شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش‌ است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضور خلوت #انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
که گوش هوش به پیغام #اهل_راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر #اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق #فرق بسیار است
چو یار #ناز نماید شما #نیاز کنید

نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس #احتراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به #عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دل‌نواز کنید

#حافظ
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم #پر است از تو و خالی‌ست جای تو

هر چند کائنات #گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو

تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
در هر کناره‌ای ز محیط #سخای تو

آیینه‌خانه‌ای‌ست پر از آفتاب و ماه
دامان خاک تیره ز موج #صفای تو

هر غنچه را ز حمد تو جزوی‌ست در بغل
هر خار می‌کند به زبانی ثنای تو

یک قطره اشک سوخته، یک مهره‌ی گل است
دریا و کان نظر به محیط سخای تو

خاک سیه به کاسه‌ی نمرود می‌کند
هر پشه‌ای که بال زند در #هوای تو

در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟
هم از تو جان #ستانم و سازم فدای تو

عام‌ست التفات کهن خرقه عقول
#تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو

غیر از #نیاز و #عجز که در کشور تو نیست
این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟

عمر ابد که خضر بود سایه‌پرورش
سروی‌سست #پست بر لب آب بقای تو

صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟
ای صد هزار #جان مقدس #فدای تو

#صائب_تبریزی