه

خواست خوشنام پیامی پیِ بزم یاران
گم شدم دل که در آن سوی گمانی سایه

نیّت خیر مگردان و بیا جانب ما
که وطن را به سحر مژده رسانی سایه

لحظه‌ای نیست که غافل شود از یاد تو دل
ای خوشا من که توام جان جهانی سایه


سرودهٔ منتشر نشدهٔ استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی برای #سایه به مناسبت جلسهٔ بزرگداشت ۹۰ سالگی ایشان در آلمان
این سروده در شمارهٔ نوروزی مجلهٔ #بخارا چاپ خواهد شد.


https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــ

اینجا کسی‌ آرمیده‌ست‌
که‌ در همه‌ عمر،
قلبش‌،
با مهرِ ایران‌ تپیده‌ست.


#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
نوزدهم تیر ۱۳۸۳
احمد آباد

چهاردهم اسفند و درگذشت دکتر #محمد_مصدق
Forwarded from شفیعی کدکنی
.
.

@shafiei_kadkani


ـــــــــــــــــــــــ

«کوچ بنفشه‌ها»


در روزهای آخرِ اسفند،
کوچِ بنفشه‌های مهاجر،
زیباست.

در نیم‌روزِ روشنِ اسفند،
وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد،
در اطلسِ شمیمِ بهاران،
با خاک و ریشه
ـ میهنِ سیّارشان ـ
در جعبه‌های کوچکِ چوبی،
در گوشه‌ٔ خیابان، می‌آورند:

جوی هزار زمزمه در من،
می‌جوشد:
ای‌ کاش . . .
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
یک‌روز می‌توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتابِ پاک.


اسفند ۱۳۴۵


#کوچ_بنفشه‌ها
آیینه‌ای برای صداها
(هفت دفتر شعر)
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی (م. سرشک)
تهران: سخن، چاپ هفتم ۱۳۹۰، صص ۱۶۸_ ۱۶۹

.
.


https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
Forwarded from شعر عاشقانه
در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست
اشکم که به دنبال تو آوارهٔ شوقم
یارای سفر با تو و رای وطنم نیست
این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ
صد گونه سخن هست و مجال سخنم نیست
بدرود تو را انجمنی گرد تو جمع‌اند
بیرون ز خودم راه در آن انجمنم نیست
دل می‌تپدم باز درین لحظهٔ دیدار
دیدار، چه دیدار؟ که جان در بدنم نیست
بدرود و سفر خوش به تو آن‌جا که رهایی‌ست
من بستهٔ دامم ره بیرون شدنم نیست
در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا
راهی به جز از سوختن و ساختنم نیست
تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روز
روزی که نشانی ز من الا سخنم نیست

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
┏━ 🔻 ━┓
@LovePoetries
┗━ 💌 ━┛
Forwarded from آن (Morteza.khani)
باز این روزها که در باب سبک هندی و شعر بعد از جامی و حتی عصر جامی و اندکی قبل از او چیزی می‌نوشتم –به اختصار– متوجه شدم که شعرای سبک هندی نُرم را در چند جهت(تصویر، زبان، موضوعات) شکسته‌اند و غالباً سبب نوعی حیرت در خواننده می‌شوند. بی‌گمان هر اثر هنری برجسته‌ای باید نوعی تحیّر یا اعجاب در خواننده و بیننده ایجاد کند وگرنه هنر نیست، اما اعجاب‌انگیزی داریم تا اعجاب‌انگیزی. #بیدل اعجاب‌انگیز است به‌خاطر انحرافی که از نُرم شعر قرن دهم و حتی یازدهم دارد و این به علت جستجوی شبکه‌های جدید معنایی و زنجیره‌های نو در قلمرو الفاظ و ترکیبات است ولی #حافظ در قلمرو شبکه‌های مأنوس، حیرت ایجاد می‌کند. حیرت ما از شعر حافظ به مراحل بیشتر از حیرت از شعر بیدل است در صورتی که شبکه‌ی معنایی شعر حافظ بسیار مأنوس‌تر است و نیز زنجیره‌ی زبانی او خیلی به نُرم زبان سعدی و معاصرانش(سلمان و خواجو و عماد فقیه) نزدیک است. در قلمرو این زبان مأنوس و این شبکه‌های معنایی مأنوس، این مایه اعجاب‌انگیزی معجزه است. باز می‌رسیم به همان نکته‌ی اول که «اعتدال» است. آیا می‌توان حد و مرزی برای اعتدال قائل شد؟ بیهوده نیست که زیبایی‌شنایی هم تعریف جمال را، گاه، به اعتدال برگردانده است. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود.

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
این کیمیای هستی/جلد اول/ص۹۰(حافظ و نظریه نظم)

@alefnuun
Forwarded from شعر و ادبیات
به مناسبت زادروز #قیصر_امین_پور

#قیصر_امین‌_پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان شوشتر بخش گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد . دوره راهنمایی و متوسطه خود را دزفول گذراند و در سال ۱۳۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ، ولی پس از مدتی از تحصیل این رشته انصراف داد
#قیصر_امین‌پور ، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۱۳۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۱۳۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد #شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ تأثیر گذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه #شعرِ هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه #شعر خود را در سال ۱۳۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع #شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر #قیصر_امین_‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۱۳۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته #فرهنگستان_زبان و ادب فارسی برگزیده شد. وی در سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماری کلیه و قلب دار فانی را وداع گفت.
Forwarded from آن (Morteza.khani)
خصوصیت عمده‌ی شعر #سپهری، دوری هرچه بیش‌تر از منطق عادی شعر قدیم است، یعنی گریز به دنیایی که مرزهایش مشخص نیست(...)
خصوصیت برجسته‌ی دیگر شعر سپهری که او را در میان معاصران، امتیازی بزرگ می‌بخشد نوع بیان طنزآمیز اوست که این طنز را چنان جدی عرضه می‌دارد که هزل و جد را از یکدیگر باز نمی‌توان شناخت، چرا که مرز میان آن دو، گمشده و درهم می‌نماید و این مسأله‌ی آمیختن طنز به جد _به حدی که قابل تفکیک نباشد_ یکی از مهم‌ترین خصوصیات هنر سپهری است.

دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
با چراغ و آینه/ ص۵۴۲,۵۴۳

@alefnuun
شعر و ادبیات
https://www.instagram.com/p/B4PlBDqFuEm/?igshid=ygm4002hz3ub . . . @PoemAndLiterature
کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود
تا به سوی تو پرم، بال و پری بازم بود
دیگر اکنون چه کنم زمزمه در پرده ی عشق؟
دور از آن مرغ بهشتی که هم آوازم بود...

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#افسانه_چشم_هایت
#همایون_شجریان
#علیرضا_قربانی

@PoemAndLiterature
اينک این صدای توست
که آن را لمس می‌کنم
چندان که گویی می‌بینمش...


#محمدرضا_شفیعی‌_کدکنی

@yekhezaran
@PoemAndLiterature
چون جوی جوان، نغمه بیاغاز و برو
وین جامه‌ی خستگی، بینداز و برو
گر رهروِ همدلی ندیدی -چو درفش-
تنهایی خویش را برافراز و برو!

👤 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی

@the_bittersweet_life
@PoemAndLiterature
زلالِ روشنِ چشم‌هایش، آبشارِ کبود
که آیتی‌ست به تصویرِ بیم و شرم و شکوه
نگاهِ تُردِ گوزنی‌ست
کز بلندِ ستیغ
در آب می‌نگرد
عبور سایه‌ی صیاد را
ز دامنِ کوه...

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@PoemAndLiterature
پرتو شعلۀ عصیان زمانی سایه
هرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه

نیست امروز کسی عارف و زندیق به هم
تو درین ره همه ‌جا ورد زبانی سایه

نوجوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نودسالگی‌ات نیز همانی سایه

چشم بد دور ازین شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه

از طلسمات غزل آنچه گشودند تو را
رهرو واقف این گنج روانی سایه

از دَد و دیو چه بیمت که بدین خاتم شعر
راستی را که سلیمان زمانی سایه

هر که یک لحظه تو را دید همه‌ عمر خوش است
کیمیای دل هر پیر و جوانی سایه

کبریایی که به سلطانیِ فقر است تو را
فارغ از کوکبۀ کون و مکانی سایه

دورم از مجلسِ یاران که ندیم‌اند تو را
همّتم لیک نه دور است و تو دانی سایه

خواست خوشنام پیامی پیِ بزم یاران
گم شدم دل که در آن سوی گمانی سایه

نیّت خیر مگردان و بیا جانب ما
که وطن را به سحر مژده‌رسانی سایه

لحظه‌ای نیست که غافل شود از یاد تو دل
ای خوشا من که توام جان جهانی سایه


سرودهٔ استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی برای #هوشنگ_ابتهاج به مناسبت جلسهٔ بزرگداشت ۹۰سالگی ایشان در آلمان
این سروده در شمارهٔ نوروزی مجلهٔ #بخارا سال ۹۷ منتشر شد.

@shafiei_kadkani
@PoemAndLiterature
در روزهای آخر اسفند،
کوچ بنفشه‌های مهاجر،
زیباست.

در نیم‌روز روشن اسفند،
وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد،
در اطلس شمیم بهاران،
با خاک و ریشه
ـ میهن سیّارشان ـ
در جعبه‌های کوچک چوبی،
در گوشه‌ٔ خیابان، می‌آورند:

جوی هزار زمزمه در من،
می‌جوشد:
ای‌ کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
یک‌روز می‌توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتاب پاک.


کوچ بنفشه‌ها
اسفند ۱۳۴۵

آیینه‌ای برای صداها
(هفت دفتر شعر)
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

@shafiei_kadkani
@PoemAndLiterature
Forwarded from شعر و ادبیات (Fateme Rahaei)
در روزهای آخر اسفند،
کوچ بنفشه‌های مهاجر،
زیباست.

در نیم‌روز روشن اسفند،
وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد،
در اطلس شمیم بهاران،
با خاک و ریشه
ـ میهن سیّارشان ـ
در جعبه‌های کوچک چوبی،
در گوشه‌ٔ خیابان، می‌آورند:

جوی هزار زمزمه در من،
می‌جوشد:
ای‌ کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
(در جعبه‌های خاک)
یک‌روز می‌توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتاب پاک.


کوچ بنفشه‌ها
اسفند ۱۳۴۵

آیینه‌ای برای صداها
(هفت دفتر شعر)
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

@shafiei_kadkani
@PoemAndLiterature
1👍1
مردی از او پرسید:«با چه کسی به صحبت (= دوستی و هم‌نشینی) درآمیزم؟» گفت:«آنکه پنهان‌کردنِ آنچه خدای از تو می‌داند، در نزدِ او نیازی نیست.»

📙 دفتر روشنایی: از میراث عرفانی #بایزید_بسطامی، گردآوردهٔ #محمد_بن_علی_سهلگی، با مقدمه، ترجمه و تعلیقات دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی، نشر سخن، صفحهٔ ۲۹۴

@Nafsatolmasdur
2