معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت #انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام #اهل_راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر #اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق #فرق بسیار است
چو یار #ناز نماید شما #نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس #احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به #عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
#حافظ
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت #انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام #اهل_راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر #اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق #فرق بسیار است
چو یار #ناز نماید شما #نیاز کنید
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس #احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به #عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
#حافظ
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم #پر است از تو و خالیست جای تو
هر چند کائنات #گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو
تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
در هر کنارهای ز محیط #سخای تو
آیینهخانهایست پر از آفتاب و ماه
دامان خاک تیره ز موج #صفای تو
هر غنچه را ز حمد تو جزویست در بغل
هر خار میکند به زبانی ثنای تو
یک قطره اشک سوخته، یک مهرهی گل است
دریا و کان نظر به محیط سخای تو
خاک سیه به کاسهی نمرود میکند
هر پشهای که بال زند در #هوای تو
در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟
هم از تو جان #ستانم و سازم فدای تو
عامست التفات کهن خرقه عقول
#تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو
غیر از #نیاز و #عجز که در کشور تو نیست
این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟
عمر ابد که خضر بود سایهپرورش
سرویسست #پست بر لب آب بقای تو
صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟
ای صد هزار #جان مقدس #فدای تو
#صائب_تبریزی
عالم #پر است از تو و خالیست جای تو
هر چند کائنات #گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو
تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
در هر کنارهای ز محیط #سخای تو
آیینهخانهایست پر از آفتاب و ماه
دامان خاک تیره ز موج #صفای تو
هر غنچه را ز حمد تو جزویست در بغل
هر خار میکند به زبانی ثنای تو
یک قطره اشک سوخته، یک مهرهی گل است
دریا و کان نظر به محیط سخای تو
خاک سیه به کاسهی نمرود میکند
هر پشهای که بال زند در #هوای تو
در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟
هم از تو جان #ستانم و سازم فدای تو
عامست التفات کهن خرقه عقول
#تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو
غیر از #نیاز و #عجز که در کشور تو نیست
این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟
عمر ابد که خضر بود سایهپرورش
سرویسست #پست بر لب آب بقای تو
صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟
ای صد هزار #جان مقدس #فدای تو
#صائب_تبریزی