شعر و ادبیات
وإذا سمعتُكِ تقرأينَ قصائدي في الليلِ.. زارَتْني عصافيرٌ.. وغَطَّاني الهديل! مازلتُ أبحثُ عن كلامٍ آخرِ.. لم تَسْمَعيهِ.. و وردةٍ حمراءَ.. توجِزُ كلَّ تاريخ العبير... #نزار_قبانی
و شبانگاهان
هنگامیکه،
شنیدم
شعرهایم را میخواندی
گنجشکانی به دیدارم آمدند
و آوازْ مرا،
در آغوش گرفت.
همچنان،
در پیِ سخنی دیگرم
سخنی که هرگز،
نشنیدهای...
و در پیِ
گل سرخی که،
تمام تاریخ عطرها را،
خلاصه کند!
برگردان: #صالح_بوعذار
هنگامیکه،
شنیدم
شعرهایم را میخواندی
گنجشکانی به دیدارم آمدند
و آوازْ مرا،
در آغوش گرفت.
همچنان،
در پیِ سخنی دیگرم
سخنی که هرگز،
نشنیدهای...
و در پیِ
گل سرخی که،
تمام تاریخ عطرها را،
خلاصه کند!
برگردان: #صالح_بوعذار
Forwarded from شعر و متون عربی معاصر
"البومة"
أنا بومةُ القرية الساحلية
بأقصى الشتاء الشماليِّ.. حفَّرتُ عشي
بجميزة الليل، أطلقت أحلام روحي
وأسقيتها من سواقي الجروح
فمدت جذور النبوءة
بأرض الأساطير والحزن حتى انحنت بالثمار
وفاحت بما يحمل الكون في قلبه الأبكم
من الشعر والموت والأنتظار
وفاحت بما تحمل الأرض في جوفها من
بكائية طيَّرتْها بسقف النهار.
----------------------
"جغد"
من جغد روستای ساحلیام
در دورترین زمستان شمالی..
لانهام را،
کَندم؛
درون درخت انجیر شب
رویاهای روحم را
رها ساختم
و از جویبار زخمها،
نوشانیدم آنها را
پس، ریشههای پیشگویی را،
در سرزمین اساطیر و اندوه،
دوانید
و میوههایش،
آویخت
و تراوید از درخت،
آنچه هستی داشت در قلب گنگ خویش،
از شعر و مرگ و انتظار
.
و تراوید از درخت
آنچه زمین داشت در نهان خویش،
از مرثیه؛
و پروازش داد به بام روز .
#محمد_عفیفی_مطر
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
أنا بومةُ القرية الساحلية
بأقصى الشتاء الشماليِّ.. حفَّرتُ عشي
بجميزة الليل، أطلقت أحلام روحي
وأسقيتها من سواقي الجروح
فمدت جذور النبوءة
بأرض الأساطير والحزن حتى انحنت بالثمار
وفاحت بما يحمل الكون في قلبه الأبكم
من الشعر والموت والأنتظار
وفاحت بما تحمل الأرض في جوفها من
بكائية طيَّرتْها بسقف النهار.
----------------------
"جغد"
من جغد روستای ساحلیام
در دورترین زمستان شمالی..
لانهام را،
کَندم؛
درون درخت انجیر شب
رویاهای روحم را
رها ساختم
و از جویبار زخمها،
نوشانیدم آنها را
پس، ریشههای پیشگویی را،
در سرزمین اساطیر و اندوه،
دوانید
و میوههایش،
آویخت
و تراوید از درخت،
آنچه هستی داشت در قلب گنگ خویش،
از شعر و مرگ و انتظار
.
و تراوید از درخت
آنچه زمین داشت در نهان خویش،
از مرثیه؛
و پروازش داد به بام روز .
#محمد_عفیفی_مطر
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
Forwarded from شعر و متون عربی معاصر
ويسمعُ صمتها كأنّه كلام بين نفسه وبينَها،
ويَعي كلامَها
فلا تدري أأنطقتْ به فمها،
أم أنطقتْ به عينيْها..
-----------------------
و میشنود مَرد
خاموشیاش را
چونان حدیثی
میان زن و خویشتن
و در مییابد سخنش را
اما زن نمیداند
زبانش آن سخن را بیان کرده است
یا چشمهایش..
#الرافعی
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
ويَعي كلامَها
فلا تدري أأنطقتْ به فمها،
أم أنطقتْ به عينيْها..
-----------------------
و میشنود مَرد
خاموشیاش را
چونان حدیثی
میان زن و خویشتن
و در مییابد سخنش را
اما زن نمیداند
زبانش آن سخن را بیان کرده است
یا چشمهایش..
#الرافعی
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
وإذا سمعتُكِ تقرأينَ قصائدي
في الليلِ..
زارَتْني عصافيرٌ..
وغَطَّاني الهديل!
مازلتُ أبحثُ عن كلامٍ آخرِ..
لم تَسْمَعيهِ..
و وردةٍ حمراءَ..
توجِزُ كلَّ تاريخ العبير...
و شبانگاهان
هنگامیکه،
شنیدم
شعرهایم را میخواندی
گنجشکانی به دیدارم آمدند
و آوازْ مرا،
در آغوش گرفت.
همچنان،
در پیِ سخنی دیگرم
سخنی که هرگز،
نشنیدهای...
و در پیِ
گل سرخی که،
تمام تاریخ عطرها را،
خلاصه کند!
#نزار_قبانی
برگردان: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
في الليلِ..
زارَتْني عصافيرٌ..
وغَطَّاني الهديل!
مازلتُ أبحثُ عن كلامٍ آخرِ..
لم تَسْمَعيهِ..
و وردةٍ حمراءَ..
توجِزُ كلَّ تاريخ العبير...
و شبانگاهان
هنگامیکه،
شنیدم
شعرهایم را میخواندی
گنجشکانی به دیدارم آمدند
و آوازْ مرا،
در آغوش گرفت.
همچنان،
در پیِ سخنی دیگرم
سخنی که هرگز،
نشنیدهای...
و در پیِ
گل سرخی که،
تمام تاریخ عطرها را،
خلاصه کند!
#نزار_قبانی
برگردان: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
لم يقتل الحزن أحد
ولكنه
جعلنا فارغين من كل شيء!
اندوه
کسی را نکشت
اما
ما را از همهچیز،
تهی ساخت!
#محمود_درویش
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
ولكنه
جعلنا فارغين من كل شيء!
اندوه
کسی را نکشت
اما
ما را از همهچیز،
تهی ساخت!
#محمود_درویش
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
عُد بي
إلى حيث كُنت
قبل أن ألتقيك،
ثم أرحل.
مرا باز گردان
به جایی که بودهام؛
پیش از دیدارت!
سپس،
سفر
کن.
#محمود_درويش
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
إلى حيث كُنت
قبل أن ألتقيك،
ثم أرحل.
مرا باز گردان
به جایی که بودهام؛
پیش از دیدارت!
سپس،
سفر
کن.
#محمود_درويش
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
گویی سنگ بودهام
که اینهمه
نقش تو بر من
جاریست!
كل نقوشكِ
تنسال
عليَّ،
كأنني كنت حجراً!
.
#صالح_بوعذار
تعریب: #تمام_میهوب
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
که اینهمه
نقش تو بر من
جاریست!
كل نقوشكِ
تنسال
عليَّ،
كأنني كنت حجراً!
.
#صالح_بوعذار
تعریب: #تمام_میهوب
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
لمیقتل الحزن أحد
ولكنه جعلنا فارغين من كل شيء!
اندوه
کسی را نکشت
اما
ما را از همهچیز،
تهی ساخت!
#محمود_درویش
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature
ولكنه جعلنا فارغين من كل شيء!
اندوه
کسی را نکشت
اما
ما را از همهچیز،
تهی ساخت!
#محمود_درویش
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
@PoemAndLiterature