دل پر از وسوسه و آشوب است بین تاریکی و نور
رقص سنگ است در این جام بلور دل شیدا و صبور
میبرد گاه به آرامش دیدار مرا
میکشد گاه به تاریکی بسیار مرا
"به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این
بکشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی"
شب بیحاصل من سر نرسید
سوخت این شمع و به اخر نرسید
من کجا گرمی بخشنده آغوش کجا
من کجا چشم خطابین و خطاپوش کجا
"به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این
بکشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی"
#عبدالجبار_کاکایی
#فخرالدین_عراقی
رقص سنگ است در این جام بلور دل شیدا و صبور
میبرد گاه به آرامش دیدار مرا
میکشد گاه به تاریکی بسیار مرا
"به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این
بکشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی"
شب بیحاصل من سر نرسید
سوخت این شمع و به اخر نرسید
من کجا گرمی بخشنده آغوش کجا
من کجا چشم خطابین و خطاپوش کجا
"به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این
بکشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی"
#عبدالجبار_کاکایی
#فخرالدین_عراقی
Behnam Safavi - Tavalod Dobareh
بعضی وقتا با یه بارون میشه شهرو مهربون دید
چترو عاشقونه برداشت روزای پیرو جوون دید
وقتی با همیم و روشن، قلبمون پر از ستارهست
ما به هم رسیدنامون یه تولد دوبارهست
مثل ماه نو، جوون شو که سفر رسیدنی شد
یه ستاره دو ستاره دیگه دنیا دیدنی شد
اگه حال منو داشتی سر به آسمون میذاشتی
روی گلدونای خالی ساقههاتو نمیکاشتی
اگه عاشقی نباشه دنیا آغوشای بستهست
جنگلی که دست باده پر شاخهی شکستهست
#عبدالجبار_کاکایی
#بهنام_صفوی
چترو عاشقونه برداشت روزای پیرو جوون دید
وقتی با همیم و روشن، قلبمون پر از ستارهست
ما به هم رسیدنامون یه تولد دوبارهست
مثل ماه نو، جوون شو که سفر رسیدنی شد
یه ستاره دو ستاره دیگه دنیا دیدنی شد
اگه حال منو داشتی سر به آسمون میذاشتی
روی گلدونای خالی ساقههاتو نمیکاشتی
اگه عاشقی نباشه دنیا آغوشای بستهست
جنگلی که دست باده پر شاخهی شکستهست
#عبدالجبار_کاکایی
#بهنام_صفوی
پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست
بیدارم و خاموش غیر از این جوابم نیست
زهری به غایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوه بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
بیدارم و خاموش غیر از این جوابم نیست
زهری به غایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوه بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
نقش كاشيای نقاشي شدی
سنگ مسجدای بی نام و نشون
عطر سجاده ی نخ نمای من
شمع سقاخونه های اين و اون
پاي منبرای كهنه گم شدي
توي كشكول كتابای عتيق
حل شدی درست مث يه حبه قند
ته استكان حرفای عميق
پاتوق نديمه های بي گناه
نخ تسبيح ستاره ها شدی
مهرتو گرفتی و روز ازل
از من بی سر و پا جدا شدی
تو كجايي كه فرشته ها می گن
من اگه توبه كنم ميای پيشم
پر كن آغوشمو از عطر تنت
من از اين فاصله عاشق نمی شم...
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
سنگ مسجدای بی نام و نشون
عطر سجاده ی نخ نمای من
شمع سقاخونه های اين و اون
پاي منبرای كهنه گم شدي
توي كشكول كتابای عتيق
حل شدی درست مث يه حبه قند
ته استكان حرفای عميق
پاتوق نديمه های بي گناه
نخ تسبيح ستاره ها شدی
مهرتو گرفتی و روز ازل
از من بی سر و پا جدا شدی
تو كجايي كه فرشته ها می گن
من اگه توبه كنم ميای پيشم
پر كن آغوشمو از عطر تنت
من از اين فاصله عاشق نمی شم...
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست
بیدارم و #خاموش؛ غیر از این جوابم نیست
زهری به غایت #تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم؛ گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این #اندوهِ بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
بیدارم و #خاموش؛ غیر از این جوابم نیست
زهری به غایت #تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم؛ گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این #اندوهِ بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
Armaghane Tariki
Mohammad Esfahani - نیک موزیک
🎧 «ارمغان تاریکی»
چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم به باور تو!
تو بودی و من به گریه نشستم برابر تو
به خاطر تو به گریه نشستم بگو چه کنم؟
با تو شوری در جان
بی تو جانی ویران
از این زخم پنهان
میمیرم
نامت در من باران
یادت در دل طوفان
با تو امشب پایان میگیرم
نه بی تو سکوت، نه بی تو سخن
به یاد تو بودم، به یاد تو، من
ببین غم تو، رسیده به جان و دویده به تن
ببین غم تو رسیده به جانم بگو چه کنم؟
با تو شوری در جان
بی تو جانی ویران
از این زخم پنهان
میمیرم
شعر: #عبدالجبار_کاکایی
آهنگسازی: #فرید_سعادتمند
آواز: #محمد_اصفهانی
@PoemAndLiterature
چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم به باور تو!
تو بودی و من به گریه نشستم برابر تو
به خاطر تو به گریه نشستم بگو چه کنم؟
با تو شوری در جان
بی تو جانی ویران
از این زخم پنهان
میمیرم
نامت در من باران
یادت در دل طوفان
با تو امشب پایان میگیرم
نه بی تو سکوت، نه بی تو سخن
به یاد تو بودم، به یاد تو، من
ببین غم تو، رسیده به جان و دویده به تن
ببین غم تو رسیده به جانم بگو چه کنم؟
با تو شوری در جان
بی تو جانی ویران
از این زخم پنهان
میمیرم
شعر: #عبدالجبار_کاکایی
آهنگسازی: #فرید_سعادتمند
آواز: #محمد_اصفهانی
@PoemAndLiterature
Delnavazan
Ali Lohrasebi
🎧 «دلنوازان»
ترانه: #عبدالجبار_کاکایی
آهنگسازی: #محسن_یگانه
تنظیم: #بهروز_صفاریان
صدا: #علی_لهراسبی
@PoemAndLiterature
ترانه: #عبدالجبار_کاکایی
آهنگسازی: #محسن_یگانه
تنظیم: #بهروز_صفاریان
صدا: #علی_لهراسبی
@PoemAndLiterature
پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست
بیدارم و خاموش؛ غیر از این جوابم نیست
زهری بهغایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم؛ گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوهِ بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
بیدارم و خاموش؛ غیر از این جوابم نیست
زهری بهغایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم؛ گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوهِ بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی
ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
👍2
پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست
بیدارم و خاموش؛ غیر از این جوابم نیست
زهری بهغایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم؛ گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوهِ بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتّی
ذوق توهّم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature
بیدارم و خاموش؛ غیر از این جوابم نیست
زهری بهغایت تلخ در رگ جای خون دارم
در خویش میپیچم؛ گریز از پیچوتابم نیست
فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس
جانم برآمد از دهان و آفتابم نیست
تا شب هراسانم؛ غرورم هست و شورم نه
تا صبح بیدارم؛ خیالم هست و خوابم نیست
در پای خود میریزم و خاموش میسوزم
پروای این اندوهِ بیرون از حسابم نیست
آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتّی
ذوق توهّم بین دریا و سرابم نیست
پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس
روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست
#عبدالجبار_کاکایی
@PoemAndLiterature