ما دیده به راه دلبری مه روییم
با باده ی ناب دیده را می شوییم
در این شب پر شکوه با هر صلوات
تبریک به «صاحب الزمان» می گوییم
#قاسم_نعمتی
با باده ی ناب دیده را می شوییم
در این شب پر شکوه با هر صلوات
تبریک به «صاحب الزمان» می گوییم
#قاسم_نعمتی
نازم به این خدا که گنهکار می خرد
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
با آبروی رفته به میهمانی آمدم
هر بار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه هم کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بار گناه او به شب تار می خرد
رو می کنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
ما را به این بهانه خریدار می خرد
در حسرت یَموت و یَرَنی می کُشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب جنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
ما را به نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرب و بلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
#قاسم_نعمتی
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
با آبروی رفته به میهمانی آمدم
هر بار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه هم کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بار گناه او به شب تار می خرد
رو می کنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
ما را به این بهانه خریدار می خرد
در حسرت یَموت و یَرَنی می کُشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب جنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
ما را به نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرب و بلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
#قاسم_نعمتی
نازم به این خدا که گنهکار می خرد
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
با آبروی رفته به میهمانی آمدم
هر بار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه هم کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بار گناه او به شب تار می خرد
رو می کنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
ما را به این بهانه خریدار می خرد
در حسرت یَموت و یَرَنی می کُشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب جنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
ما را به نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرب و بلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
#قاسم_نعمتی
#چالش #بیست_و_شش
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
با آبروی رفته به میهمانی آمدم
هر بار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه هم کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بار گناه او به شب تار می خرد
رو می کنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
ما را به این بهانه خریدار می خرد
در حسرت یَموت و یَرَنی می کُشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب جنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
ما را به نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرب و بلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
#قاسم_نعمتی
#چالش #بیست_و_شش