شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
خالقی مطلق و ادای دین به شاهنامه...
@PoemAndLiterature
1
دکتر حسین خطیبی و خدمت به دانشگاه و جامعه
@PoemAndLiterature
خود غریبی در جهان چون شمس نیست...
@PoemAndLiterature
1
عمران صلاحی؛ طنزی با کمال تعجب
@PoemAndLiterature
2
دبیرسیاقی؛ خدمت و پژوهش به درازای یک قرن!
@PoemAndLiterature
حکایتی از احیای آثار غزالی
مرور زندگانی سیدحسین خدیوجم
@PoemAndLiterature
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش
آن زردپاره بین که چه پیدا برافکند

#خاقانی

معنی: آسمان مانند یهودیانی که پارچه‌ی زردرنگی روی لباس داشتند تا از مسلمانان تمییز داده شوند، گویی خورشیدِ طلایی را روی لباس کبود خویش پوشیده است.

@PoemAndLiterature
2👍2
محمدجواد شریعت؛ پژوهشگری پر تلاش
@PoemAndLiterature
مردی ز شهر هرگز؛
مرور زندگی و آثار استاد مظاهر مصفا
@PoemAndLiterature
1
فارسی شکر است
یادی از محمدعلی جمالزاده
@PoemAndLiterature
او که طرح نو درافکند...
به مناسبت زادروز نیما یوشیج
@PoemAndLiterature
رشید یاسمی؛ تاریخ، شعر و ترجمه
@PoemAndLiterature
2
رواقی؛ ادیبی قرآن‌پژوه
@PoemAndLiterature
2
بهرام صادقی؛ از طب تا داستان
@PoemAndLiterature
2
مروری بر آثار احمد شاملو
@PoemAndLiterature
1
عباس یمینی شریف؛ شاعری خاطره‌انگیز
@PoemAndLiterature
3
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای - عزّ و جلّ - آفریده است و برومند، هیچ یکی را آزاد نخوانند، مگر سرو را که ثمره‌ای ندارد؛ گویی در این چه حکمت است؟» گفت: «هر یکی را دخلی معیّن است به وقتی معلوم، گاهی به وجود آن تازه‌اند و گاهی به عدم آن پژمریده، و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است، و این صفت آزادگان است.»

بر این‌چه می‌گذرد دل مَنِه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
ورت به دست نیاید، چو سرو باش آزاد

گلستان #سعدی
@PoemAndLiterature
2
Forwarded from ویراستار (Hossein Javid)
اجزای صفت‌هایی که با واژه‌ی «پر» ساخته می‌شوند، هر تعداد که باشند، بدون فاصله یا با نیم‌فاصله نوشته می‌شوند، زیرا درواقع یک واحد معنایی را شکل می‌دهند و فواصل بین این اجزا از نوع فواصل درون‌کلمه‌ای است.

پرمهر
پرمهرومحبت
پرچاله‌چوله
پرتب‌وتاب
پرحرف
پرحرف‌وحدیث
پرخروش
پرجوش‌وخروش
پرزرق‌وبرق
پرفرازونشیب
پرسوزوگداز
پرسروصدا
پرآبِ‌چشم («یکی داستان است پرآبِ‌چشم...»)

حسین جاوید
@Virastaar
👍1
فروغ فرخزاد و گریز از سنت

"شاید هنوز هم
در پشت چشم‌های له‌شده در عمق انجماد
یک چیز نیم‌زنده‌ی مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی‌رمقش می‌خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آب‌ها
شاید، ولی چه خالی بی‌پایانی
خورشید مرده بود
و هیچ‌کس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب‌ها گریخته ایمان است" (فرخزاد، ۱۳۸۲: ۲۵۷ و ۲۵۸)

فروغ را با شعرش به یاد می‌آوریم. او نیما را چراغ راه قرار داد و در ادامه، خود به آفرینش‌های عظیم دست یافت. فروغ از شرایط زمانه و دردهای جامعه، از انسان و از امروز سخن گفت. از نظر او، شعری که امروز تحت عنوان شعر نو وجود دارد، تنها شکل اصیل و صادق در زمان ما است و بی‌آنکه خواننده را فریب دهد، از زبان و واژگان بهره می‌گیرد تا انعکاسی از زندگی و جوانب گوناگون آن باشد. چیزی که فرخزاد از علاقه‌مندان به شعر و صاحب‌نظران این حوزه می‌خواهد، دقت در اشعار، پرورش توانایی‌ها، نشان دادن ضعف‌ها و آفرینش هدف، اندیشه و مسیر سالم برای این آثار است. به نظر او آنچه که در شعر امروز مهم است، این است که بتواند با صمیمیت، با حساسیت نسبت به زندگی و بدون دروغ، مسائل را مطرح کند. اهمیت آن در همین شعر بودن است و تفاوتی ندارد که برای بیان مسائل، مثلاً قالب غزل را برگزینیم یا قالب نوین را. به نظر فروغ، تقسیم شعر به نو و کهنه، بی‌ارزش است و دلالت بر عدم درک مفهوم واقعی کلمه‌ی شعر دارد. او شعر را چیزی می‌داند که با وجود تمام مخالفت‌ها و موافقت‌ها، به افراد ثابت می‌کند که ایجاد شده است و به راه خود ادامه می‌دهد. در تعریف او، سخنی از شعر نو و یا قالب‌های سنتی شعر به میان نیامده است و همین امر، نشان‌دهنده‌ی وجه مشترک میان تمامی اشعار است (مرادی کوچی، ۱۳۷۹: ۲۸۱).
"ما در قرن بیستم، روشنفکران بسیاری داشته‌ایم که به ويرانی سنت‌ها کمر بسته و برخاسته‌اند و تمام کوشش آنان تخریب اساس سنت‌ها بوده است؛ چه به صورت آثار داستانی بزرگ و چه در شکل مقالات و کتاب‌های بسیار وسیع و استدلالی (آثار کسروی و ارانی)، اما هیچ‌یک از آنان، بی‌گمان، در درون خویش تا بدین پایه [که فروغ فرخزاد توانست]، گسیختگی از سنت را نتوانسته‌اند تصویر کنند.
تصویری که فروغ از گسستن خویش ارائه می‌دهد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، غیرمستقیم، این سنت است که از ما دور می‌شود و ما را رها می‌کند. باید بپذیریم که عالی‌ترین تصویر عبور از سنت، در ادبیات نیمه‌ی دوم قرن بیستم ما، در شعر اوست که زیباترین تجلی خود را آشکار می‌کند.
شاملو و اخوان با همه‌ی ستیزه‌ی آشکاری که گاه با الاهیات و سنت الاهیاتی حاکم داشته‌اند، نتوانسته‌اند چنین گذاری را، در بیان هنری خويش آینگی کنند؛ گیرم صریح‌ترین رویارویی با الاهیات را نیز در شعر خود عرضه کرده باشند. برای نمونه، «گزارش» از اخوان ثالث و «در آستانه» از شاملو.
از این دیدگاه، که دیدگاه هنری است و هیچ زرادخانه‌ی مجهز به بمب اتمی و هیدروژنی هم نمی‌تواند به جنگش بیاید، بنگریم، هیچ روشنفکری بهتر از فروغ به ستیزه‌ی با سنت برنخاسته است. دیگران شعار داده‌اند و دشنام و اگر به تحلیل سبک‌شناسیک آثارشان بپردازیم، در جدال با سنت، خود گرفتار تناقض‌های خنده‌آوری نیز شده‌اند." (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۰: ۵۶۸ و ۵۶۹)

فروغ در سه دفتر اول خود، «اسیر»، «دیوار» و «عصیان»، دیدی زنانه و فردی داشت، اما به تدریج، دیدی انسانی و اجتماعی کسب کرد؛ وی در دفتر «تولدی دیگر»، اشعاری برآمده از درون فضای جامعه و همراه با محتوای اجتماعی و بشری سرود و از اضطراب‌ها، امیدها، یأس‌ها و مسائل حاکم بر اجتماع سخن گفت. فرخزاد در شعر «آیه‌های زمینی»، تصویرگر فضای رخوت و انجماد در اجتماع است و باور دارد که نمی‌توان از فضایی که روشنفکرانش هم به رکود دچار شده‌اند، انتظار تغییر و تحول داشت. وارونگی ارزش‌ها رخ داده است، دیگر زندگی برای مردم اهمیت ندارد و یأس و تاریکی بر سرزمین حاکم شده است. او این واقعیت‌ها را دیده و نمی‌تواند انکار کند:
"مرداب‌های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی‌تحرک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند...
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گم‌شده‌ای داشت" (فرخزاد: ۲۵۵)

او بعدها در دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نیز همین دید اجتماعی را ادامه می‌دهد:
"در آستانه‌ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه‌ها
و اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده‌رنگ
و این غروب بارورشده از دانش سکوت" (همان: ۳۱۰ و ۳۱۱)
و نیز:
"ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه‌های باغ‌های تخیل
به داس‌های واژگون شده‌ی بیکار
و دانه‌های زندانی" (همان: ۳۲۲)

@PoemAndLiterature
منابع:
۱. شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۹۰). با چراغ و آینه: در جست‌وجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، تهران: سخن.
۲. فرخزاد، فروغ (۱۳۸۲). مجموعه‌ی اشعار فروغ فرخزاد، تهران: نگاه.
۳. مرادی کوچی، شهناز (۱۳۷۹). شناخت‌نامه‌ی فروغ فرخزاد، تهران: قطره.

@PoemAndLiterature