خوشا به #بخت بلندم که در کنار منی
تو هم #قرار منی هم تو #بیقرار منی
گذشت فصل زمستان؛ گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را، #بهار منی
به روزهای جدایی دو حالت است فقط
در انتظار توام؛ یا در انتظار منی
"خوش است خلوت اگر یار یار من باشد"
خوش است چون که شب و روز در کنار منی
بمان که عشق به حال من و تو #غبطه خورد
بمان که یار توام، عشق کن که یار منی!
بمان که مثل غزلهای عاشقانهی من
پر از #لطافت محضی و گوشوار منی
من #ابتهاجترین شاعر زمان توام
تو عاشقانهترین شعر روزگار منی
#جویا_معروفی
تو هم #قرار منی هم تو #بیقرار منی
گذشت فصل زمستان؛ گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را، #بهار منی
به روزهای جدایی دو حالت است فقط
در انتظار توام؛ یا در انتظار منی
"خوش است خلوت اگر یار یار من باشد"
خوش است چون که شب و روز در کنار منی
بمان که عشق به حال من و تو #غبطه خورد
بمان که یار توام، عشق کن که یار منی!
بمان که مثل غزلهای عاشقانهی من
پر از #لطافت محضی و گوشوار منی
من #ابتهاجترین شاعر زمان توام
تو عاشقانهترین شعر روزگار منی
#جویا_معروفی
خدا قلم زد و شب را ادامهدار کشید
مرا مسافر شبهای انتظار کشید
تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بیتاب و بیقرار کشید
تو را کنار سحرگاه شاد پیروزی
مرا حوالی اندوه بیشمار کشید
میان خنده و غم جنگ شد، دریغا غم
به خنده چیره شد و دور من حصار کشید
غمی که بر سرم آمد از آشنایان است
همان غمی که هر لحظه شهریار کشید
"کجا رواست که از دست دوست هم بکشد
کسی که این همه از دست روزگار کشید!"*
#جویا_معروفی
*از شهریار
مرا مسافر شبهای انتظار کشید
تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بیتاب و بیقرار کشید
تو را کنار سحرگاه شاد پیروزی
مرا حوالی اندوه بیشمار کشید
میان خنده و غم جنگ شد، دریغا غم
به خنده چیره شد و دور من حصار کشید
غمی که بر سرم آمد از آشنایان است
همان غمی که هر لحظه شهریار کشید
"کجا رواست که از دست دوست هم بکشد
کسی که این همه از دست روزگار کشید!"*
#جویا_معروفی
*از شهریار