۷- کلیله و دمنه (خرگو و شیر)
T.me/mrhallo
#قصههای_کهن_ایران_زمین
#کلیله_و_دمنه
خرگوش و شیر
راوی : ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#کلیله_و_دمنه
خرگوش و شیر
راوی : ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب نشيني هالو
T.me/mrhallo – ۳- باران
در قصه باران همه اتفاقات داستان در همان لحظه نخست ترسیم میشود. حوض و آب صاف، آئینه آسمان با لکههای ابر سپید کبوتر مانند.
بعد ابرها تیره میشود و آذرخش و غرش آسمان، و باران، بعد رکود آئینهوار آب بهم میخورد و تصویر چهره راوی در آب مغشوش میشود.
داستانی از یک عشق، با کبوترهای سفید که با همان ابرها تصویر میشود، و سپس غرش و تیرگی که دوران جدائی است. با این جدائی راوی عاشق چهره روحش در هم میشکند و معشوق را جنده میخواند. چند رجعت به گذشته، و باران بهانه پیوند حال، و آن خاطرهها. دو رجعت به روزهای خوب با پروین و توصیف عاشقیها و بعد پروین چون سایهای در پشت درختها ناپدید میشود.
دو رجعت هم یکی بخانه فرهاد ، جائی که پوران را با همسرش میبیند. خاطرهای از شهر نو، پروین را با زنی فاحشه (مهین)در ذهن راوی پیوند میدهد. در حراج خرید پروین باختهاست (پیوند دیگری بین ازدواج به دلیل پولدار بودن رقیب و فحشا)
و این تغییر نظر، و عشق را با فحشا قیاس کردن و آن را سنگ روی چاه فاضلآب ازدواج به حساب آوردن، همان بهم ریختن چهره روح راوی در تیرگی آب حوض باران خورده است.
نه عشق بد است، نه ازدواج بلکه عاشق شکست خوردهاست که از درد اختلاف طبقاتی و محکومیتاش، چارهای ندارد جز اینکه جهان و روابط انسانی را به نحوی توصیف کند، که نافی شکستاش باشد.
شهرنو در برخی داستانهای میرصادقی حضور دارد. درست مثل چاهک توالت که در کنار عشق حضور دارد.
داستان جویبار دنبالهٔ داستان باران است. حالا دیگر پروین مردهاست. بیاد میآورد که پروین از ازدواج خود پشیمان است. ظاهرا معامله به جای عشق، به سود و ثمر ننشستهاست.
پروین آن بالا رفته. جای نامعلومی. شاید همانجا که در شعر راوی جویبارها به هم میپیوندند، تا غوغا و خروش را با خود به شهر بیاورد، جایی که سیل یخ بسته بازیچه کودکان میشود.
راوی از اینکه در سیستم بروکراسی غرق و طالب آسایش و راحت شده ناخرسند است. دیگر باران را دوست ندارد، شستشو نمیخواهد و پردهها را میکشد، تا نبیند و نشنود.
حکایت کارگری که سالهاست مسیر تکراری را میرود و میآید حکایت او هم هست. حکایت گرفتار شدن در تار عنکبوتی اداره. حکایت آدمهای کلیشهای که اعتنائی به پیرمردی که عصر زنان وارد اتوبوس میشود ندارند.
مرگ پروین گویا میخواهد او را بیدار کند. بعد از مدتها به اطراف خود نگاه میکند، کتاب از قفسه بیرون میگذارد که بخواند. اما راحتی صندلی اداره او را در آغوش گرم خود میفشارد.
شاید نویسنده هرگز دست به قلم نبرده تا بعد از نزدیک پنجاه سال، باز در مورد همان کارگر جوان و میانسال بنویسد. کارگری که گرفتاری آن روزهایش تکراری بودن زندگی بود و حالا گرسنگی است. دیگر کارمند اداره، در صندلی نرم خود فرو نمیرود، بلکه در اندیشه مسافر کشی بعد از ساعتکار است، و اتومبیلهائی را که وی در ذهن مرور میکرد که بخرد، آلمانی یا فرانسوی، کارمند امروزه فقط میتواند در خیابانها با حسرت عبوری نگاه کند. آن سیل خروشانی که راوی در شعر خود در انتظارش بود، آمد، و چیزی جز مصیبت نیاورد. شاید بی اعتقادی نسل امروز به روشنفکران بیجا نباشد، که اندیشههای خطای آنها سیه روزی دیگران بود.
صرفنظر از محتوا که بستگی تام و تمام به بستر زمانی هر اثر دارد و افکار و اندیشههای غالب در آن زمان، توصیفات زنده و جاندار، و تصویر پردازیهای میرصادقی کم نظیر است. به عبارتی او نویسنده است و معلم نویسندگی.
در داستانهای میرصادقی، حکایت ما را به نتیجهای مشخص سوق نمیدهد، نتیجه در عبارات خود حکایات تنیده است. درست مثل سفری که هدفش تماشای مسیر، و نتیجه گرفتن از مناظر مسیر است، تا مقصد.
✍کمالکمالی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
بعد ابرها تیره میشود و آذرخش و غرش آسمان، و باران، بعد رکود آئینهوار آب بهم میخورد و تصویر چهره راوی در آب مغشوش میشود.
داستانی از یک عشق، با کبوترهای سفید که با همان ابرها تصویر میشود، و سپس غرش و تیرگی که دوران جدائی است. با این جدائی راوی عاشق چهره روحش در هم میشکند و معشوق را جنده میخواند. چند رجعت به گذشته، و باران بهانه پیوند حال، و آن خاطرهها. دو رجعت به روزهای خوب با پروین و توصیف عاشقیها و بعد پروین چون سایهای در پشت درختها ناپدید میشود.
دو رجعت هم یکی بخانه فرهاد ، جائی که پوران را با همسرش میبیند. خاطرهای از شهر نو، پروین را با زنی فاحشه (مهین)در ذهن راوی پیوند میدهد. در حراج خرید پروین باختهاست (پیوند دیگری بین ازدواج به دلیل پولدار بودن رقیب و فحشا)
و این تغییر نظر، و عشق را با فحشا قیاس کردن و آن را سنگ روی چاه فاضلآب ازدواج به حساب آوردن، همان بهم ریختن چهره روح راوی در تیرگی آب حوض باران خورده است.
نه عشق بد است، نه ازدواج بلکه عاشق شکست خوردهاست که از درد اختلاف طبقاتی و محکومیتاش، چارهای ندارد جز اینکه جهان و روابط انسانی را به نحوی توصیف کند، که نافی شکستاش باشد.
شهرنو در برخی داستانهای میرصادقی حضور دارد. درست مثل چاهک توالت که در کنار عشق حضور دارد.
داستان جویبار دنبالهٔ داستان باران است. حالا دیگر پروین مردهاست. بیاد میآورد که پروین از ازدواج خود پشیمان است. ظاهرا معامله به جای عشق، به سود و ثمر ننشستهاست.
پروین آن بالا رفته. جای نامعلومی. شاید همانجا که در شعر راوی جویبارها به هم میپیوندند، تا غوغا و خروش را با خود به شهر بیاورد، جایی که سیل یخ بسته بازیچه کودکان میشود.
راوی از اینکه در سیستم بروکراسی غرق و طالب آسایش و راحت شده ناخرسند است. دیگر باران را دوست ندارد، شستشو نمیخواهد و پردهها را میکشد، تا نبیند و نشنود.
حکایت کارگری که سالهاست مسیر تکراری را میرود و میآید حکایت او هم هست. حکایت گرفتار شدن در تار عنکبوتی اداره. حکایت آدمهای کلیشهای که اعتنائی به پیرمردی که عصر زنان وارد اتوبوس میشود ندارند.
مرگ پروین گویا میخواهد او را بیدار کند. بعد از مدتها به اطراف خود نگاه میکند، کتاب از قفسه بیرون میگذارد که بخواند. اما راحتی صندلی اداره او را در آغوش گرم خود میفشارد.
شاید نویسنده هرگز دست به قلم نبرده تا بعد از نزدیک پنجاه سال، باز در مورد همان کارگر جوان و میانسال بنویسد. کارگری که گرفتاری آن روزهایش تکراری بودن زندگی بود و حالا گرسنگی است. دیگر کارمند اداره، در صندلی نرم خود فرو نمیرود، بلکه در اندیشه مسافر کشی بعد از ساعتکار است، و اتومبیلهائی را که وی در ذهن مرور میکرد که بخرد، آلمانی یا فرانسوی، کارمند امروزه فقط میتواند در خیابانها با حسرت عبوری نگاه کند. آن سیل خروشانی که راوی در شعر خود در انتظارش بود، آمد، و چیزی جز مصیبت نیاورد. شاید بی اعتقادی نسل امروز به روشنفکران بیجا نباشد، که اندیشههای خطای آنها سیه روزی دیگران بود.
صرفنظر از محتوا که بستگی تام و تمام به بستر زمانی هر اثر دارد و افکار و اندیشههای غالب در آن زمان، توصیفات زنده و جاندار، و تصویر پردازیهای میرصادقی کم نظیر است. به عبارتی او نویسنده است و معلم نویسندگی.
در داستانهای میرصادقی، حکایت ما را به نتیجهای مشخص سوق نمیدهد، نتیجه در عبارات خود حکایات تنیده است. درست مثل سفری که هدفش تماشای مسیر، و نتیجه گرفتن از مناظر مسیر است، تا مقصد.
✍کمالکمالی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
۴- جویبار
T.me/mrhallo
مجموعه #داستان_کوتاه
#شبهای_تماشا_و_گلزرد
#هشت_شب
نوشته #جمال_میرصادقی
جویبار
راوی: ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب چهارم
#شبهای_تماشا_و_گلزرد
#هشت_شب
نوشته #جمال_میرصادقی
جویبار
راوی: ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب چهارم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فيلم کوتاه: زیباترین چیز
برنده جایزه LACHDA 2012 در مسابقه بهترین فیلم
رقص ماه MOON DANCE
نوشته و ساخته: کامرون کوول
باسپاس از: ح. عزت نژاد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
برنده جایزه LACHDA 2012 در مسابقه بهترین فیلم
رقص ماه MOON DANCE
نوشته و ساخته: کامرون کوول
باسپاس از: ح. عزت نژاد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
۸- کلیله و دمنه (شیر و شتر)
T.me/mrhallo
#قصههای_کهن_ایران_زمین
#کلیله_و_دمنه
شیر و شتر
راوی : ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#کلیله_و_دمنه
شیر و شتر
راوی : ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
۶- ماه چراغ صحرا
T.me/mrhallo
مجموعه #داستان_کوتاه
#شبهای_تماشا_و_گلزرد
#هشت_شب
نوشته #جمال_میرصادقی
ماه چراغ صحرا
راوی: ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب ششم
#شبهای_تماشا_و_گلزرد
#هشت_شب
نوشته #جمال_میرصادقی
ماه چراغ صحرا
راوی: ح.پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب ششم
موزه ی محشر لندن بخاطر کرونا برای اولین بار اجازه داده که بصورت آنلاین توش بچرخید و استفاده کنید. تا نظرش عوض نشده برید یه دوری بزنید😄
تونستید در خروجیشو پیدا کنید برید بیرون تو لندنم بچرخید
maps.app.goo.gl/MWbBxCGJxyXyeQ8F8
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
تونستید در خروجیشو پیدا کنید برید بیرون تو لندنم بچرخید
maps.app.goo.gl/MWbBxCGJxyXyeQ8F8
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب نشيني هالو
هالو: در پی انتشار مطلبی در مورد کمیل، پاسخهای زیادی در رد آن دریافت داشتم که مفصل ترین آن در زیر نقل میشود تا عدالت در ادای مطلب رعایت شده باشد: فضای مجازی، علیرغم فواید بسیاری که دارد، متاسفانه جولانگاه افرادی مغرض شده که با انتشار شایعات عجیب در صدد…
سلام.در مورد مطلبی که در کانال گذاشته بودید،فرمودید در دین اسلام جایز نیست مقبره ای تخریب شود.اما اگر به همین ۴۱سال پیش برگردیم،راه دوری نرفته ایم.آنجا که مقبره ی رضا شاه،به دست قاتلی بالفطره تخریب شد...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارشناس صنعت خودرو، در پخش زنده صدا و سیما:
اگر ایرانخودرو و سایپا تعطیل شوند و ما به تمام کارکنان و کارگران آنها حقوق بیکاری بدهیم باز هم سود کرده ایم! اینها اگر خودرو تولید نکنند خیلی بیشتر به اقتصاد کشور کمک می کنند! به بهانه اینکه فلان قدر آدم در سایپا و ایرانخودرو مشغول کار هستند، می گویند تعطیل مان نکنید و مدام تولید می کنند و پولهای نجومی به جیب می زنند! همین الان قیمت واقعی تمام شده پراید ۵ میلیون تومان است!
کارمند کشور دیگر با ۴ ماه کار یک ماشین فوق لوکس می خرد!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
اگر ایرانخودرو و سایپا تعطیل شوند و ما به تمام کارکنان و کارگران آنها حقوق بیکاری بدهیم باز هم سود کرده ایم! اینها اگر خودرو تولید نکنند خیلی بیشتر به اقتصاد کشور کمک می کنند! به بهانه اینکه فلان قدر آدم در سایپا و ایرانخودرو مشغول کار هستند، می گویند تعطیل مان نکنید و مدام تولید می کنند و پولهای نجومی به جیب می زنند! همین الان قیمت واقعی تمام شده پراید ۵ میلیون تومان است!
کارمند کشور دیگر با ۴ ماه کار یک ماشین فوق لوکس می خرد!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بورس
دامی بزرگ برای خالی کردن تتمه پول نقد مردم.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
دامی بزرگ برای خالی کردن تتمه پول نقد مردم.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رضا پهلوی:
آیا ما میخواهیم مشکل مملکت رو با اسلام ستیزی یا مذهب ستیزی پیش ببریم؟ اگه قراره این باشه، همون بهتر این حکومت بمونه
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
آیا ما میخواهیم مشکل مملکت رو با اسلام ستیزی یا مذهب ستیزی پیش ببریم؟ اگه قراره این باشه، همون بهتر این حکومت بمونه
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب نشيني هالو
هالو: در پی انتشار مطلبی در مورد کمیل، پاسخهای زیادی در رد آن دریافت داشتم که مفصل ترین آن در زیر نقل میشود تا عدالت در ادای مطلب رعایت شده باشد: فضای مجازی، علیرغم فواید بسیاری که دارد، متاسفانه جولانگاه افرادی مغرض شده که با انتشار شایعات عجیب در صدد…
بنام خدا
شب بخیر تویکی ازمباحثی که مطرح شده بود توی کانالتون موضوع "کمیل بن زیاد "بود یعنی واقعا مشکل ساز برای شرایط امروز ایران ما امثال کمیل هاو عبدالله بن عامر ویا سعدابن ابی وقاص بوده اند به عقیده من دویادگار ازاعراب جاهلی پدر ایران رادرآورد که یکی ازآن دو باشدت وحدت اولیه عملیاتی واجرا میشود ویکی هم باشدت وحدت کمتری هنوزهم دارد اجرا میشود
اولی قانون ارث که هیچ واحدتولیدی ای درکشورما تاریخمند نمیشود(واین درحالیست که کشورهای اروپایی وآمریکایی مزارع چهاصد ساله خانوادگیشان هنو برقرار است ویا واحدهای تولیدی که دارند ) ودرواقع برند سازی همینطور اتوماتیک وارکلا موقوف وتخته است ودیگری اینکه اصولا مالکیت درممالک اسلامی یک حق نیست بلکه یک اعتباراست آدمی تازمانی صاحب جان ومال وثروت است که دربیعت خلیفه وپادشاه وولی باشد .مثلا قاجارها هست ونیست زندیه را بباد فنا دادند ومصادره کردند پهلوی داروندار قاجارهارا تاراج کرد وجمهوری اسلامی تمامی صاحبان صنایع وثروت وابستگان ودوستداران پهلوی هارا مصادر ه ونابود کردند چه برسرکفش ملی وکفش بلا وارج وآزمایش و کشت وصنعت مغان وهفت تپه وساختمان پلاسکو ومزارع بزرگ وواحدهای صنعتی بزرگ آمد همه بخاطر شرعی بودن ومجازبودن مصادره ها و اعتباری بودن مالکیت بوده وتاحدودی هنوزهم هست البته به نظر میرسد دومی کمی رقیقتر شده است به نظر من جهل وخرافات منتسب به دین اسلام ازقبیل دعا وسرکتاب وروغن بنفشه وازاین قبیل خیلی آثار سوء تعیین کننده وماندگار ندارد اتفاقا آن قسمت های قانونی واجرایی ودرحال اجرای قوانین اسلامیست که گره کور مسایل اقتصادی واجتماعی مملکت ماست مثلا اینکه شرعا وقانونا اگر مسلمانی غیرمسلمانی رابکشد اولا قصاص ندارد ودیه آن هم کمتر از مسلم است ویا ارث زن کمتر از مرد است ویا زن ازشوهر کمتر از ارث میبرد تا مرد از زن مشکل اصلی ما شکستمان ازاعراب نیست مشکل ما جنایات اعراب نیست قضیه جدی ترازاین حرفهاست مشکل این نیست که چرا همه جوانب اسلام پیاده نمیشود گرفتاری برسرقسمتهایی است که پیاده میشود
من مطلب دیگری هم دررابطه با تنفرازاعراب قبلا تویکی ازکانالهای تلگرامی نوشته بودم حدودا دوسال پیش اونم براتون میفرستم دبدگاههای دیگری هم درخصوص چرایی انقلاب دارم که درفرست مقتضی خدمتتون ارسال خواهم کرد ببخشید پرحرفی شد
شب بخیر تویکی ازمباحثی که مطرح شده بود توی کانالتون موضوع "کمیل بن زیاد "بود یعنی واقعا مشکل ساز برای شرایط امروز ایران ما امثال کمیل هاو عبدالله بن عامر ویا سعدابن ابی وقاص بوده اند به عقیده من دویادگار ازاعراب جاهلی پدر ایران رادرآورد که یکی ازآن دو باشدت وحدت اولیه عملیاتی واجرا میشود ویکی هم باشدت وحدت کمتری هنوزهم دارد اجرا میشود
اولی قانون ارث که هیچ واحدتولیدی ای درکشورما تاریخمند نمیشود(واین درحالیست که کشورهای اروپایی وآمریکایی مزارع چهاصد ساله خانوادگیشان هنو برقرار است ویا واحدهای تولیدی که دارند ) ودرواقع برند سازی همینطور اتوماتیک وارکلا موقوف وتخته است ودیگری اینکه اصولا مالکیت درممالک اسلامی یک حق نیست بلکه یک اعتباراست آدمی تازمانی صاحب جان ومال وثروت است که دربیعت خلیفه وپادشاه وولی باشد .مثلا قاجارها هست ونیست زندیه را بباد فنا دادند ومصادره کردند پهلوی داروندار قاجارهارا تاراج کرد وجمهوری اسلامی تمامی صاحبان صنایع وثروت وابستگان ودوستداران پهلوی هارا مصادر ه ونابود کردند چه برسرکفش ملی وکفش بلا وارج وآزمایش و کشت وصنعت مغان وهفت تپه وساختمان پلاسکو ومزارع بزرگ وواحدهای صنعتی بزرگ آمد همه بخاطر شرعی بودن ومجازبودن مصادره ها و اعتباری بودن مالکیت بوده وتاحدودی هنوزهم هست البته به نظر میرسد دومی کمی رقیقتر شده است به نظر من جهل وخرافات منتسب به دین اسلام ازقبیل دعا وسرکتاب وروغن بنفشه وازاین قبیل خیلی آثار سوء تعیین کننده وماندگار ندارد اتفاقا آن قسمت های قانونی واجرایی ودرحال اجرای قوانین اسلامیست که گره کور مسایل اقتصادی واجتماعی مملکت ماست مثلا اینکه شرعا وقانونا اگر مسلمانی غیرمسلمانی رابکشد اولا قصاص ندارد ودیه آن هم کمتر از مسلم است ویا ارث زن کمتر از مرد است ویا زن ازشوهر کمتر از ارث میبرد تا مرد از زن مشکل اصلی ما شکستمان ازاعراب نیست مشکل ما جنایات اعراب نیست قضیه جدی ترازاین حرفهاست مشکل این نیست که چرا همه جوانب اسلام پیاده نمیشود گرفتاری برسرقسمتهایی است که پیاده میشود
من مطلب دیگری هم دررابطه با تنفرازاعراب قبلا تویکی ازکانالهای تلگرامی نوشته بودم حدودا دوسال پیش اونم براتون میفرستم دبدگاههای دیگری هم درخصوص چرایی انقلاب دارم که درفرست مقتضی خدمتتون ارسال خواهم کرد ببخشید پرحرفی شد
بنام خدا
بدون شک تعصبات قومی وملی بخصوص درحالات حاد وافراطی آن نه تنها هیچ شر افت وارجحیتی بر تعصبات دینی ومذهبی ندارد بلکه میتواند خطرناک ترهم باشد اینکه آدمی باید تاریخ کشورش رابداند امریست علیهده وباقداست بخشی به قوم گرایی وملی گرایی فرق دارد
بعضا درشبکه های اجتماعی شاهد نگارش وانتشار پاره ای دیدگاههای افراطی هستیم همینجا اعتراف کنم که تمامی حقیقت فقط نزد مامسلمانان نیست مثلا درکتب مقدس هندوها آیه ای هست که میگوید ازگناه متنفر باش نه ازگناهکار واین جمله واقعا کاربردی وبی نیاز ازتوضیح است ویا مسیحیان ضرب المثلی دادند که میگوید مراقب شیطان درجزئیات امور باشید اینهاراعرض کردم که گفته باشم انشالاآدم متعصبی نیستم
حالا که شاهد هستیم که عده ای ازدوستان ازموضوع اعراب وجنگ قادسیه بشدت دلخور وآزرده خاطر هستند جسارتا بخش کوچکی از کتاب کلیله ودمنه ترجمه ابوالمعالی که از متن عربی ابن مقفع به فارسی برگردانده شده وتوسط مجتبی مینوی درسال 1343گردآوری ومنتشر شده است
را عینا بازنویسی کرده ام آنقدر زیباست که دخل وتصرف در آن را جایز ندانستم
متنی که مطالعه خواهید فرمود بخش کوچکی ازباب" برزویه طبیب "کلیله ودمنه است داستان گنجاندن زندگینامه برزویه در یکی ازباب های کتاب خود زیبا وشنیدنیست وقتی انوشیروان وبزرگمهر به برزویه که طبیب پادشاه بود وزبان سانسکریت میدانست ماموریت دادند که برود هند وعلی حد مقدورات ازکتب هندی ترجمه وبه ایران بیاورد برزویه به هند رفت وپس از چند سال با هفتصد جلد کتاب که به فارسی ترجمه کرده بود برگشت وقتی برگشت پادشاه میگوید یکی از کتابها را به انتخاب خودت برای ما ودرباریان بخوان اوکتاب کلیله ودمنه را انتخاب میکند محتوای کتاب بسیار مورد قبول شاه ودرباریان واقع میشود وبعنوان تشویق شاه کلید خزانه رادراختیا برزویه میگذارد که هرچقدر میخواهد طلا وجواهرات بردارد برزویه فقط یکدست جبه شاهی برداشته وبیرون میآید شاه میگوید پس طلا وجواهرات؟؟ برزویه میگوید این برایم ارزشمند تراست اما یک خواهش دارم وآن اینکه اجازه بدهید شرح حال زندگی خودم را طی یک باب به این کتاب بیفزایم که شاه میگوید بنویس بیاور بخوان اگر همه حقیقت بود آزادهستی که شرح حالت رابه کتاب اضافه کنی واینگونه بود که باب برزویه طبیب برکلیله ودمنه اضافه شد واینک قسمتی ازشرح حالی که خود برزویه نوشته است
..... خاصه دراین روزگار تیره که خیرات براطلاق روی به تراجع آورده است وهمت مردمان ازتقدیم حسنات قاصر گشته میبینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد وچنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی وافعال ستوده واخلاق پسندیده مدروس گشته وراه راست بسته وطریق ضلالت گشاده وعدل ناپایدار وجورظاهر وعلم متروک وجهل مطلوب ولئوم ودنائت مستولی وکرم ومروت منزوی ودوستی ها ضعیف وعداوت هاقوی ونیک مردان رنجور ومستذل وشریران فارغ ومحترم وخدیعت بیدار ووفاوحربت درخواب ودروغ موثر ومثمر وراستی مردود ومهجور وحق منهزم وباطل مظفر ومتابعت هوا سنت مطبوع وضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع و "" عالم غدار بدین معانی شادمان وبه حصول این ابواب تازه وخندان ""
.....خب واقعا دلم نیامد کوچکترین دخل وتصرف ویا حتی ساده تر کنم اما همین متن کوتاه به زیباترین شکل ممکن شرایط فرهنگی واجتماعی چهل سال قبل از حمله اعراب به ایران را بازگو کرده است بخصوص درجمله آخر بدرستی تشخیص داده بود که همسایگان سوء استفاده خواهند کرد
ابن مقفع بزرگ مرد وادیب وعاشق فرهنگ وادب سرزمین مادریش بود نام اصلی او روزبه یاد داذیه ونام پدرش جشنش بود اودر سن 36سالگی بدست عمال منصور عباسی بشکلی دردناک درراه فرهنگ وادب ایران جان باخت ابن مقفع به ظاهر اسلام آورد. او زبانهای عربی وهندی و پهلوی وحتی یونانی را تسلط داشت بخصوص عربی رابهتر ازخود اعراب میدانست اوبه منظور حفظ آثار ادبی کشورش تظاهر به اسلام کرد وبه دستگاه عیسی عموی خلیفه نفوذ کرد ودراین پوشش کتب پهلوی زیادی را با چنان مهارت وسلیقه ودرسطحی بسیاربالا از ادبیات غامض عربی ترجمه کرده بود که اعراب کم سواد وانمود میکردند که فهمیده اند وپذیرفته اند تا بلاخره متوجه محتوای کتابهای ترجمه شده ابن مقفع شدند وگفتند او این کتابهارا دررقابت وهمسنگ قرآن وبلکه زیباتر نگاشته وترجمه کرده است وحتی خودخلیفه گفته بود این مرد دراین سن وسال چگونه اینهمه کتاب ترجمه کرده ونوشته ودر تعداد زیاد رونویسی کرده است که نمیتوان همه را جمع کرد وسوزاند به همین خاطر عمال خلیفه تنوری از آتش فراهم کردند واعضای بدن ابن مقفع را قطعه قطعه کرده ودربرابر دیدگان خودش درآتش میانداختند
همو درجایی نوشته است که انقراض یک قوم به شکست ومغلوبیت نظامی نیست
بلکه فنای آن مترادف است با ازدست دادن آداب ملی وتاریخ وفرهنگ وادب وعادات باستانی آن است
این بیت زیبا که ازسروده های خود اوست به زیباترین شکل ممکن روحیات واهداف خودش را بیان کرده است
👇
بدون شک تعصبات قومی وملی بخصوص درحالات حاد وافراطی آن نه تنها هیچ شر افت وارجحیتی بر تعصبات دینی ومذهبی ندارد بلکه میتواند خطرناک ترهم باشد اینکه آدمی باید تاریخ کشورش رابداند امریست علیهده وباقداست بخشی به قوم گرایی وملی گرایی فرق دارد
بعضا درشبکه های اجتماعی شاهد نگارش وانتشار پاره ای دیدگاههای افراطی هستیم همینجا اعتراف کنم که تمامی حقیقت فقط نزد مامسلمانان نیست مثلا درکتب مقدس هندوها آیه ای هست که میگوید ازگناه متنفر باش نه ازگناهکار واین جمله واقعا کاربردی وبی نیاز ازتوضیح است ویا مسیحیان ضرب المثلی دادند که میگوید مراقب شیطان درجزئیات امور باشید اینهاراعرض کردم که گفته باشم انشالاآدم متعصبی نیستم
حالا که شاهد هستیم که عده ای ازدوستان ازموضوع اعراب وجنگ قادسیه بشدت دلخور وآزرده خاطر هستند جسارتا بخش کوچکی از کتاب کلیله ودمنه ترجمه ابوالمعالی که از متن عربی ابن مقفع به فارسی برگردانده شده وتوسط مجتبی مینوی درسال 1343گردآوری ومنتشر شده است
را عینا بازنویسی کرده ام آنقدر زیباست که دخل وتصرف در آن را جایز ندانستم
متنی که مطالعه خواهید فرمود بخش کوچکی ازباب" برزویه طبیب "کلیله ودمنه است داستان گنجاندن زندگینامه برزویه در یکی ازباب های کتاب خود زیبا وشنیدنیست وقتی انوشیروان وبزرگمهر به برزویه که طبیب پادشاه بود وزبان سانسکریت میدانست ماموریت دادند که برود هند وعلی حد مقدورات ازکتب هندی ترجمه وبه ایران بیاورد برزویه به هند رفت وپس از چند سال با هفتصد جلد کتاب که به فارسی ترجمه کرده بود برگشت وقتی برگشت پادشاه میگوید یکی از کتابها را به انتخاب خودت برای ما ودرباریان بخوان اوکتاب کلیله ودمنه را انتخاب میکند محتوای کتاب بسیار مورد قبول شاه ودرباریان واقع میشود وبعنوان تشویق شاه کلید خزانه رادراختیا برزویه میگذارد که هرچقدر میخواهد طلا وجواهرات بردارد برزویه فقط یکدست جبه شاهی برداشته وبیرون میآید شاه میگوید پس طلا وجواهرات؟؟ برزویه میگوید این برایم ارزشمند تراست اما یک خواهش دارم وآن اینکه اجازه بدهید شرح حال زندگی خودم را طی یک باب به این کتاب بیفزایم که شاه میگوید بنویس بیاور بخوان اگر همه حقیقت بود آزادهستی که شرح حالت رابه کتاب اضافه کنی واینگونه بود که باب برزویه طبیب برکلیله ودمنه اضافه شد واینک قسمتی ازشرح حالی که خود برزویه نوشته است
..... خاصه دراین روزگار تیره که خیرات براطلاق روی به تراجع آورده است وهمت مردمان ازتقدیم حسنات قاصر گشته میبینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد وچنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی وافعال ستوده واخلاق پسندیده مدروس گشته وراه راست بسته وطریق ضلالت گشاده وعدل ناپایدار وجورظاهر وعلم متروک وجهل مطلوب ولئوم ودنائت مستولی وکرم ومروت منزوی ودوستی ها ضعیف وعداوت هاقوی ونیک مردان رنجور ومستذل وشریران فارغ ومحترم وخدیعت بیدار ووفاوحربت درخواب ودروغ موثر ومثمر وراستی مردود ومهجور وحق منهزم وباطل مظفر ومتابعت هوا سنت مطبوع وضایع گردانیدن احکام خرد طریق مشروع و "" عالم غدار بدین معانی شادمان وبه حصول این ابواب تازه وخندان ""
.....خب واقعا دلم نیامد کوچکترین دخل وتصرف ویا حتی ساده تر کنم اما همین متن کوتاه به زیباترین شکل ممکن شرایط فرهنگی واجتماعی چهل سال قبل از حمله اعراب به ایران را بازگو کرده است بخصوص درجمله آخر بدرستی تشخیص داده بود که همسایگان سوء استفاده خواهند کرد
ابن مقفع بزرگ مرد وادیب وعاشق فرهنگ وادب سرزمین مادریش بود نام اصلی او روزبه یاد داذیه ونام پدرش جشنش بود اودر سن 36سالگی بدست عمال منصور عباسی بشکلی دردناک درراه فرهنگ وادب ایران جان باخت ابن مقفع به ظاهر اسلام آورد. او زبانهای عربی وهندی و پهلوی وحتی یونانی را تسلط داشت بخصوص عربی رابهتر ازخود اعراب میدانست اوبه منظور حفظ آثار ادبی کشورش تظاهر به اسلام کرد وبه دستگاه عیسی عموی خلیفه نفوذ کرد ودراین پوشش کتب پهلوی زیادی را با چنان مهارت وسلیقه ودرسطحی بسیاربالا از ادبیات غامض عربی ترجمه کرده بود که اعراب کم سواد وانمود میکردند که فهمیده اند وپذیرفته اند تا بلاخره متوجه محتوای کتابهای ترجمه شده ابن مقفع شدند وگفتند او این کتابهارا دررقابت وهمسنگ قرآن وبلکه زیباتر نگاشته وترجمه کرده است وحتی خودخلیفه گفته بود این مرد دراین سن وسال چگونه اینهمه کتاب ترجمه کرده ونوشته ودر تعداد زیاد رونویسی کرده است که نمیتوان همه را جمع کرد وسوزاند به همین خاطر عمال خلیفه تنوری از آتش فراهم کردند واعضای بدن ابن مقفع را قطعه قطعه کرده ودربرابر دیدگان خودش درآتش میانداختند
همو درجایی نوشته است که انقراض یک قوم به شکست ومغلوبیت نظامی نیست
بلکه فنای آن مترادف است با ازدست دادن آداب ملی وتاریخ وفرهنگ وادب وعادات باستانی آن است
این بیت زیبا که ازسروده های خود اوست به زیباترین شکل ممکن روحیات واهداف خودش را بیان کرده است
👇
در این دوبیت فقط کلمه های حال ومنزل عربیست
"ای خانه دلدار که ازبیم بد اندیش
روی ازتو همی تافته ودل به تودارم
روتافتنم را منگر زانکه به هر حال
جان بهر تو می بازم ومنزل به تودارم
"ای خانه دلدار که ازبیم بد اندیش
روی ازتو همی تافته ودل به تودارم
روتافتنم را منگر زانکه به هر حال
جان بهر تو می بازم ومنزل به تودارم
سلام استاد در مورد اظهار نظر این دوستمون قسمتی از گفته ایشون که فرمودند ساسانیان از وجود هخامنشیان اطلاع نداشتند و در کتب ساسانی (فارسی میانه) نامی از هخامنشیان نیامده باید عرض کنم که این قسمت کاملا اشتباهه در متون ساسانی و قرون آغازین اسلامی همواره ایرانیان از شخصیتهای هخامنشی مانند دارا و دارای دارایان نام برده و داستانسرایی کرده اند. گرچه لزوماً نامی را که ما امروزه برای سلسله هخامنشی استفاده میکنیم به کار نمی برده اند اما این دلیل بر بی اطلاعی آنان از هخامنشیان نیست. ما اینقدر میدانیم که مکانها و بناهای هخامنشی برای ساسانیان همچنان مورد احترام و گاهی حتی مقدس بوده اند. به طوری که در محوطه باستانی نقش رستم به وضوح می بینیم که ساسانیان سنگ نگاره ها و کتیبه های خود را بر روی بنای هخامنشی کعبه زردشت و بر دیواره آرامگاههای پادشاهان هخامنشی نگاشته اند. در تخت جمشید هم که ساسانیان آن را صدستون نامیده اند تعدادی کتیبه ساسانی یافت شده. ساسانیان که همواره خود را از اعقاب کیانیان (نام احتمالی هخامنشیان در دوره ساسانی) میدانستند در دوره حکمرانی سلوکیان و اشکانیان نیز در حکمرانی ایالت پارس از استقلال نسبی و گاهی کامل برخوردار بوده و به نام خود سکه ضرب میکرده اند و از این نظر نیز با هخامنشیان خاستگاه جغرافیایی و قومی مشترکی داشته اند. بنابراین کم لطفیست که ما به راحتی بگوییم ساسانیان از هخامنشیان اطلاع نداشته اند. اگر چنین بود بعد از اسلام هم چیزی از نامهای هخامنشی در ادبیات ما باقی نمی بود و امروز ما در متون و اشعار پس از اسلامی نامی یا اثری از دارا و کیانیان نمی دیدیم و امروز این بیت زیبا هم از حضرت حافظ نداشتیم:
ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم
از ما به غیر قصه مهر و وفا مپرس
ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم
از ما به غیر قصه مهر و وفا مپرس