Forwarded from هفتهٔ ادبیات شریف
همیشه تو نبودی من برایت خودکشی کردم
همیشه با تمام کارهایت خودکشی کردم
فقط میخواستم باور کنم هستی درون من:
درون خالیِ بیانتهایت خودکشی کردم
صدایم کن ببین: من مه شدم پشت سکوت تو!
نگاهم کن ببین: در چشمهایت خودکشی کردم
من از بس از تو گفتم... من هوا را عاشقت کردم
هوایم از تو پر شد، در هوایت خودکشی کردم
دعایت کردم از بس از تو گفتم با خدای خود
خدایم عاشقت شد، با خدایت خودکشی کردم!
همیشه دیر برگشتی فقط یک لحظه قبل از آن-
که برگردی ندیدی پیش پایت خودکشی کردم
نگفتی در کجا با دوستت... از دوستت... دارم
ندیدی در جهانِ بیکجایت خودکشی کردم!
نگفتی دوستت دارد برایت جشن میگیرد
نگفتی دوستت دارد برایت خودکشی کردم
تو بازیگر شدی زیبا شدی همسر شدی رفتی
ولی من در تمام ماجرایت خودکشی کردم
تو بازیگر شدی من در سکانس اول عشقت
به خود آتش زدم در سینمایت خودکشی کردم
تو در نقش زنی که عاشق یک شاعر دیگر
خودت را کشتی اما من به جایت خودکشی کردم
تو را بردند در نقش زنی کرد- آن چنان بردند
که رفتم نیمهشب در روستایت خودکشی کردم
پیات یک جوجه بودم لنگهکفشت مادرم شد تا-
عوض شد کفشهای تا به تایت، خودکشی کردم
تو با عشق جوانت با عصای چارلی، لیلی-
کنان رفتی، ولی من با عصایت خودکشی کردم
عروسی کردی و ماه عسل رفتی به آیینه
چهل شب مه شدم بر ردّ پایت خودکشی کردم
تو را در اشکهایم غرق کردم! کشتیام را پس-
گرفتم! با تو قبل از ناخدایت خودکشی کردم!
تو قبل از آخرین سطر نخستین نامهام رفتی
تو قبل از آنکه بنویسم: فدایت- دوستت دارم!
برای یکیک معشوقههای خود دعا کردم
به تو برگشتم و قبل از دعایت خودکشی کردم
جهان ساکت شد اما تو نگفتی دوستت دارم
به جای دوستت...من در صدایت خودکشی کردم.
#محمدسعید_میرزائی
#شعرخوانی
#اولینجشنوارهیکشوریشعرشریف
#داور
#شعر_کلاسیک
#کانون_شعر_و_ادب_دانشگاه_شریف
@HafteAdabiatSharif
@ksasharif
همیشه با تمام کارهایت خودکشی کردم
فقط میخواستم باور کنم هستی درون من:
درون خالیِ بیانتهایت خودکشی کردم
صدایم کن ببین: من مه شدم پشت سکوت تو!
نگاهم کن ببین: در چشمهایت خودکشی کردم
من از بس از تو گفتم... من هوا را عاشقت کردم
هوایم از تو پر شد، در هوایت خودکشی کردم
دعایت کردم از بس از تو گفتم با خدای خود
خدایم عاشقت شد، با خدایت خودکشی کردم!
همیشه دیر برگشتی فقط یک لحظه قبل از آن-
که برگردی ندیدی پیش پایت خودکشی کردم
نگفتی در کجا با دوستت... از دوستت... دارم
ندیدی در جهانِ بیکجایت خودکشی کردم!
نگفتی دوستت دارد برایت جشن میگیرد
نگفتی دوستت دارد برایت خودکشی کردم
تو بازیگر شدی زیبا شدی همسر شدی رفتی
ولی من در تمام ماجرایت خودکشی کردم
تو بازیگر شدی من در سکانس اول عشقت
به خود آتش زدم در سینمایت خودکشی کردم
تو در نقش زنی که عاشق یک شاعر دیگر
خودت را کشتی اما من به جایت خودکشی کردم
تو را بردند در نقش زنی کرد- آن چنان بردند
که رفتم نیمهشب در روستایت خودکشی کردم
پیات یک جوجه بودم لنگهکفشت مادرم شد تا-
عوض شد کفشهای تا به تایت، خودکشی کردم
تو با عشق جوانت با عصای چارلی، لیلی-
کنان رفتی، ولی من با عصایت خودکشی کردم
عروسی کردی و ماه عسل رفتی به آیینه
چهل شب مه شدم بر ردّ پایت خودکشی کردم
تو را در اشکهایم غرق کردم! کشتیام را پس-
گرفتم! با تو قبل از ناخدایت خودکشی کردم!
تو قبل از آخرین سطر نخستین نامهام رفتی
تو قبل از آنکه بنویسم: فدایت- دوستت دارم!
برای یکیک معشوقههای خود دعا کردم
به تو برگشتم و قبل از دعایت خودکشی کردم
جهان ساکت شد اما تو نگفتی دوستت دارم
به جای دوستت...من در صدایت خودکشی کردم.
#محمدسعید_میرزائی
#شعرخوانی
#اولینجشنوارهیکشوریشعرشریف
#داور
#شعر_کلاسیک
#کانون_شعر_و_ادب_دانشگاه_شریف
@HafteAdabiatSharif
@ksasharif
Forwarded from هفتهٔ ادبیات شریف
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جایی به اندازهی یک کف دست برای ما کافیست
جایی در گوشهی کمد دیواری
جایی در روی میز تحریر
لابهلای کتابها و کاغذها
جایی بر روی دستهی یک مبل راحتی
اینها کشفهای جدید من است
بچه که بودم،
با یک انجی کال،
چند پردهی کوچک،
و انشعاب باریک چشمهی کمآب،
بزرگترین آسیابهایجهان را میساختم
بزرگتر که شدم،
خیالهای من در مرزهای خیال نمیگنجید
حالا که پیر شدم
اندکی پیر
و دیر
اما بالأخره به این نتیجه رسیدم
که جای کوچکی برای من کافیست
جایی به اندازهی کف دست
و دوست...
#حافظ_موسوی
#شعرخوانی
#اولینجشنوارهیکشوریشعرشریف
#داور
#شعر_آزاد
#کانون_شعر_و_ادب_دانشگاه_شریف
@HafteAdabiatSharif
@ksasharif
جایی در گوشهی کمد دیواری
جایی در روی میز تحریر
لابهلای کتابها و کاغذها
جایی بر روی دستهی یک مبل راحتی
اینها کشفهای جدید من است
بچه که بودم،
با یک انجی کال،
چند پردهی کوچک،
و انشعاب باریک چشمهی کمآب،
بزرگترین آسیابهایجهان را میساختم
بزرگتر که شدم،
خیالهای من در مرزهای خیال نمیگنجید
حالا که پیر شدم
اندکی پیر
و دیر
اما بالأخره به این نتیجه رسیدم
که جای کوچکی برای من کافیست
جایی به اندازهی کف دست
و دوست...
#حافظ_موسوی
#شعرخوانی
#اولینجشنوارهیکشوریشعرشریف
#داور
#شعر_آزاد
#کانون_شعر_و_ادب_دانشگاه_شریف
@HafteAdabiatSharif
@ksasharif