پاسبان
#حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه
#او شد در خواب
کو نسیمی ز
#عنایت که کند بیدارم
#حافظیارم به یک لا پیرهن
خوابیده زیر نسترن
ترسم که
#بوی نسترن
#مست است و هشیارش کند
ای آفتاب
#آهسته نه
پا در
#حریم یار من
ترسم صدای پای تو
#خواب است و بیدارش کند
#فائز_دشتستانی