Forwarded from شعر و متون عربی معاصر
"البومة"
أنا بومةُ القرية الساحلية
بأقصى الشتاء الشماليِّ.. حفَّرتُ عشي
بجميزة الليل، أطلقت أحلام روحي
وأسقيتها من سواقي الجروح
فمدت جذور النبوءة
بأرض الأساطير والحزن حتى انحنت بالثمار
وفاحت بما يحمل الكون في قلبه الأبكم
من الشعر والموت والأنتظار
وفاحت بما تحمل الأرض في جوفها من
بكائية طيَّرتْها بسقف النهار.
----------------------
"جغد"
من جغد روستای ساحلیام
در دورترین زمستان شمالی..
لانهام را،
کَندم؛
درون درخت انجیر شب
رویاهای روحم را
رها ساختم
و از جویبار زخمها،
نوشانیدم آنها را
پس، ریشههای پیشگویی را،
در سرزمین اساطیر و اندوه،
دوانید
و میوههایش،
آویخت
و تراوید از درخت،
آنچه هستی داشت در قلب گنگ خویش،
از شعر و مرگ و انتظار
.
و تراوید از درخت
آنچه زمین داشت در نهان خویش،
از مرثیه؛
و پروازش داد به بام روز .
#محمد_عفیفی_مطر
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser
أنا بومةُ القرية الساحلية
بأقصى الشتاء الشماليِّ.. حفَّرتُ عشي
بجميزة الليل، أطلقت أحلام روحي
وأسقيتها من سواقي الجروح
فمدت جذور النبوءة
بأرض الأساطير والحزن حتى انحنت بالثمار
وفاحت بما يحمل الكون في قلبه الأبكم
من الشعر والموت والأنتظار
وفاحت بما تحمل الأرض في جوفها من
بكائية طيَّرتْها بسقف النهار.
----------------------
"جغد"
من جغد روستای ساحلیام
در دورترین زمستان شمالی..
لانهام را،
کَندم؛
درون درخت انجیر شب
رویاهای روحم را
رها ساختم
و از جویبار زخمها،
نوشانیدم آنها را
پس، ریشههای پیشگویی را،
در سرزمین اساطیر و اندوه،
دوانید
و میوههایش،
آویخت
و تراوید از درخت،
آنچه هستی داشت در قلب گنگ خویش،
از شعر و مرگ و انتظار
.
و تراوید از درخت
آنچه زمین داشت در نهان خویش،
از مرثیه؛
و پروازش داد به بام روز .
#محمد_عفیفی_مطر
ترجمه: #صالح_بوعذار
@sherarabimoaser