در شب کوچک من، افسوس
باد با برگ درختان، میعادی دارد
در شب کوچک من، دلهرهٔ #ویرانی است
گوش کن
وزش #ظلمت را میشنوی؟
من #غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به #نومیدی خود #معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
در شب اکنون چیزی میگذرد
ماه سرخ است و مشوّش
و بر این بام
که هر لحظه در او بیم #فروریختن است
ابرها همچون انبوه #عزاداران
لحظهٔ باریدن را گویی منتظرند
لحظهای
و پس از آن، #هیچ
پشت این پنجره شب دارد میلرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک #نامعلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطرهای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد...
شعرِ «باد ما را با خود خواهد برد»
از کتاب «تولدی دیگر»
#فروغ_فرخزاد
[آنگاه که شعر فروغ، با پوست و گوشت و استخوانت آمیخته میشود...]
@PoemAndLiterature
باد با برگ درختان، میعادی دارد
در شب کوچک من، دلهرهٔ #ویرانی است
گوش کن
وزش #ظلمت را میشنوی؟
من #غریبانه به این خوشبختی مینگرم
من به #نومیدی خود #معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
در شب اکنون چیزی میگذرد
ماه سرخ است و مشوّش
و بر این بام
که هر لحظه در او بیم #فروریختن است
ابرها همچون انبوه #عزاداران
لحظهٔ باریدن را گویی منتظرند
لحظهای
و پس از آن، #هیچ
پشت این پنجره شب دارد میلرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک #نامعلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطرهای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش لبهای عاشق من بسپار
باد ما را با خود خواهد برد...
شعرِ «باد ما را با خود خواهد برد»
از کتاب «تولدی دیگر»
#فروغ_فرخزاد
[آنگاه که شعر فروغ، با پوست و گوشت و استخوانت آمیخته میشود...]
@PoemAndLiterature