مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
#سیمین_بهبهانی
#چالش #بیست
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
#سیمین_بهبهانی
#چالش #بیست
Forwarded from اشعار و نوشته های فائزه عبدی
سرقت_ادبی از آثار شاعرانی چون
#سیمین_بهبهانی
#فریدون_مشیری
#حافظ #سعدی و شاعران معاصر دیگر
#سکوت_نمیکنیم
#نه_به_سرقت_ادبی
#حمید_هیراد👇
#شوخیه_مگه_بدزدی_بری_بخونی!
@faezeh_abdii
#سیمین_بهبهانی
#فریدون_مشیری
#حافظ #سعدی و شاعران معاصر دیگر
#سکوت_نمیکنیم
#نه_به_سرقت_ادبی
#حمید_هیراد👇
#شوخیه_مگه_بدزدی_بری_بخونی!
@faezeh_abdii
چه گویمت که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که میگذری تلخ بر من از سر قهر
گمان برم که غمانگیز ماه و سـال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام؟
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی؟!
ز چند و چون شب دوریات چه میپرسم
سیاه چشمی و خود پاسخ سؤال منی
چو آرزو به دلم خفتهای همیشه و حیف
که آرزوی فریبندهی محال منی
هوای سرکشی ای طبع من مکن که دگر
اسیر عشقی و مرغ شکسته بال منی
ازین غمی که چنین سینهسوز سیمین است
چه گویمت که تو خود باخبر ز حال منی
#سیمین_بهبهانی
چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که میگذری تلخ بر من از سر قهر
گمان برم که غمانگیز ماه و سـال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام؟
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی؟!
ز چند و چون شب دوریات چه میپرسم
سیاه چشمی و خود پاسخ سؤال منی
چو آرزو به دلم خفتهای همیشه و حیف
که آرزوی فریبندهی محال منی
هوای سرکشی ای طبع من مکن که دگر
اسیر عشقی و مرغ شکسته بال منی
ازین غمی که چنین سینهسوز سیمین است
چه گویمت که تو خود باخبر ز حال منی
#سیمین_بهبهانی
گفتم مگر به صبر فراموش من شوی
کی گفتم آفت خرد و هوش من شوی؟
فریاد را به سینه شکستم که خوشترست
آگه به دردم از لب خاموش من شوی
سوزد تنم در آتش تب، ای خیال او
ترسم بسوزمت چو هماغوش من شوی
ای اشک! نقش عشق وی از جان من بشوی
شاید ز راه لطف خطا پوش من شوی
سیمین ز درد کرده فراموش خویش را
اما تو کی شود که فراموش من شوی؟
#سیمین_بهبهانی
کی گفتم آفت خرد و هوش من شوی؟
فریاد را به سینه شکستم که خوشترست
آگه به دردم از لب خاموش من شوی
سوزد تنم در آتش تب، ای خیال او
ترسم بسوزمت چو هماغوش من شوی
ای اشک! نقش عشق وی از جان من بشوی
شاید ز راه لطف خطا پوش من شوی
سیمین ز درد کرده فراموش خویش را
اما تو کی شود که فراموش من شوی؟
#سیمین_بهبهانی
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی!
#سیمین_بهبهانی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی!
#سیمین_بهبهانی
❤1
دل دیوانهام ای دوست! اگر یار تو میشد
به خدا تا دو جهان هست وفادار تو میشد
دیگران بستهی زنجیر تو هستند چه سازم؟
ورنه دانی دل دیوانه گرفتار تو میشد
مژه میزد به رخ زرد و غمینم رقم خون
تا سخنساز غمت کلک گهربار تو میشد
من بر آن سینهی محزون سر خود را ننهادم
که گرانبار ز غم بود و گران، بار تو میشد
به تسلای تو میرفت سخنها به زبانم
دل بیمار مرا بین که پرستار تو میشد
خوب شد خوب شد ای شمع! که پروانه نداری
که غم سوختنش مایهی آزار تو میشد
همچو خاتم به دهان میشدت انگشت ندامت
گر کسی ای گهر پاک! خریدار تو میشد
تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی
کاش یک روز تنم سایهی دیوار تو میشد
تا گشایی دل تنگش به سرانگشت نوازش
کاش دلباخته سیمین، گره کار تو میشد!
#سیمین_بهبهانی
به خدا تا دو جهان هست وفادار تو میشد
دیگران بستهی زنجیر تو هستند چه سازم؟
ورنه دانی دل دیوانه گرفتار تو میشد
مژه میزد به رخ زرد و غمینم رقم خون
تا سخنساز غمت کلک گهربار تو میشد
من بر آن سینهی محزون سر خود را ننهادم
که گرانبار ز غم بود و گران، بار تو میشد
به تسلای تو میرفت سخنها به زبانم
دل بیمار مرا بین که پرستار تو میشد
خوب شد خوب شد ای شمع! که پروانه نداری
که غم سوختنش مایهی آزار تو میشد
همچو خاتم به دهان میشدت انگشت ندامت
گر کسی ای گهر پاک! خریدار تو میشد
تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی
کاش یک روز تنم سایهی دیوار تو میشد
تا گشایی دل تنگش به سرانگشت نوازش
کاش دلباخته سیمین، گره کار تو میشد!
#سیمین_بهبهانی
رو کرد به ما بخت و فتادیم به بندش
ما را چه گنه بود؟ خطا کرد کمندش!
با آن همه دلداده، دلش بستهی ما شد
ای من به فدای دل دیوانهپسندش!
نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسونکار؟
ترسم رسد از دیدهی بدخواه، گزندش
شد آب، دل از حسرت و، از دیده برون شد
آمیخت به هم تا صف مژگان بلندش
در پرتو لبخند، رُخش، وَه، چه فریباست!
چون لاله که مهتاب بپیچد به پرندش
گر باد بیارامد و گر موج نخیزد
دل نیز شکیبد؛ مخراشید به پندش
سیمین طلب بوسهای از لعل لبی داشت
ترسم که به نقد دل و جانی ندهندش
#سیمین_بهبهانی
ما را چه گنه بود؟ خطا کرد کمندش!
با آن همه دلداده، دلش بستهی ما شد
ای من به فدای دل دیوانهپسندش!
نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسونکار؟
ترسم رسد از دیدهی بدخواه، گزندش
شد آب، دل از حسرت و، از دیده برون شد
آمیخت به هم تا صف مژگان بلندش
در پرتو لبخند، رُخش، وَه، چه فریباست!
چون لاله که مهتاب بپیچد به پرندش
گر باد بیارامد و گر موج نخیزد
دل نیز شکیبد؛ مخراشید به پندش
سیمین طلب بوسهای از لعل لبی داشت
ترسم که به نقد دل و جانی ندهندش
#سیمین_بهبهانی
از دورنگیِ یاران وز فریب عیاران
دیدم و چهها دیدم یکبهیک تماشایی
آفتاب را دیدم هفت رنگ و فهمیدم
این که نیست بیرنگی زیر چرخ مینایی
#سیمین_بهبهانی
دیدم و چهها دیدم یکبهیک تماشایی
آفتاب را دیدم هفت رنگ و فهمیدم
این که نیست بیرنگی زیر چرخ مینایی
#سیمین_بهبهانی
رفیق اهل دل و یار محرمی دارم
بساط باده و عیش فراهمی دارم
کنار جو، چمن شسته را نمیخواهم
که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم
گذشتم از سر عالم، کسی چه میداند؟
که من به گوشهی خلوت چه عالمی دارم...
تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم
چو حلقه بازوی من تنگ، گِرد پیکر توست
حسود جان بسپارد که خاتمی دارم
به سربلندی خود واقفم، ز پستی نیست
به پشت خویش اگر چون فلک خمی دارم
ز سیل کینهی دشمن چه غم خورم سیمین؟
که همچو کوهم و بنیان محکمی دارم
#سیمین_بهبهانی
@PoemAndLiterature
بساط باده و عیش فراهمی دارم
کنار جو، چمن شسته را نمیخواهم
که جوی اشکی و مژگان پُر نَمی دارم
گذشتم از سر عالم، کسی چه میداند؟
که من به گوشهی خلوت چه عالمی دارم...
تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم
چو حلقه بازوی من تنگ، گِرد پیکر توست
حسود جان بسپارد که خاتمی دارم
به سربلندی خود واقفم، ز پستی نیست
به پشت خویش اگر چون فلک خمی دارم
ز سیل کینهی دشمن چه غم خورم سیمین؟
که همچو کوهم و بنیان محکمی دارم
#سیمین_بهبهانی
@PoemAndLiterature
Havaye Geryeh
Homayoun Shajarian
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست؛ هوای گریه با من
🎧 هوای گریه
#سیمین_بهبهانی #همایون_شجریان
@PoemAndLiterature
دلم گرفته ای دوست؛ هوای گریه با من
🎧 هوای گریه
#سیمین_بهبهانی #همایون_شجریان
@PoemAndLiterature
Havaye Geryeh
Homayoun Shajarian
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست؛ هوای گریه با من
🎧 هوای گریه
شاعر: #سیمین_بهبهانی
آهنگساز و تنظیمکننده: #محمدجواد_ضرابیان
خواننده: #همایون_شجریان
@PoemAndLiterature
دلم گرفته ای دوست؛ هوای گریه با من
🎧 هوای گریه
شاعر: #سیمین_بهبهانی
آهنگساز و تنظیمکننده: #محمدجواد_ضرابیان
خواننده: #همایون_شجریان
@PoemAndLiterature
شعر و ادبیات
Homayoun Shajarian – Havaye Geryeh
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک، از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
#سیمین_بهبهانی
@PoemAndLiterature
گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک، از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
#سیمین_بهبهانی
@PoemAndLiterature
Kouli
Homayoun Shajarian
🎧 «کولی»
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب ماندهاست و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش یک قطره ناسترده
میرفت و گرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
شعر: #سیمین_بهبهانی
آواز: #همایون_شجریان
@PoemAndLiterature
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب ماندهاست و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانهات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش یک قطره ناسترده
میرفت و گرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود، یک تار مو نبرده
شعر: #سیمین_بهبهانی
آواز: #همایون_شجریان
@PoemAndLiterature
Havaye Geryeh
Homayoun Shajarian
🎧 «هوای گریه»
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک، از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
شعر: #سیمین_بهبهانی
آهنگسازی و تنظیم: #محمدجواد_ضرابیان
آواز: #همایون_شجریان
@HomayonShajarian
@PoemAndLiterature
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک، از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
شعر: #سیمین_بهبهانی
آهنگسازی و تنظیم: #محمدجواد_ضرابیان
آواز: #همایون_شجریان
@HomayonShajarian
@PoemAndLiterature
Havaye Geryeh
Homayoun Shajarian
🎧 «هوای گریه»
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
شعر: #سیمین_بهبهانی
آهنگسازی و تنظیم: #محمدجواد_ضرابیان
آواز: #همایون_شجریان
@HomayonShajarian
@PoemAndLiterature
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا، من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
شعر: #سیمین_بهبهانی
آهنگسازی و تنظیم: #محمدجواد_ضرابیان
آواز: #همایون_شجریان
@HomayonShajarian
@PoemAndLiterature