شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
شعر و ادبیات
👆👆خداحافظی تلخ فاضل نظری صدای محسن چاوشی
Genre: #Pop #Talfighi
قرار بود #ورژن_راك اين تراك هم پخش بشه كه به دلايلى منتفى شد :||
چند مورد هست كه تو اين تراك جلب توجه ميكنه:

١- #تحرير هاى بسيار زيبا و فنى محسن چاوشى👌
كه اوجش تو اين بيته:
"بى قرار توام و در دل تنگم گله هاست /آه ( #آحْحْحْ )بيتاب شدن عادت كم حوصله هاست"

٢- #ويولون گوشنواز احسان نى زن

٣- انجام يه سرى حركات براى #جلوگيرى_از_يكنواختى مثل:
#تحريرهاى_مختلف_رديف(كلمه "نشد")، به طورى كه در مصراع "مث زخمى كه لبش باز به لبخند نشد"، كلمه "نشد" فقط در #زيرصدا شنيده ميشه👌
(اصولا وقتى متن آهنگ يك غزل باشه،به دليل تكرار قافيه يكسان در آخر هر بيت ، يكنواختى اى به وجود مياد كه هنر و فن خواننده باعث ميشه كه اين يكنواختى به چشم نياد.)
#اضافه_كردن_يك_بيت_خارج_از_اين_غزل
"بى قرار توام و در دل تنگم گله هاست/ آه بيتاب شدن عادت كم حوصله هاست"

#شعر (شاعر: فاضل نظرى):
به خداحافظى تلخ تو سوگند،نشد
كه تو رفتى و دلم ثانيه اى بند نشد
لب تو ميوه ممنوع، ولى لبهايم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل كند،نشد
بى قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه،بيتاب شدن عادت كم حوصله هاست
با چراغى همه جا گشتم و گشتم در شهر
هيچ كس هيچ كس اينجا به تو مانند نشد
هر كسى در دل من جاى خودش را دارد
جانشين تو در اين سينه خداوند نشد
خاطرات تو و دنياى مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو هر چند،نشد
من دهان باز نكردم كه نرنجى از من
مثه زخمى كه لبش باز به لبخند نشد
بى قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست
به مناسبت زادروز #قیصر_امین_پور

#قیصر_امین‌_پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان شوشتر بخش گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد . دوره راهنمایی و متوسطه خود را دزفول گذراند و در سال ۱۳۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ، ولی پس از مدتی از تحصیل این رشته انصراف داد
#قیصر_امین‌پور ، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۱۳۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۱۳۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد #شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ تأثیر گذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه #شعرِ هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه #شعر خود را در سال ۱۳۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع #شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر #قیصر_امین_‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۱۳۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته #فرهنگستان_زبان و ادب فارسی برگزیده شد. وی در سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماری کلیه و قلب دار فانی را وداع گفت.
ثریا ابراهیمی(پری)معشوقه معروف استاد شهریار که الان تو آمریکا زندگی میکنه.قسمتی از ادبیات ما مدیون ایشونه وگرنه شهریار بجای شاعر شدن،پزشک میشد و شاید دیگه شاهد شاهکارهای نظیر"آمدی جانم به قربانت..."و امثال اون نبودیم
استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.
یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ...
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﻓﺖ، به ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ بوﺩ
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ که واقعاً معرکه است :

ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ

ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ

ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ

ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ

ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ

ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ

شهریار در یکی از سمینارها و شب شعری که در شیراز به مناسبت بزرگداشت سعدی و حافظ برگزار میگردد دعوت میشود.در آن سمینار شهریار غزل زیبایی میخواند که همه مبهوت میشوند.
یک دختر دانشجوی رشته ادبیات از دانشگاه شیراز بلند میشود و مقاله ای در توصیف شهریار میخواند و او را شهریار مسلم غزل میخواند.
دختر در پایان جلسه نزد شهریار میرود و خیلی زیاد از شهریار تعریف مینماید و میگوید که من عاشق و شیفته شما و این غزلتان شده ام.
شهریار از دختر میپرسد نام شما چیست؟
دختر میگوید غزاله
شهریار فی البداهه این تک بیت را میگوید:
((شهریار غزلم خوانده غزالی وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردم))

استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود.وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا

۲۷ شهریور، روز #شعر و ادب فارسی و روز #بزرگداشت استاد #شهریار گرامی باد.
Forwarded from شعرِ فاخر🍂
#شعر_فاخر ⚫️


+ بابا شمایید؟؟
- با که کار داری دخترجان؟
+ شما مردی که رویش را پوشانده باشد و گونی بر دوش داشته باشد ندیدید؟
- با او چه کار داری؟
+ او بابای من است...البته بابایم که نه!
مـن به او میگویم بابا
- اسم بابایت را میدانی؟
+ نه...پرسیدم امـا نگفت
- اگر بابا دیگر نیاید چه؟
+ عه چرا نیاید؟! تازه می‌خواهم خبری خوب بدهم که مطمئنم خوشحال می‌شود!
- چه خبری؟
+ میخواهم خبر مرگ #علـی را به او بدهم!
- از کجا می‌دانی از شنیدن این خبر خوشحال می‌شود؟
+ او از خوشحالیِ من خوشحال می‌شود! همیشه همینطور بود!‌ هروقت علی را نفرین می‌کردم او هم با من نفرین می‌کرد!
- او هم مرگ علی را می‌خواست؟
+ آری دستانش را بالا می‌برد و میگفت خدایا مرگ علی را زودتر برسان

- [سکوت و بغض و اشک...]


#بر‌شانه‌تو‌جــای‌یتیمان‌کوفه‌بود
#از‌اوج‌سربه‌زیری‌تــو‌حرف‌می‌زنم
#تابه‌گودال‌رسیدندهمگی‌شیــرشدند...

#حی‌علی‌العزا | @shere_fakher⚫️
Forwarded from  دریای عاشقی 🌊 (Mh gh)
📜 #شعر

کل شی یمکن تکذیبه
الا رایحه امراه نحبها...
کل شی یمکن اخفاوه
الا خطوات امراه تتحرک فی داخلنا...
کل شی یمکن الجدل فیه...
الا انوثتک...

هرچیزی را می شود تکذیب کرد
جز بوی زنی که دوستش داریم
هرچیزی را می شود پنهان کرد
جز قدم های زنی
که درونمان حرکت می کند...
بر سر هرچیزی می شود جنگید
جز زنانگی تو...

🖊 #نزار_قبانی
Forwarded from شعر و ادبیات
به مناسبت زادروز #قیصر_امین_پور

#قیصر_امین‌_پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان شوشتر بخش گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد . دوره راهنمایی و متوسطه خود را دزفول گذراند و در سال ۱۳۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ، ولی پس از مدتی از تحصیل این رشته انصراف داد
#قیصر_امین‌پور ، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۱۳۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۱۳۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد #شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ تأثیر گذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه #شعرِ هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه #شعر خود را در سال ۱۳۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع #شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر #قیصر_امین_‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۱۳۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۱۳۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته #فرهنگستان_زبان و ادب فارسی برگزیده شد. وی در سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماری کلیه و قلب دار فانی را وداع گفت.
همیشه تو نبودی من برایت خودکشی کردم
همیشه با تمام کارهایت خودکشی کردم

فقط می‌خواستم باور کنم هستی درون من:
درون خالیِ بی‌انتهایت خودکشی کردم

صدایم کن ببین: من مه شدم پشت سکوت تو!
نگاهم کن ببین: در چشم‌هایت خودکشی کردم

من از بس از تو گفتم... من هوا را عاشقت کردم
هوایم از تو پر شد، در هوایت خودکشی کردم

دعایت کردم از بس از تو گفتم با خدای خود
خدایم عاشقت شد، با خدایت خودکشی کردم!

همیشه دیر برگشتی فقط یک لحظه قبل از آن-
که برگردی ندیدی پیش پایت خودکشی کردم

نگفتی در کجا با دوستت... از دوستت... دارم
ندیدی در جهانِ بی‌کجایت خودکشی کردم!

نگفتی دوستت دارد برایت جشن می‌گیرد
نگفتی دوستت دارد برایت خودکشی کردم

تو بازیگر شدی زیبا شدی همسر شدی رفتی
ولی من در تمام ماجرایت خودکشی کردم

تو بازیگر شدی من در سکانس اول عشقت
به خود آتش زدم در سینمایت خودکشی کردم

تو در نقش زنی که عاشق یک شاعر دیگر
خودت را کشتی اما من به جایت خودکشی کردم

تو را بردند در نقش زنی کرد- آن چنان بردند
که رفتم نیمه‌شب در روستایت خودکشی کردم

پی‌ات یک جوجه بودم لنگه‌کفشت مادرم شد تا-
عوض شد کفش‌های تا به تایت، خودکشی کردم

تو با عشق جوانت با عصای چارلی، لی‌لی-
کنان رفتی، ولی من با عصایت خودکشی کردم

عروسی کردی و ماه عسل رفتی به آیینه
چهل شب مه شدم بر ردّ پایت خودکشی کردم

تو را در اشک‌هایم غرق کردم! کشتی‌ام را پس-
گرفتم! با تو قبل از ناخدایت خودکشی کردم!

تو قبل از آخرین سطر نخستین نامه‌ام رفتی
تو قبل از آن‌که بنویسم: فدایت- دوستت دارم!

برای یک‌یک معشوقه‌های خود دعا کردم
به تو برگشتم و قبل از دعایت خودکشی کردم

جهان ساکت شد اما تو نگفتی دوستت دارم
به جای دوستت...من در صدایت خودکشی کردم.

#محمدسعید_میرزائی
#شعرخوانی
#اولین‌جشنواره‌ی‌کشوری‌شعر‌شریف
#داور
#شعر_کلاسیک
#کانون_شعر_و_ادب_دانشگاه_شریف
@HafteAdabiatSharif
@ksasharif
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جایی به اندازه‌ی یک کف دست برای ما کافی‌ست
جایی در گوشه‌ی کمد دیواری
جایی در روی میز تحریر
لابه‌لا‌ی کتاب‌ها و کاغذها
جایی بر روی دسته‌ی یک مبل راحتی
این‌ها کشف‌های جدید من است
بچه که بودم،
با یک انجی کال،
چند پرده‌ی کوچک،
و انشعاب باریک چشمه‌ی کم‌آب،
بزرگ‌ترین آسیاب‌های‌جهان را می‌ساختم
بزرگ‌تر که شدم،
خیال‌های من در مرزهای خیال نمی‌گنجید
حالا که پیر شدم
اندکی پیر
و دیر
اما بالأخره به این نتیجه رسیدم
که جای کوچکی برای من کافی‌ست
جایی به اندازه‌ی کف دست
و دوست...

#حافظ_موسوی
#شعرخوانی
#اولین‌جشنواره‌ی‌کشوری‌شعر‌شریف
#داور
#شعر_آزاد
#کانون_شعر_و_ادب_دانشگاه_شریف
@HafteAdabiatSharif
@ksasharif
Forwarded from رضا براهنی
اسماعیل.pdf
731.1 KB
شعر بلند #اسماعیل
#شعر#رضا_براهنی
🆔rezabarahani
@rezabarahani