Forwarded from رسانه سپیده دم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
https://t.me/sepidehdamTv
روایتِ تلخِ آبانِ سیاه ۹۸
آبانی که در آن جلادان مزدور جمهوری اسلامی،بچه های ایران زمین را در خیابانها به گلوله بستند..
گیسوان ِ مادرانِ کشته شدگانِ آبان،یک شبه سفید شد..
کمرِ پدرِ کشته شدگانِ آبان زیر بار غم شکست..
فرزندانی که در آبان سیاه پدر یا مادر خود را از دست دادند هر روز با حسرتی بزرگ زندگی کردند..
و زخمی که بر دل بازماندگانِ آبانِ سیاه نشست، هرگز مرهم نیافت..
حال یک سال و نیم از آبان سیاه ۹۸ گذشته.. نزدیک به سیرک انتخابات جمهوری اسلامی است،محمود صادقی با وقاحت تمام و البته در حین شوخی و خنده!!تعریف میکند که چگونه دستور کشتار صادر شد!
در این ۱سال و نیم هیچکسی از حکومت برای تسلی خاطر بازماندگان آبان تلاشی نکرد،بارها و بارها خانواده های آبان را احضار،بازداشت و تهدید کردند،و امروز به ناگهان رابین هودی از دل نظام پیدا میشود که دایه مهربانتر از مادر است...
برای حاکمان جمهوری اسلامی هرگز داغِ دلِ بازماندگان آبان اهمیتی نداشته است،برای این جلادان مهم نیست با جمله «ولو بلغ ما بلغ»چگونه نمک بر زخم این داغداران میریزند،برای آنان بقای حکومت تنها مسأله مهم است و بس...
متن:#سپیده_حجامی
روایتِ تلخِ آبانِ سیاه ۹۸
آبانی که در آن جلادان مزدور جمهوری اسلامی،بچه های ایران زمین را در خیابانها به گلوله بستند..
گیسوان ِ مادرانِ کشته شدگانِ آبان،یک شبه سفید شد..
کمرِ پدرِ کشته شدگانِ آبان زیر بار غم شکست..
فرزندانی که در آبان سیاه پدر یا مادر خود را از دست دادند هر روز با حسرتی بزرگ زندگی کردند..
و زخمی که بر دل بازماندگانِ آبانِ سیاه نشست، هرگز مرهم نیافت..
حال یک سال و نیم از آبان سیاه ۹۸ گذشته.. نزدیک به سیرک انتخابات جمهوری اسلامی است،محمود صادقی با وقاحت تمام و البته در حین شوخی و خنده!!تعریف میکند که چگونه دستور کشتار صادر شد!
در این ۱سال و نیم هیچکسی از حکومت برای تسلی خاطر بازماندگان آبان تلاشی نکرد،بارها و بارها خانواده های آبان را احضار،بازداشت و تهدید کردند،و امروز به ناگهان رابین هودی از دل نظام پیدا میشود که دایه مهربانتر از مادر است...
برای حاکمان جمهوری اسلامی هرگز داغِ دلِ بازماندگان آبان اهمیتی نداشته است،برای این جلادان مهم نیست با جمله «ولو بلغ ما بلغ»چگونه نمک بر زخم این داغداران میریزند،برای آنان بقای حکومت تنها مسأله مهم است و بس...
متن:#سپیده_حجامی
امروز تصاویر برخی از ایرانیان در گوشه و کنار دنیا در حال شرکت در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی منتشر شد...
تصویر مرضیه ابراهیمی اما، فراموش نشدنی ست...
این چهرهی نیم سوخته، با شناسنامهای در دست ، خنجری ست بر قلب، نمکی ست بر زخم...
مرضیه ابراهیمی کامنتهای این عکسش را در هنگام رای دادن بسته است، او با اینکار همچون یک دیکتاتور راه گفتگو را بسته و یک طرفه حرف زده...
مرضیه ابراهیمی، زنی که یکی از صدها قربانی اسیدپاشی ست، تصویر خود را در هنگام رای دادن، «انتخابات آینده» نامیده...
ای کاش مرضیه ابراهیمی این نوشته را بخواند و به این سوال پاسخ دهد، زنی که در حکومت جمهوری اسلامی حق حضانت فرزند ندارد، حق انتخاب پوشش ندارد، حق رفتن به ورزشگاه ندارد، حق دوچرخه سواری ندارد، حق خروج از کشور بدون اجازه همسر ندارد، حق برابر در ارث ندارد و... چه آیندهای دارد؟؟؟
براساس چه تفکری شرکت در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی و مشروعیت بخشیدن به این حکومت را انتخاب آینده نام نهادی؟؟؟؟
هنگامی که انگشت در خون میزدی به مادران دادخواه، به بازماندگان پرواز ۷۵۲، به کشته شدگان آبان سیاه ۹۸، به نوید افکاری، وحید و حبیب که بیش از ۳۰۰ روز است در انفرادی حبساند، به زندانیان سیاسی و عقیدتی فکر نکردی؟
مرضیه ابراهیمی هنگام رای دادن به چه چیزی فکر کردی؟؟؟
ای کاش همه ایرانیانی که امروز تصویر آنها را دیدیم که با وقاحت چشم در چشم هموطنان خود، پای مشروعیت جمهوری اسلامی مُهر تایید زدند، به این سوال پاسخ دهند که به چه چیزی فکر کردند و این تصمیم را گرفتند؟ قیمت انگشت در خون زدن چقدر بود؟ قیمت فروختن شرافت، وجدان و انسانیت چقدر بود؟
هیچ پاسخی برای سوالات نمییابم و نمیتوانم تصور کنم در ذهن افرادی که امروز در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کردند چه میگذرد..
اینکه ایرانیانی اینگونه خیانت کار وجود دارند، باعث میشود خشمگین شوم و دنبال پاسخی باشم برای آرام کردن روح و روان خود...
تنها چیزی که به ذهنم میرسد پدیده روانشناختی «سندرم استکهلم» است، زمانی که فرد نسبت به گروگانگیر و آزاردهندهی خود احساس همدلی و وابستگی میکند، در روانشناسی این حالت را «سندرم استکهلم» مینامند.
امید که مرضیه ابراهیمی و همه ایرانیانی که امروز در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کردند دچار سندرم استکهلم باشند، چرا که این ناهنجاری روانی، درمان دارد، ولی بیشرفی و بیوجدانی درمان ندارد.
.
متن: #سپیده_حجامی
#تلویزیون_سپیده_دم
تصویر مرضیه ابراهیمی اما، فراموش نشدنی ست...
این چهرهی نیم سوخته، با شناسنامهای در دست ، خنجری ست بر قلب، نمکی ست بر زخم...
مرضیه ابراهیمی کامنتهای این عکسش را در هنگام رای دادن بسته است، او با اینکار همچون یک دیکتاتور راه گفتگو را بسته و یک طرفه حرف زده...
مرضیه ابراهیمی، زنی که یکی از صدها قربانی اسیدپاشی ست، تصویر خود را در هنگام رای دادن، «انتخابات آینده» نامیده...
ای کاش مرضیه ابراهیمی این نوشته را بخواند و به این سوال پاسخ دهد، زنی که در حکومت جمهوری اسلامی حق حضانت فرزند ندارد، حق انتخاب پوشش ندارد، حق رفتن به ورزشگاه ندارد، حق دوچرخه سواری ندارد، حق خروج از کشور بدون اجازه همسر ندارد، حق برابر در ارث ندارد و... چه آیندهای دارد؟؟؟
براساس چه تفکری شرکت در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی و مشروعیت بخشیدن به این حکومت را انتخاب آینده نام نهادی؟؟؟؟
هنگامی که انگشت در خون میزدی به مادران دادخواه، به بازماندگان پرواز ۷۵۲، به کشته شدگان آبان سیاه ۹۸، به نوید افکاری، وحید و حبیب که بیش از ۳۰۰ روز است در انفرادی حبساند، به زندانیان سیاسی و عقیدتی فکر نکردی؟
مرضیه ابراهیمی هنگام رای دادن به چه چیزی فکر کردی؟؟؟
ای کاش همه ایرانیانی که امروز تصویر آنها را دیدیم که با وقاحت چشم در چشم هموطنان خود، پای مشروعیت جمهوری اسلامی مُهر تایید زدند، به این سوال پاسخ دهند که به چه چیزی فکر کردند و این تصمیم را گرفتند؟ قیمت انگشت در خون زدن چقدر بود؟ قیمت فروختن شرافت، وجدان و انسانیت چقدر بود؟
هیچ پاسخی برای سوالات نمییابم و نمیتوانم تصور کنم در ذهن افرادی که امروز در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کردند چه میگذرد..
اینکه ایرانیانی اینگونه خیانت کار وجود دارند، باعث میشود خشمگین شوم و دنبال پاسخی باشم برای آرام کردن روح و روان خود...
تنها چیزی که به ذهنم میرسد پدیده روانشناختی «سندرم استکهلم» است، زمانی که فرد نسبت به گروگانگیر و آزاردهندهی خود احساس همدلی و وابستگی میکند، در روانشناسی این حالت را «سندرم استکهلم» مینامند.
امید که مرضیه ابراهیمی و همه ایرانیانی که امروز در سیرک انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کردند دچار سندرم استکهلم باشند، چرا که این ناهنجاری روانی، درمان دارد، ولی بیشرفی و بیوجدانی درمان ندارد.
.
متن: #سپیده_حجامی
#تلویزیون_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv
برایِ هلیا که خیلی چیزها برای دیدن داشت، اما فقط قمهاش دیده شد ...
برای دخترانگی هلیا که دیده نشد، برای خواستههایش که شنیده نشد ...
هلیا یکی از میلیونها دختریست که حاصل آموزش و پرورش حکومت جمهوری اسلامیست، آموزش و پرورشی که هزاران ورق کتاب دینی و آموزههای اسلامی به خورد فرزندان این خاک میدهد، اما دریغ از ۱۰ صفحه روانشناسی، جامعهشناسی و خودشناسی.
هلیا نتیجه پارادوکس عجیب جامعه و مدرسه ست. او حاصل دروغی چهل و دو ساله به نام صدا و سیماست که جامعه را در قابی قلابی به تصویر میکشد.
هلیا، ترانهی رسول صدرعاملی ست، اما فیلم نیست، کاراکتر قصه نیست، او واقعیست، نفس میکشد و بیانگر واقعیتی تلخ است.
تصور کنید هلیا را که چند بار در مدرسه توبیخ شده، چند بار معلم پرورشی به خاطر یک تار موی ابرو او را سرزنش کرده، چند بار از او خواستند با «ولی» به مدرسه بیاید؟
پدر و مادر هلیا را تصور کنید ... آیا آنها از اینکه تصویر جگرگوشهشان، به این شکل، دست به دست میگردد، خوشحالند؟ بیشک آنها هم مانند میلیونها پدر و مادر دیگر زیر بار فشار اقتصادی کمر خم کرده و لاجرم فراموش کردهاند کمبودها و خواستههای هلیا را دریابند ...
هلیا یک قربانیست، همه خشم، بغض، حسرت، کمبودها و خواستههایش تبدیل به یک قمه شده، او حاصل جامعهای نابرابر است، جامعهای مردسالار که در آن دختران برای اثبات توانایی خود قمهکشی میکنند.
همانطور که در حال تماشای هلیا هستید، دستی بکشید بروی مانیتور، غبار را کنار بزنید و واقعیت تلخِ پنهان شده را ببینید.
آیا همچنان میتوانید به این فیلم بخندید و درباره آن شوخی کنید و جوک بسازید؟
فیلم هلیا را دست به دست نکنید، آن را از گوشی خود حذف کرده و در چرخه تکثیر آن قرار نگیرید، چرا که همین حرف، حدیث و جوکها میتواند پدر هلیا را بر اساس عرف غلط جامعه، غیرتی کند و فراموش نکنید پدر هلیا میتواند با همان قمه سر او را از تن جدا کند و آب از آب تکان نخورد چرا که در قانون حکومت جمهوری اسلامی که بر پایه اصول ایدئولوژیک نوشته شده است، پدر صاحب و مالک فرزند است.
فراموش نکنید زیر آسمان همین کشور، هلیاهای بسیاری وجود دارند که فیلمی از آنها در دست نیست اما نیازمند کمک هستند، فراموش نکنید سن فحشا و اعتیاد در ایران به زیر ۱۳ سال رسیده، قانون منع کودک همسری همچنان بلاتکلیف است و...
هلیا در این حکومت معلول است نه علت.
راه حل دستگیری نیست، این جامعه بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد به روانکاوی، مدارا و آرامش.
هلیا یک دختر عصبانیست، او یکی از هزاران ایرانیِ عصبانیست.
متن: #سپیده_حجامی
#تلویزیون_سپیده_دم
اینستاگرام تلویزیون سپیده دم
https://instagram.com/sepidehdam.tv?igshid=76ctogkv6imh
https://t.me/sepidehdamTv
برایِ هلیا که خیلی چیزها برای دیدن داشت، اما فقط قمهاش دیده شد ...
برای دخترانگی هلیا که دیده نشد، برای خواستههایش که شنیده نشد ...
هلیا یکی از میلیونها دختریست که حاصل آموزش و پرورش حکومت جمهوری اسلامیست، آموزش و پرورشی که هزاران ورق کتاب دینی و آموزههای اسلامی به خورد فرزندان این خاک میدهد، اما دریغ از ۱۰ صفحه روانشناسی، جامعهشناسی و خودشناسی.
هلیا نتیجه پارادوکس عجیب جامعه و مدرسه ست. او حاصل دروغی چهل و دو ساله به نام صدا و سیماست که جامعه را در قابی قلابی به تصویر میکشد.
هلیا، ترانهی رسول صدرعاملی ست، اما فیلم نیست، کاراکتر قصه نیست، او واقعیست، نفس میکشد و بیانگر واقعیتی تلخ است.
تصور کنید هلیا را که چند بار در مدرسه توبیخ شده، چند بار معلم پرورشی به خاطر یک تار موی ابرو او را سرزنش کرده، چند بار از او خواستند با «ولی» به مدرسه بیاید؟
پدر و مادر هلیا را تصور کنید ... آیا آنها از اینکه تصویر جگرگوشهشان، به این شکل، دست به دست میگردد، خوشحالند؟ بیشک آنها هم مانند میلیونها پدر و مادر دیگر زیر بار فشار اقتصادی کمر خم کرده و لاجرم فراموش کردهاند کمبودها و خواستههای هلیا را دریابند ...
هلیا یک قربانیست، همه خشم، بغض، حسرت، کمبودها و خواستههایش تبدیل به یک قمه شده، او حاصل جامعهای نابرابر است، جامعهای مردسالار که در آن دختران برای اثبات توانایی خود قمهکشی میکنند.
همانطور که در حال تماشای هلیا هستید، دستی بکشید بروی مانیتور، غبار را کنار بزنید و واقعیت تلخِ پنهان شده را ببینید.
آیا همچنان میتوانید به این فیلم بخندید و درباره آن شوخی کنید و جوک بسازید؟
فیلم هلیا را دست به دست نکنید، آن را از گوشی خود حذف کرده و در چرخه تکثیر آن قرار نگیرید، چرا که همین حرف، حدیث و جوکها میتواند پدر هلیا را بر اساس عرف غلط جامعه، غیرتی کند و فراموش نکنید پدر هلیا میتواند با همان قمه سر او را از تن جدا کند و آب از آب تکان نخورد چرا که در قانون حکومت جمهوری اسلامی که بر پایه اصول ایدئولوژیک نوشته شده است، پدر صاحب و مالک فرزند است.
فراموش نکنید زیر آسمان همین کشور، هلیاهای بسیاری وجود دارند که فیلمی از آنها در دست نیست اما نیازمند کمک هستند، فراموش نکنید سن فحشا و اعتیاد در ایران به زیر ۱۳ سال رسیده، قانون منع کودک همسری همچنان بلاتکلیف است و...
هلیا در این حکومت معلول است نه علت.
راه حل دستگیری نیست، این جامعه بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد به روانکاوی، مدارا و آرامش.
هلیا یک دختر عصبانیست، او یکی از هزاران ایرانیِ عصبانیست.
متن: #سپیده_حجامی
#تلویزیون_سپیده_دم
اینستاگرام تلویزیون سپیده دم
https://instagram.com/sepidehdam.tv?igshid=76ctogkv6imh
Telegram
رسانه سپیده دم
.
ارتباط با ادمین سپیدهدم👇
T.me/sepidehdam_media_Admin
اینستاگرام سپیدهدم
https://instagram.com/sepidehdam.media?igshid=YmMyMTA2M2Y=
توییتر سپیده.دم
https://twitter.com/Sepidehdam_Tv?s=08
یوتوب
https://youtube.com/channel/UCI7Jy5e7TEPLVYFs2gDrAEw
ارتباط با ادمین سپیدهدم👇
T.me/sepidehdam_media_Admin
اینستاگرام سپیدهدم
https://instagram.com/sepidehdam.media?igshid=YmMyMTA2M2Y=
توییتر سپیده.دم
https://twitter.com/Sepidehdam_Tv?s=08
یوتوب
https://youtube.com/channel/UCI7Jy5e7TEPLVYFs2gDrAEw
تصویر کیمیا علیزاده و ناهید کیانی، تصویر جامعه ایران است، تلخ، غمناک و آزاردهنده..این دو ورزشکار نماد جامعه ایران و آن تاتامی که روی آن مبارزه کردند، ماکتی از کشور ایران است..دو رفیق که حال به جای اینکه در کنار هم و در زیر یک پرچم مشترک جشن پیروزی بگیرند، رو در روی هم قرار گرفتهاند، با هم مبارزه میکنند و پیروزی هر کدام در گرو شکست دیگریست..این خاصیت حکومتهای دیکتاتوریست، حکومتهای دیکتاتور و توتالیتر «تمامیت خواه» از اتحاد و همدلی مردم هراس دارند، آنها با ترفندهای مختلف سعی میکنند مابین مردم تفرقهافکنی کنند و آنها را در دستههای مختلف رو در روی هم قرار دهند، پازل را طوری میچینند که بقا و نفع یک دسته در شکست دسته دیگر باشد، به این ترتیب مردم جامعه به جای اینکه همه در کنار هم برای رسیدن به خواستهای مشترک و فردایی بهتر تلاش کنند، رو در روی هم قرار گرفته و با هم میجنگند، نمونه این اتفاق را این روزها در خیابانهای ایران مشاهده میکنید، ایرانیانی که براحتی به روی هموطن خود اسلحه میکشند، حاصل حکومتی توتالیتر هستند
متن: #سپیده_حجامی
متن: #سپیده_حجامی
«درد مزمن خاورمیانه»
«برای سما» فیلمیست مستند،که روایت «وعد الخطیب» از زندگی خودش،فرزندش «سما» و همسرش «حمزه الخطیب» پزشک سوری است که طی سالهای جنگ در سوریه،حلب شهر خود را ترک نکردند.
در طول فیلم مخاطب با خانواده ۳نفری الخطیب همراه میشود و در انتها همراه با آنها بهتزده،بغض میکند...
در انتهای فیلم در حالیکه جنگندههای روسی غیرنظامیان بیگناه را بمبباران میکنند،و هیچ نیرو و قدرتی در جهان سعی در توقف این جنگندهها ندارد،فردی از سازمان ملل با حمزه تماس میگیرد و به او برای رهایی از این بحران راهکار میدهد...«فرار» این تنها راهکار پیشنهادی سازمان ملل به انسانهایی زیر رگبار گلوله و بمب است،راهکاری که مثل پتک بر سر شخصیتهای قصه و مخاطب کوبیده میشود...
سالهاست فرار یا به نوعی کوچ اجباری تنها چارهی مردمان خاورمیانه است.
پایان تلخ فیلم را میتوان به قصه افغانستان تعمیم داد...
گرچه افغانستان از نظر جغرافیایی واقع در خاورمیانه نیست، اما از نظر دردها و مشکلات و معضلاتی که با آن دست به گریبان است،شباهت بسیاری به کشورهای خاورمیانه دارد،شاید وقت آن شده معادلات جغرافیایی را تغییر داد و جهان را نه از نظر مختصات جغرافیایی کشورها،که براساس دردهادتقسیمبندی کرد،درد افغانستان،درد سوریهست،درد عراقست،درد یمن و ایران است،دردی از جنس خاورمیانه...
در سوریه هنگام حمله جنگندههای روسی،جهان چشم و گوش خود را میبندد،در افغانستان وقتی هواپیماهای پاکستانی دره پنچشیر را مورد هدف قرار میدهند،به همین شکل جهان کور و کر میشود...
این درد خاورمیانهای دردیست مزمن که عامدانه به شکل یک ویروس بیولوژیک سیاسی،توسط سیاستمداران به جان این جغرافیا افتاده است... هیچ سازمان حقوق بشری،هیچ ارگانی و هیچ کسی در جهان برای درمان این درد برنامه و ارادهای ندارد...
خاورمیانه جاییست که مردمانش آدمند،ولی بشر نیستند! به همین دلیل از مزایای حقوق بشر بیبهرهاند.
آدمهای خاورمیانه برای سازمان ملل متحد پشیزی ارزش ندارند...جوامع بینالمللی با آگاهی از تمام فجایع خاورمیانه،هیچ تلاشی برای برقراری صلح و آزادی و آرامش در این منطقه نمیکند،در واقع نفعی برایشان ندارد که تلاش کنند،چه بسا این جنگ و خونریزی در خاورمیانه باعث فروش سلاح و اسلحه میشود و به نفع آنهاست که حالا حالاها در این بخش از کره زمین،آشوب و بلوا باشد...
مردمان خاورمیانه بیکسترین آدمهای کره زمینند...
کشورهای پیشرفته و جهان اولی سالیان سال پیش مشکلات و مسایل امروزی خاورمیانه را پشت سر گذاشته اند...آنها جنگ بر سر بردهداری،حق رای،آزادی بیان،حقوق برابر و دموکراسی را از سر گذراندهاند و حال به آرامش پس از طوفان رسیدهاند و بیاهمیتترین موضوع برای آنها،طوفانیست که در این چندساله اخیر خاورمیانه را درنوردیده ست...
زندان ها و زندانیان ایرانی،آوارگان سوری،افغانستان بحرانزده و گرسنگان یمن برای هیچ نهاد و سازمان بین المللی اهمیتی ندارند...برای درمان درد مزمن خاورمیانه، ابتدا باید این واقعیت تلخ را پذیرفت،سپس بدون امید به نیرویی خارجی،مرهمی یافت برای درمان درد...
نویسنده متن: #سپیده_حجامی
https://t.me/sepidehdamTv/314
«برای سما» فیلمیست مستند،که روایت «وعد الخطیب» از زندگی خودش،فرزندش «سما» و همسرش «حمزه الخطیب» پزشک سوری است که طی سالهای جنگ در سوریه،حلب شهر خود را ترک نکردند.
در طول فیلم مخاطب با خانواده ۳نفری الخطیب همراه میشود و در انتها همراه با آنها بهتزده،بغض میکند...
در انتهای فیلم در حالیکه جنگندههای روسی غیرنظامیان بیگناه را بمبباران میکنند،و هیچ نیرو و قدرتی در جهان سعی در توقف این جنگندهها ندارد،فردی از سازمان ملل با حمزه تماس میگیرد و به او برای رهایی از این بحران راهکار میدهد...«فرار» این تنها راهکار پیشنهادی سازمان ملل به انسانهایی زیر رگبار گلوله و بمب است،راهکاری که مثل پتک بر سر شخصیتهای قصه و مخاطب کوبیده میشود...
سالهاست فرار یا به نوعی کوچ اجباری تنها چارهی مردمان خاورمیانه است.
پایان تلخ فیلم را میتوان به قصه افغانستان تعمیم داد...
گرچه افغانستان از نظر جغرافیایی واقع در خاورمیانه نیست، اما از نظر دردها و مشکلات و معضلاتی که با آن دست به گریبان است،شباهت بسیاری به کشورهای خاورمیانه دارد،شاید وقت آن شده معادلات جغرافیایی را تغییر داد و جهان را نه از نظر مختصات جغرافیایی کشورها،که براساس دردهادتقسیمبندی کرد،درد افغانستان،درد سوریهست،درد عراقست،درد یمن و ایران است،دردی از جنس خاورمیانه...
در سوریه هنگام حمله جنگندههای روسی،جهان چشم و گوش خود را میبندد،در افغانستان وقتی هواپیماهای پاکستانی دره پنچشیر را مورد هدف قرار میدهند،به همین شکل جهان کور و کر میشود...
این درد خاورمیانهای دردیست مزمن که عامدانه به شکل یک ویروس بیولوژیک سیاسی،توسط سیاستمداران به جان این جغرافیا افتاده است... هیچ سازمان حقوق بشری،هیچ ارگانی و هیچ کسی در جهان برای درمان این درد برنامه و ارادهای ندارد...
خاورمیانه جاییست که مردمانش آدمند،ولی بشر نیستند! به همین دلیل از مزایای حقوق بشر بیبهرهاند.
آدمهای خاورمیانه برای سازمان ملل متحد پشیزی ارزش ندارند...جوامع بینالمللی با آگاهی از تمام فجایع خاورمیانه،هیچ تلاشی برای برقراری صلح و آزادی و آرامش در این منطقه نمیکند،در واقع نفعی برایشان ندارد که تلاش کنند،چه بسا این جنگ و خونریزی در خاورمیانه باعث فروش سلاح و اسلحه میشود و به نفع آنهاست که حالا حالاها در این بخش از کره زمین،آشوب و بلوا باشد...
مردمان خاورمیانه بیکسترین آدمهای کره زمینند...
کشورهای پیشرفته و جهان اولی سالیان سال پیش مشکلات و مسایل امروزی خاورمیانه را پشت سر گذاشته اند...آنها جنگ بر سر بردهداری،حق رای،آزادی بیان،حقوق برابر و دموکراسی را از سر گذراندهاند و حال به آرامش پس از طوفان رسیدهاند و بیاهمیتترین موضوع برای آنها،طوفانیست که در این چندساله اخیر خاورمیانه را درنوردیده ست...
زندان ها و زندانیان ایرانی،آوارگان سوری،افغانستان بحرانزده و گرسنگان یمن برای هیچ نهاد و سازمان بین المللی اهمیتی ندارند...برای درمان درد مزمن خاورمیانه، ابتدا باید این واقعیت تلخ را پذیرفت،سپس بدون امید به نیرویی خارجی،مرهمی یافت برای درمان درد...
نویسنده متن: #سپیده_حجامی
https://t.me/sepidehdamTv/314
Telegram
تلویزیون سپیده دم
https://www.instagram.com/p/CUDIXfjski2/?utm_medium=copy_link
لینک یادداشت درد مزمن خاورمیانه
لینک یادداشت درد مزمن خاورمیانه
Forwarded from رسانه سپیده دم
https://t.me/sepidehdamTv/323
🔵 خودکشی معلمان
_ غلامعباس یحییپور معلم ریاضی از استان فارس خودکشی کرد.
_ حسن چنارانی معلم مقطع متوسطه از استان خراسان خودکشیکرد.
_ امین کیانپور معلم ریاضی از استان اصفهان خودکشی کرد.
سه مورد بالا ۳ تیتر خبریست که طی دو ماه گذشته در رسانهها دیده و شنیده شده است.
معلمان در ایران، کشوری که تحت حکومت ایدئولوژیک اداره میشود، ناامید و خسته به زندگی خود پایان میدهند... چه اتفاقی میافتد که معلمان ایران خودکشی را تنها راه حل مییابند؟
در حکومتی که بر پایه دین بنا شده، دینی که در آن از معلمی به عنوان شغلی همرده با پیامبران یاد شده و عبارت «معلمی شغل انبیاست» در سر در همه مراکز آموزشی آن به چشم میخورد، چرا و چگونه معلمان به این درجه از تنگنا میرسند که خودکشی میکنند؟
برای یافتن پاسخ این پرسش کافیست نگاهی بیندازیم به عملکرد وزارت آموزش و پرورش ایران و مشکلات و معضلات آن...
در چند سال اخیر کمتر روزی در ایران بدون تجمع اعتراضی معلمان و به اصطلاح «آموزش و پرورشیها» دیده شده هر روز اخباری از گوشهای از ایران از تجمع و اعتراض این قشر به گوش میرسد، پایه حقوق پایین، تاخیر در پرداخت حقوق و بلاتکلیفی در استخدام تنها بخشی از مشکلات معلمان در ایران است.
یک معلم در ایران بدون برگزاری کلاسهای خصوصی با حقوق ناچیز آموزش و پرورش از پس هزینههای کمرشکن زندگی برنمیآید. کار در آموزشگاه خصوصی در کنار مدرسه زمان زیادی از معلمان گرفته و عملاً آنها بدون هیچگونه فراغت و استراحتی تبدیل به یک ربات می شوند که از کلاسی به کلاس دیگر رفته و مطالب تکراری را برای دانشآموزان بیان میکنند...
هر چه تورم بالاتر میرود، فشار اقتصادی معلمان بیشتر میشود و ساعت کلاسهای خصوصی برای تامین مخارج زندگی افزایش مییابد... در نهایت از یک معلم چیزی نمیماند جز یک انسان خسته با ذهنی آشفته که راندمان کاری ضعیفی دارد.
غلامعباس یحییپور، امین کیانپور و حسن چنارانی ۳ معلم بودند که فشار اقتصادی را تاب نیاوردند، تسلیم شدند و تن به خودکشی دادند.
خودکشی معلمان از آن جهت مهم است که دانشآموزان با این افراد به طور روزانه در تعامل هستند. بیتردید منش، راه و روش زندگی یک معلم روی دانشآموزان تاثیر بسزایی دارد، حال تصور کنید مدارسی را که معلمان آن یکی بعد از دیگری خودکشی میکنند...
آیا در دایره حاکمان و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی نهاد و ارگانی به این مهم توجه دارد؟ آیا شرایط سخت اقتصادی و بار فشارهای روانی معلمان دغدغه مسئولی است؟
تیتر خبری خودکشی معلمان نشان از بیتوجهی حاکمان و مسئولان حکومت به این موضوع دارد..
فردا ۱ مهر ۱۴۰۰ است، دانشآموزان در سراسر ایران به کلاسهای درس بازمیگردند و دانشآموزان کلاس حسن چنارانی، امین کیانپور و غلامعباس یحییپور با جای خالی معلم خود مواجه میشوند معلمی که قاعدتاً باید به آنها درس زندگی میداد، معلمی که قربانی عدم مدیریت حکومت جمهوری اسلامی شد، معلمی که تبدیل به یک تیتر خبری شد، معلمی که خودکشی کرد...
با توجه به آمار، سن خودکشی در ایران پایین آمده، در سال گذشته خبرهایی تلخ از خودکشی نوجوانان ۱۱ تا ۱۷ ساله در ایران به گوش رسید، دانشآموزان ایران پتانسیل این را دارند که از معلمان خود الگوبرداری کنند و اگر امروز به این معضل رسیدگی نشود و آسیبشناسی مناسب صورت نگیرد، فردا با فاجعهای روبرو میشویم، و دور نیست روزی که دانشآموزان برای انشا با موضوع «در آینده چکاره میشوید؟» ، دورنمای خود از آینده را، عبارت «خودکشی» بنویسید...
.
نویسنده: #سپیده_حجامی
🔵 خودکشی معلمان
_ غلامعباس یحییپور معلم ریاضی از استان فارس خودکشی کرد.
_ حسن چنارانی معلم مقطع متوسطه از استان خراسان خودکشیکرد.
_ امین کیانپور معلم ریاضی از استان اصفهان خودکشی کرد.
سه مورد بالا ۳ تیتر خبریست که طی دو ماه گذشته در رسانهها دیده و شنیده شده است.
معلمان در ایران، کشوری که تحت حکومت ایدئولوژیک اداره میشود، ناامید و خسته به زندگی خود پایان میدهند... چه اتفاقی میافتد که معلمان ایران خودکشی را تنها راه حل مییابند؟
در حکومتی که بر پایه دین بنا شده، دینی که در آن از معلمی به عنوان شغلی همرده با پیامبران یاد شده و عبارت «معلمی شغل انبیاست» در سر در همه مراکز آموزشی آن به چشم میخورد، چرا و چگونه معلمان به این درجه از تنگنا میرسند که خودکشی میکنند؟
برای یافتن پاسخ این پرسش کافیست نگاهی بیندازیم به عملکرد وزارت آموزش و پرورش ایران و مشکلات و معضلات آن...
در چند سال اخیر کمتر روزی در ایران بدون تجمع اعتراضی معلمان و به اصطلاح «آموزش و پرورشیها» دیده شده هر روز اخباری از گوشهای از ایران از تجمع و اعتراض این قشر به گوش میرسد، پایه حقوق پایین، تاخیر در پرداخت حقوق و بلاتکلیفی در استخدام تنها بخشی از مشکلات معلمان در ایران است.
یک معلم در ایران بدون برگزاری کلاسهای خصوصی با حقوق ناچیز آموزش و پرورش از پس هزینههای کمرشکن زندگی برنمیآید. کار در آموزشگاه خصوصی در کنار مدرسه زمان زیادی از معلمان گرفته و عملاً آنها بدون هیچگونه فراغت و استراحتی تبدیل به یک ربات می شوند که از کلاسی به کلاس دیگر رفته و مطالب تکراری را برای دانشآموزان بیان میکنند...
هر چه تورم بالاتر میرود، فشار اقتصادی معلمان بیشتر میشود و ساعت کلاسهای خصوصی برای تامین مخارج زندگی افزایش مییابد... در نهایت از یک معلم چیزی نمیماند جز یک انسان خسته با ذهنی آشفته که راندمان کاری ضعیفی دارد.
غلامعباس یحییپور، امین کیانپور و حسن چنارانی ۳ معلم بودند که فشار اقتصادی را تاب نیاوردند، تسلیم شدند و تن به خودکشی دادند.
خودکشی معلمان از آن جهت مهم است که دانشآموزان با این افراد به طور روزانه در تعامل هستند. بیتردید منش، راه و روش زندگی یک معلم روی دانشآموزان تاثیر بسزایی دارد، حال تصور کنید مدارسی را که معلمان آن یکی بعد از دیگری خودکشی میکنند...
آیا در دایره حاکمان و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی نهاد و ارگانی به این مهم توجه دارد؟ آیا شرایط سخت اقتصادی و بار فشارهای روانی معلمان دغدغه مسئولی است؟
تیتر خبری خودکشی معلمان نشان از بیتوجهی حاکمان و مسئولان حکومت به این موضوع دارد..
فردا ۱ مهر ۱۴۰۰ است، دانشآموزان در سراسر ایران به کلاسهای درس بازمیگردند و دانشآموزان کلاس حسن چنارانی، امین کیانپور و غلامعباس یحییپور با جای خالی معلم خود مواجه میشوند معلمی که قاعدتاً باید به آنها درس زندگی میداد، معلمی که قربانی عدم مدیریت حکومت جمهوری اسلامی شد، معلمی که تبدیل به یک تیتر خبری شد، معلمی که خودکشی کرد...
با توجه به آمار، سن خودکشی در ایران پایین آمده، در سال گذشته خبرهایی تلخ از خودکشی نوجوانان ۱۱ تا ۱۷ ساله در ایران به گوش رسید، دانشآموزان ایران پتانسیل این را دارند که از معلمان خود الگوبرداری کنند و اگر امروز به این معضل رسیدگی نشود و آسیبشناسی مناسب صورت نگیرد، فردا با فاجعهای روبرو میشویم، و دور نیست روزی که دانشآموزان برای انشا با موضوع «در آینده چکاره میشوید؟» ، دورنمای خود از آینده را، عبارت «خودکشی» بنویسید...
.
نویسنده: #سپیده_حجامی
Telegram
سپیده دم
https://www.instagram.com/p/CUKxqcRMoW1/?utm_medium=copy_link