کفارهی جدایی، آغوشی طولانیست...
ترجمه: #فاطمه_رهائی
عکسنوشته از صفحهی dhell.art در اینستاگرام
@PoemAndLiterature
ترجمه: #فاطمه_رهائی
عکسنوشته از صفحهی dhell.art در اینستاگرام
@PoemAndLiterature
شعر و ادبیات
ثابر علی التحلیق یا حبیبی! ففي النهایة ستحرق الشمس الأجنحة کلها... #غادة_السمان پرواز را به خاطر بسپار! پرنده مردنیست.. #فروغ_فرخزاد @PoemAndLiterature
(حس کردم دلتون برای شعر عربی تنگ شده 😄)
تحتاللفظی:
محبوبم!
بر بلندپرواز بودن مداومت کن.
عاقبت کار،
آفتاب تمام بالها را خواهد سوزاند.
ترجمه: #فاطمه_رهائی
(ویرایش پیام توسط رعنا نوری :) )
تحتاللفظی:
محبوبم!
بر بلندپرواز بودن مداومت کن.
عاقبت کار،
آفتاب تمام بالها را خواهد سوزاند.
ترجمه: #فاطمه_رهائی
(ویرایش پیام توسط رعنا نوری :) )
و ما بین فصل الخریف، و فصل الشتاءْ
هنالکَ فَصْلُ أُسَمِّیهِ فصلَ البکاءْ
تکون به النفسُ أقربَ من أیِّ وقتٍ مضى للسماءْ..
#نزار_قبانی
میان فصل خزان و موسم زمستان،
فصلی به نام فصل گریه قرار دارد؛
زمانی که جان تو از هر زمان دیگری، به آسمان نزدیکتر است...
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
هنالکَ فَصْلُ أُسَمِّیهِ فصلَ البکاءْ
تکون به النفسُ أقربَ من أیِّ وقتٍ مضى للسماءْ..
#نزار_قبانی
میان فصل خزان و موسم زمستان،
فصلی به نام فصل گریه قرار دارد؛
زمانی که جان تو از هر زمان دیگری، به آسمان نزدیکتر است...
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
لا تقولي: أرادت الأقدار
إنك اخترت، والحياة اختيار
#نزار_قبانی
نگو تقدیر میخواست!
تو انتخاب کردی...
و زندگانی، انتخاب است!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
[اشاعرهگریزی در شعر نِزار]
@PoemAndLiterature
إنك اخترت، والحياة اختيار
#نزار_قبانی
نگو تقدیر میخواست!
تو انتخاب کردی...
و زندگانی، انتخاب است!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
[اشاعرهگریزی در شعر نِزار]
@PoemAndLiterature
حُبُّكِ يطرحُ ألفَ سؤالٍ
لیس لها في الشِعْرِ جَوَابْ.
#نزار_قبانی
دوستداشتنت هزار پرسش ایجاد میکند؛
که در شعر،
پاسخی برایشان نیست!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
[از زیباییهای شعر عربی...
الحق که در اشعار عربی، اصلشون هزارانبار قشنگتره و ترجمه --اون هم ترجمههای ناقص ما--، فقط برای فهم بهترشونه!]
@PoemAndLiterature
لیس لها في الشِعْرِ جَوَابْ.
#نزار_قبانی
دوستداشتنت هزار پرسش ایجاد میکند؛
که در شعر،
پاسخی برایشان نیست!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
[از زیباییهای شعر عربی...
الحق که در اشعار عربی، اصلشون هزارانبار قشنگتره و ترجمه --اون هم ترجمههای ناقص ما--، فقط برای فهم بهترشونه!]
@PoemAndLiterature
فلا تخشي الشتاء ولا قواه
ففي شفتيك يحترق الصقيع.
#نزار_قبانی
از زمستان و نیروهایش نترس...
برف و شبنم در لبهایت میسوزد.
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
ففي شفتيك يحترق الصقيع.
#نزار_قبانی
از زمستان و نیروهایش نترس...
برف و شبنم در لبهایت میسوزد.
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
وصلنا إلى نقطة الصِفْرِ
ماذا أقولُ؟ وماذا تقولينَ؟
كلُّ المواضيع صارتْ سواءْ
وصارَ الوراءُ أَمَاماً
وصار الأَمَامُ وراءْ
وصلنا إلى ذروة اليأس
حيث السماءُ رصاصٌ
وحيثُ العناقُ قِصاصٌ
#نزار_قبانی
به نقطهٔ صفر رسیدهایم!
من چه میگویم و تو چه میگویی؟
همهٔ موضوعات، یکسان شد؛
پشت، مقابلْ شد...
و مقابل، پشت!
ما به اوج نومیدی رسیدهایم؛
جایی که سپهر، سربی است...
جایی که در آغوش گرفتن، کیفر به همراه دارد!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
ماذا أقولُ؟ وماذا تقولينَ؟
كلُّ المواضيع صارتْ سواءْ
وصارَ الوراءُ أَمَاماً
وصار الأَمَامُ وراءْ
وصلنا إلى ذروة اليأس
حيث السماءُ رصاصٌ
وحيثُ العناقُ قِصاصٌ
#نزار_قبانی
به نقطهٔ صفر رسیدهایم!
من چه میگویم و تو چه میگویی؟
همهٔ موضوعات، یکسان شد؛
پشت، مقابلْ شد...
و مقابل، پشت!
ما به اوج نومیدی رسیدهایم؛
جایی که سپهر، سربی است...
جایی که در آغوش گرفتن، کیفر به همراه دارد!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
أخذَتْْ عَيناكِ.. كُلَّ مساحة الليل
#نزار_قبانی
تمام فضای شب را گرفتهاست
چشمان تو!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
#نزار_قبانی
تمام فضای شب را گرفتهاست
چشمان تو!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
الأنثی لم تخلق للحب، بل الحب خلق لها.
#نزار_قبانی
زن، عشق را نمیآفریند.
بلکه برای اوست که عشق آفریده شده است!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
[یکی از حسهای خوب زندگی...
در روزهای اخیر، به کار جذاب ترجمهٔ شعر عرب برگشتهام.]
@PoemAndLiterature
#نزار_قبانی
زن، عشق را نمیآفریند.
بلکه برای اوست که عشق آفریده شده است!
ترجمه: #فاطمه_رهائی
[یکی از حسهای خوب زندگی...
در روزهای اخیر، به کار جذاب ترجمهٔ شعر عرب برگشتهام.]
@PoemAndLiterature
شعر و ادبیات
🎧 «بزن باران» بزن باران! پر از بیصبریام... شعر: #علی_صفری آهنگسازی: #سیروان_خسروی تنظیم: #زانیار_خسروی میکس و مستر: #محمدرضا_رهنما آواز: #مازیار_لشنی و #زانیار_خسروی @PoemAndLiterature – Ehaam - Bezan Baran (New 2018) |||| ایهام - بزن باران
دیشب که باران میزد، یاد دو سال پیش همینروزها افتادم که چشمهٔ شاعری کموبیش میجوشید و کاغذهایی سیاه میکردم.
باران بهانه بود تا ورقپارهای را دوباره پیدا کنم. شعر زیر متعلق به آنروزهاست. خام، فاقد بازبینی و سرشار از اشکال است، اما حس نابی دارد.
تو گفتی عاشق بارانی و شبهای نمناک
چه شد خونابههایم را
برایت بازگو کردم
و باران را نفهمیدی؟
از این تکرارِ بیمهرووفا بودن
چه گیرت آمدهست اکنون؟
که عهدت را شکستیّ و
شدی سوهان روح من
مگر من با کسی جز تو
طریق انس پیمودم؟
منِ یکتاگزین اینک
وفادارم به اویی که
برایش از پشیزی خوارتر گشتم
شبی گویم:
خدا هست و تو را میبیند و
شاید تو هم مانند من
اسیرِ یار خواهی شد
دلم، شبهای دیگر با خودش اما سخن گوید:
نیاید آن زمانی که دلش
حتی به قدر دانهای کوچک
اسیر غصهها گردد
دلم کردی تباه و
او مگر منطق به خود دیدهست؟
دلم را جستوجو کردم...
تمامش نقشی از یار است
خدایا این چه انصاف است؟
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
باران بهانه بود تا ورقپارهای را دوباره پیدا کنم. شعر زیر متعلق به آنروزهاست. خام، فاقد بازبینی و سرشار از اشکال است، اما حس نابی دارد.
تو گفتی عاشق بارانی و شبهای نمناک
چه شد خونابههایم را
برایت بازگو کردم
و باران را نفهمیدی؟
از این تکرارِ بیمهرووفا بودن
چه گیرت آمدهست اکنون؟
که عهدت را شکستیّ و
شدی سوهان روح من
مگر من با کسی جز تو
طریق انس پیمودم؟
منِ یکتاگزین اینک
وفادارم به اویی که
برایش از پشیزی خوارتر گشتم
شبی گویم:
خدا هست و تو را میبیند و
شاید تو هم مانند من
اسیرِ یار خواهی شد
دلم، شبهای دیگر با خودش اما سخن گوید:
نیاید آن زمانی که دلش
حتی به قدر دانهای کوچک
اسیر غصهها گردد
دلم کردی تباه و
او مگر منطق به خود دیدهست؟
دلم را جستوجو کردم...
تمامش نقشی از یار است
خدایا این چه انصاف است؟
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
لا تُبالغ في اِهتِمامك، ولا تُفرط في إشتِياقك،
ولآ تتشبث بأحد الى حَد الجنون، فَكُل
الأشياء تَرحل والنفوس تتغير ..
#نزار_قباني
در تلاشت زیادهروی نکن،
در شوقت افراط به خرج نده
و تا مرز دیوانگی به کسی چنگ مزن.
همهٔ چیزها گذشتنی هستند و انسانها هم تغییر میکنند.
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
ولآ تتشبث بأحد الى حَد الجنون، فَكُل
الأشياء تَرحل والنفوس تتغير ..
#نزار_قباني
در تلاشت زیادهروی نکن،
در شوقت افراط به خرج نده
و تا مرز دیوانگی به کسی چنگ مزن.
همهٔ چیزها گذشتنی هستند و انسانها هم تغییر میکنند.
ترجمه: #فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
شعر و ادبیات
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است #فاضل_نظری @PoemAndLiterature
امام غریبِ قریب! به تو از دور سلام!
عزیز آقا! که آهو را ضمانی
دل من هم خیالش یاوری است
تقاضای منِ بیآبرو را
اجابت کن، که کارت دلبری است
تو خورشیدی به چشم عاشقانت
و حسن تو به ذرهپروری است
دمی بودن به یاد نازنینت
برایم تا همیشه سروری است
#فاطمه_رهائی
پینوشت:
خطخطیهایی از همین چند دقیقهی اخیر...
ناتمام و ناپخته،
اما برخاسته از سویدای جان
کاستیها را بر من ببخشایید.
@PoemAndLiterature
عزیز آقا! که آهو را ضمانی
دل من هم خیالش یاوری است
تقاضای منِ بیآبرو را
اجابت کن، که کارت دلبری است
تو خورشیدی به چشم عاشقانت
و حسن تو به ذرهپروری است
دمی بودن به یاد نازنینت
برایم تا همیشه سروری است
#فاطمه_رهائی
پینوشت:
خطخطیهایی از همین چند دقیقهی اخیر...
ناتمام و ناپخته،
اما برخاسته از سویدای جان
کاستیها را بر من ببخشایید.
@PoemAndLiterature
👏5❤2
شعر و ادبیات
از وجوه افتراق روزهای اخیر با ایام پیشین، اجازه دادنِ بیشتر به محتوای ذهنی خویش و فراهم کردن مجال برای بروز و ظهور آن است. سابقاً عادت بر آن داشتم که بسیار بسیار در نوشتن دقت کنم، هر متنی را پیش خود نگه ندارم و هر شعری را صرفاً به دلیل داشتن وزن و آهنگ و حفظ…
تو را بس است...
گاهی سراغ عشق نرفتن، تو را بس است
شاید برای قلب حزین، این دعا بس است
سهم تو از تمام هیاهوی عاشقان
تنها شود فریب، بلا و جفا؟ بس است
بغضت چو ابر، در پس واگویههای خود
دل وا کند، امان ندهد در خفا؟ بس است
شعرت تلاطمی ز دل پر ز مهر بود
گفتی: غزل برای منِ بیریا بس است
راضی به مرگ شعر شد او، هیچ عجیب نیست
ظالم بخوانیاش؛ نه... این ادعا بس است
آزردگی، گله و دلخوری از او
اینها که نیست شرط محبت! لذا بس است
حتی کمی به یاد تو باشد، غنیمت است
خواهی سلامتیاش از خدا، بس است
گاهی به عرش میبردت آن دو چشم او
گاهی خیال دیدن رویش، تو را بس است!
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
گاهی سراغ عشق نرفتن، تو را بس است
شاید برای قلب حزین، این دعا بس است
سهم تو از تمام هیاهوی عاشقان
تنها شود فریب، بلا و جفا؟ بس است
بغضت چو ابر، در پس واگویههای خود
دل وا کند، امان ندهد در خفا؟ بس است
شعرت تلاطمی ز دل پر ز مهر بود
گفتی: غزل برای منِ بیریا بس است
راضی به مرگ شعر شد او، هیچ عجیب نیست
ظالم بخوانیاش؛ نه... این ادعا بس است
آزردگی، گله و دلخوری از او
اینها که نیست شرط محبت! لذا بس است
حتی کمی به یاد تو باشد، غنیمت است
خواهی سلامتیاش از خدا، بس است
گاهی به عرش میبردت آن دو چشم او
گاهی خیال دیدن رویش، تو را بس است!
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
👏5❤1👍1
مکتب عشق بماناد و سیه حجرهی غم
که در او بود اگر کسب کمالی کردیم
#شهریار
.
.
.
غم، همنشین سادهی قلبم شدهست و باز
از لطف او، لوازم آهم فراهم است!
بسیار آمدند به نزدم به پیشباز
* لیکن رفیق، بر همه چیزی مقدّم است! *
اینک تمام خلوت خود را گشودهام
با افتخار! پیش دو چشم حزین او
غم بوده است منشأ هر خیر و عافیت
صد مرحبا به دردِ هنرآفرین او!
#فاطمه_رهائی
* مصرعی از سعدی
@PoemAndLiterature
که در او بود اگر کسب کمالی کردیم
#شهریار
.
.
.
غم، همنشین سادهی قلبم شدهست و باز
از لطف او، لوازم آهم فراهم است!
بسیار آمدند به نزدم به پیشباز
* لیکن رفیق، بر همه چیزی مقدّم است! *
اینک تمام خلوت خود را گشودهام
با افتخار! پیش دو چشم حزین او
غم بوده است منشأ هر خیر و عافیت
صد مرحبا به دردِ هنرآفرین او!
#فاطمه_رهائی
* مصرعی از سعدی
@PoemAndLiterature
❤1
حالا که محرم، قدمی فاصله دارد...
#اعتراف
هیچ وقت بندهی خوبی برای خدایم نبودهام؛
نه که از عمد نخواهم؛ نه...
اما از شما چه پنهان، بسیار پیش میآید که آلودهی ریا، کینه، غیبت، دروغ و ... شوم؛
گاهی آنقدر غرق دنیا میشوم که فراموش میکنم رضای خدا فوز عظیم است، نه رضای خویشتن و رضای بندههای ناچیزش!
خدایا! اقرار میکنم تو فراوان مرا دوست داری اما من همیشه و همیشه، در انبوه روزمرگیها و تنبلیهایم، تو را از یاد میبرم...
آدم است دیگر!
تلنگر، بسیار لازم دارد!
شاید با رسیدن محرم، اندکی به خودم بیایم. نمیگویم کار خیر، اما شاید کمی کمتر سراغ گناه و خطا بروم...
نمیدانم...
خدایا! کمک کن به جای نفس فریبنده و آدمهای دنیایی، کمی هم تو را به دلم دعوت کنم.
سخت محتاج نگاهتم.
شاید نگاهی گاهی،
شاید آهی،
شاید...
یک عمر خطا کردم و توبه ننمودم
اکنون چه کنم؟ غیرتم از دل گله دارد
نالایق غفران تو، اما کرمی کن
حالا که محرم قدمی فاصله دارد
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
#اعتراف
هیچ وقت بندهی خوبی برای خدایم نبودهام؛
نه که از عمد نخواهم؛ نه...
اما از شما چه پنهان، بسیار پیش میآید که آلودهی ریا، کینه، غیبت، دروغ و ... شوم؛
گاهی آنقدر غرق دنیا میشوم که فراموش میکنم رضای خدا فوز عظیم است، نه رضای خویشتن و رضای بندههای ناچیزش!
خدایا! اقرار میکنم تو فراوان مرا دوست داری اما من همیشه و همیشه، در انبوه روزمرگیها و تنبلیهایم، تو را از یاد میبرم...
آدم است دیگر!
تلنگر، بسیار لازم دارد!
شاید با رسیدن محرم، اندکی به خودم بیایم. نمیگویم کار خیر، اما شاید کمی کمتر سراغ گناه و خطا بروم...
نمیدانم...
خدایا! کمک کن به جای نفس فریبنده و آدمهای دنیایی، کمی هم تو را به دلم دعوت کنم.
سخت محتاج نگاهتم.
شاید نگاهی گاهی،
شاید آهی،
شاید...
یک عمر خطا کردم و توبه ننمودم
اکنون چه کنم؟ غیرتم از دل گله دارد
نالایق غفران تو، اما کرمی کن
حالا که محرم قدمی فاصله دارد
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
❤2
یا حسین (ع)
قلبشان مطمئن از حکم و قضا، میرفتند
کودک و پیر، به دیدار خدا میرفتند
با لبانی مترنم به دعا، میرفتند
این چنین محو تماشا، به کجا میرفتند؟
تا شهادتگه خود، کرب و بلا میرفتند
آفرینش به عزای صلحا میگرید!
.
.
.
وه که این قافله سرمستِ شهادت بودند!
جان به کف، عاشق و جویای سعادت بودند
از تبار نبی و اهل طهارت بودند
تشنه، اما بری از راهِ خیانت بودند
سر بدادند، ولی غرق رضایت بودند
واژهها در غم سرهای جدا میگرید!
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
قلبشان مطمئن از حکم و قضا، میرفتند
کودک و پیر، به دیدار خدا میرفتند
با لبانی مترنم به دعا، میرفتند
این چنین محو تماشا، به کجا میرفتند؟
تا شهادتگه خود، کرب و بلا میرفتند
آفرینش به عزای صلحا میگرید!
.
.
.
وه که این قافله سرمستِ شهادت بودند!
جان به کف، عاشق و جویای سعادت بودند
از تبار نبی و اهل طهارت بودند
تشنه، اما بری از راهِ خیانت بودند
سر بدادند، ولی غرق رضایت بودند
واژهها در غم سرهای جدا میگرید!
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
👍1
چه جوانانی اسماعیل!
میبینی؟
چه جوانانی!
بسیاریشان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشردهاند...
#رضا_براهنی
.
.
.
نحن نسقط على الارض؛
قبل أن نذوق طعم الرغبة الحلو،
أو قبل أن نكتب بالشغف كتاب شبابنا.
يبدو الأمر أن الخريف مقتبس من حياتنا المؤسفة...
نحن الضحايا؛
لكن اكتبوا على جبين التاريخ أن هذا الشعب ماتوا
بینما کانت لدیهم تمنيات جميلة،
وآمال كبيرة،
وقلوب مليئة باشتياق الحياة!
#فاطمه_رهائی
ترجمه:
بر زمین میافتیم؛
پیش از آنکه طعم شیرین آرزو را چشیده باشیم،
یا آنکه کتاب جوانیمان را با شوق، به رشتهی تحریر درآورده باشیم.
گویی پاییز، اقتباسی از زندگانی حسرتبار ماست...
ما قربانیانیم؛
اما بر پیشانی تاریخ بنویسید که این قوم،
با آرزوهایی زیبا،
امیدهایی سرشار،
و قلبهایی آکنده از تمنای حیات جانباختند!
@PoemAndLiterature
میبینی؟
چه جوانانی!
بسیاریشان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشردهاند...
#رضا_براهنی
.
.
.
نحن نسقط على الارض؛
قبل أن نذوق طعم الرغبة الحلو،
أو قبل أن نكتب بالشغف كتاب شبابنا.
يبدو الأمر أن الخريف مقتبس من حياتنا المؤسفة...
نحن الضحايا؛
لكن اكتبوا على جبين التاريخ أن هذا الشعب ماتوا
بینما کانت لدیهم تمنيات جميلة،
وآمال كبيرة،
وقلوب مليئة باشتياق الحياة!
#فاطمه_رهائی
ترجمه:
بر زمین میافتیم؛
پیش از آنکه طعم شیرین آرزو را چشیده باشیم،
یا آنکه کتاب جوانیمان را با شوق، به رشتهی تحریر درآورده باشیم.
گویی پاییز، اقتباسی از زندگانی حسرتبار ماست...
ما قربانیانیم؛
اما بر پیشانی تاریخ بنویسید که این قوم،
با آرزوهایی زیبا،
امیدهایی سرشار،
و قلبهایی آکنده از تمنای حیات جانباختند!
@PoemAndLiterature
❤1
شعری از سه سال پیش،
درست در چنین روز و ساعتی...
بودی از عهد ازل با دل من خویشاوند
و دعا میکنم ای کاش! بماند پیوند
تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خوردهست میان کلماتش سوگند
حادثه، خیره شدن بود و تلاقیّ نگاه
با همان معجزهٔ چشم، مرا کردی بند!
سر دواندی تو به هر بار، دویدم با سر
کردهام دود، شب و روز برایت اسفند
رد شدی، دست کشیدی و دلم تند تپید...
پس نبودهست فضای دل من شاهپسند!
بینظیرست تماشای تو در صفحهٔ ذهن
چه عزیزست غمت؛ خاطرهات بیمانند
«کاشکی بد نشود آخر این قصهٔ بد»
خواهشم؟ گوشهٔ چشم از تو به این حاجتمند!
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
درست در چنین روز و ساعتی...
بودی از عهد ازل با دل من خویشاوند
و دعا میکنم ای کاش! بماند پیوند
تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خوردهست میان کلماتش سوگند
حادثه، خیره شدن بود و تلاقیّ نگاه
با همان معجزهٔ چشم، مرا کردی بند!
سر دواندی تو به هر بار، دویدم با سر
کردهام دود، شب و روز برایت اسفند
رد شدی، دست کشیدی و دلم تند تپید...
پس نبودهست فضای دل من شاهپسند!
بینظیرست تماشای تو در صفحهٔ ذهن
چه عزیزست غمت؛ خاطرهات بیمانند
«کاشکی بد نشود آخر این قصهٔ بد»
خواهشم؟ گوشهٔ چشم از تو به این حاجتمند!
#فاطمه_رهائی
@PoemAndLiterature
❤5