احمق به کسانی گفته میشود که برای اثبات گفتههایشان هیچ مدرکی ارائه نمیکنند
اما برای زیر سوال بردن گفتۀ دیگران از آنها مدرک طلب میکنند
#آنتوان_چخوف
اما برای زیر سوال بردن گفتۀ دیگران از آنها مدرک طلب میکنند
#آنتوان_چخوف
مرگ، یک بار رخ نمیدهد؛
زیرا همه ما هر روز چند بار میمیریم.
هر بار که با آرزوها، علایق و پیوندهای خود وداع میکنیم،میمیریم.
#مارسل_پروست
زیرا همه ما هر روز چند بار میمیریم.
هر بار که با آرزوها، علایق و پیوندهای خود وداع میکنیم،میمیریم.
#مارسل_پروست
Forwarded from کانون کوثر دانشگاه شریف (Mjavad Ghasemi)
Forwarded from کانون کوثر دانشگاه شریف (Mjavad Ghasemi)
🔸🔸🔸
رزمنده ۱۴ ساله را به اسارت گرفته بودند.
فرمانده ی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد،پرسید:
مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت نه،
سن سربازی همان ۱۸ سال است،
خمینی سن عشق را پایین آورده...
#قرار_شبانه
#صلواتی_برای_شهدا
@kanoonkosarsharif
رزمنده ۱۴ ساله را به اسارت گرفته بودند.
فرمانده ی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد،پرسید:
مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت نه،
سن سربازی همان ۱۸ سال است،
خمینی سن عشق را پایین آورده...
#قرار_شبانه
#صلواتی_برای_شهدا
@kanoonkosarsharif
البعد أحيانا لا يؤلم
ولكن المؤلم أن يبعد عنك شخص أفصحت له يوما بأن البعد هو الشي الوحيد الذي يكسرك!
#نزار_قباني
دوری، گاهی دردآور نیست
اما دردآور آن است که شخصی از تو فاصله بگیرد که روزی برایش آشكارا گفتی که دوری، تنها چیزی است که تو را می شکند!
ولكن المؤلم أن يبعد عنك شخص أفصحت له يوما بأن البعد هو الشي الوحيد الذي يكسرك!
#نزار_قباني
دوری، گاهی دردآور نیست
اما دردآور آن است که شخصی از تو فاصله بگیرد که روزی برایش آشكارا گفتی که دوری، تنها چیزی است که تو را می شکند!
شب
با گلوی خونین
خواندهست دیرگاه
دریا
نشسته سرد
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد میکشد...
#احمد_شاملو
از #باغ_آینه
با گلوی خونین
خواندهست دیرگاه
دریا
نشسته سرد
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد میکشد...
#احمد_شاملو
از #باغ_آینه
آفتابا چه خبر ؟
این همه راه آمدهای
که به این خاکِ غریبی برسی
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شدهست؟
چه به او گفتی ؟ او با تو چه گفت ؟
نه ، چرا میپرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهیست که او خاموش است
آشنایانِ زبانش رفتهند
ارغوان ویران است
هر دومان ویرانیم
#هوشنگ_ابتهاج
این همه راه آمدهای
که به این خاکِ غریبی برسی
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شدهست؟
چه به او گفتی ؟ او با تو چه گفت ؟
نه ، چرا میپرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهیست که او خاموش است
آشنایانِ زبانش رفتهند
ارغوان ویران است
هر دومان ویرانیم
#هوشنگ_ابتهاج
اﺯ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺍﺑﻠﯿﺲ
ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﯿﺲ!
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ
ﮐﺎﻧﺪﺭﺍﻥ ﺻﺒﺢ ﺑﻬﺸﺘﯽ،
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺁﯾﺎ،
ﻟﺬﺕ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻓﺸﺮﺩﻥ ﺭﻭﯼ
ﻃﻌﻢ ﺳﯿﺐ
ﯾﺎ ﮔﻨﺪﻡ،
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥِ "ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ" ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻮﺵِ "ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻦ"؟
ﯾﺎ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺁﻥ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕِ "ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ"؟
#ﺷﻔﯿﻌﯽ_کدکنی
ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻟﻌﻨﺖ ﺧﯿﺲ!
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ
ﮐﺎﻧﺪﺭﺍﻥ ﺻﺒﺢ ﺑﻬﺸﺘﯽ،
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺁﯾﺎ،
ﻟﺬﺕ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻓﺸﺮﺩﻥ ﺭﻭﯼ
ﻃﻌﻢ ﺳﯿﺐ
ﯾﺎ ﮔﻨﺪﻡ،
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥِ "ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ" ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻮﺵِ "ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻦ"؟
ﯾﺎ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺁﻥ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕِ "ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ"؟
#ﺷﻔﯿﻌﯽ_کدکنی
إجلسي حتى نرى
أينَ حدودُ عينَيْكِ؟
وأينَ حدودُ أحزاني؟
أين تبتديءُ مياهُكِ الإقليميَهْ؟
وأين ينتهي دمي؟
إجلسي حتى نتفاهَمْ
على أيِّ جزءٍ من أجزاء جَسَدي
ستتوقّفُ فتوحاتُكْ
وفي أيِّ ساعةٍ من ساعات الليلْ
ستبدأ غَزَوَاتُكْ..؟
#نزار_قباني
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست؟
تا کجاها مرز غم های من است؟
آبهای ساحلی تو کجا آغاز میشود؟
و خون من کجا پایان میگیرد؟
بنشین تا به تفاهم برسیم
که بر کدام پاره از اجزای پیکر من
فتوحات تو خاتمه خواهد گرفت
و در کدام ساعت از ساعات شب
شبیخون های تو آغاز خواهد شد...
أينَ حدودُ عينَيْكِ؟
وأينَ حدودُ أحزاني؟
أين تبتديءُ مياهُكِ الإقليميَهْ؟
وأين ينتهي دمي؟
إجلسي حتى نتفاهَمْ
على أيِّ جزءٍ من أجزاء جَسَدي
ستتوقّفُ فتوحاتُكْ
وفي أيِّ ساعةٍ من ساعات الليلْ
ستبدأ غَزَوَاتُكْ..؟
#نزار_قباني
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست؟
تا کجاها مرز غم های من است؟
آبهای ساحلی تو کجا آغاز میشود؟
و خون من کجا پایان میگیرد؟
بنشین تا به تفاهم برسیم
که بر کدام پاره از اجزای پیکر من
فتوحات تو خاتمه خواهد گرفت
و در کدام ساعت از ساعات شب
شبیخون های تو آغاز خواهد شد...
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
می روم تا که به صاحب نظری بازرسم
محرم ما نبود دیده ی کوته نظران
دلِ چون آینه ی اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
#شهريار
⠀
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
می روم تا که به صاحب نظری بازرسم
محرم ما نبود دیده ی کوته نظران
دلِ چون آینه ی اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
#شهريار
⠀
Forwarded from ❤ دریای عاشقی 🌊 (Mh gh)
هر چه از دست میرود،
بگذار برود..!!!
چیزی که به التماس آلوده باشد نمیخواهم
هرچه باشد حتی زندگی !
#ارنستو_چهگوارا
بگذار برود..!!!
چیزی که به التماس آلوده باشد نمیخواهم
هرچه باشد حتی زندگی !
#ارنستو_چهگوارا