شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
#عشقبازی دگر و #نفس_پرستی دگرست

نه هر آن چشم که بینند سیاهست و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصرست!

هر که در آتش عشقش نبود طاقتِ سوز
گو به نزدیک مرو کآفتِ پروانه َرَست

گر من از دوست بنالم نَفَسَم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست!

#آدمی_صورت اگر دفع کند شهوتِ نفس
#آدمی_خوی شود ور نه همان جانورست

شربت از دست دلارام چه #شیرین و چه #تلخ!
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌ترست

ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصمِ آنم که میان من و تیغت سپرَست!

من از این بند نخواهم به درآمد همه عمر
بند پایی که به دست تو بُوَد #تاج سرست

دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست
ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطرست


#سعدی
پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست
بیدارم و #خاموش؛ غیر از این جوابم نیست

زهری به غایت #تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش می‌پیچم؛ گریز از پیچ‌و‌تابم نیست

فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست

تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست

در پای خود می‌ریزم و خاموش می‌سوزم
پروای این #اندوهِ بیرون از حسابم نیست

آن‌قدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست

پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست

#عبدالجبار_کاکایی

@PoemAndLiterature