#زمان مقام مهمی در فلسفه هایدگر اشغال کرده است.
انسان جانوری است که هستی در برابرش هم به پیش، به سوی آینده، و هم به پس، بسوی گذشته، گسترده میشود. هستی او بدینسان آغشته به نیستی است:
به «هنوز - نیستِ» آینده
و «دیگر - نیستِ» گذشته.
فقط هنگامی که در چکاد این دو، در «اکنون»، ایستاده است میتواند جای پایی در زمان پیدا کند؛ و سپس آنگاه است که میتواند به ساختن ابزارهای زمانسنج دست یازد و برای مقاصد علمیاش ساعت و دقیقه و ثانیه را تقطیع کند.
این زمان ساعتی، تیکوتاک کُنان پیش میرود، حتّی ممکن است با پُرشدن پیمانهٔ عمر، پیمانهاش لبریز شود، آنهم در حالیکه ما میکوشیم از آن بگریزیم.
سرانجام فقط وقتی برای هر انسان واقعی میشود که امکان مرگش در برابرش قد عَلَم کند. آنگاه در مییابیم که انسان واقعاً متناهی است، واقعاً هستی رو به مرگ است و از لحظهای که زاده میشود دستخوش امکان مرگ است و نه مرگ علیالاطلاق، بلکه مرگِ جزئیِ حقیقی، مرگِ خودش.
امّا انسان چگونه تاب این اضطراب را میآورد؟ هایدگر میگوید فقط وقتی که بگذارد این امکانِ مرگ - هستیِ رو به مرگِ جزئیِ خودش - در تمامیتش در برابر او جلوه کند، آنگاه میتواند ثبات قدم و آزادیای در قبالِ مرگ بیابد که او را از خدمت به غمهای خُرد و خوار، جوش و خروشهای روزمره و نگرانیهای لحظهای و اکنونزده بِرهانَد.
چالشگری اونامونو با مرگ
#ویلیام_بارت
انسان جانوری است که هستی در برابرش هم به پیش، به سوی آینده، و هم به پس، بسوی گذشته، گسترده میشود. هستی او بدینسان آغشته به نیستی است:
به «هنوز - نیستِ» آینده
و «دیگر - نیستِ» گذشته.
فقط هنگامی که در چکاد این دو، در «اکنون»، ایستاده است میتواند جای پایی در زمان پیدا کند؛ و سپس آنگاه است که میتواند به ساختن ابزارهای زمانسنج دست یازد و برای مقاصد علمیاش ساعت و دقیقه و ثانیه را تقطیع کند.
این زمان ساعتی، تیکوتاک کُنان پیش میرود، حتّی ممکن است با پُرشدن پیمانهٔ عمر، پیمانهاش لبریز شود، آنهم در حالیکه ما میکوشیم از آن بگریزیم.
سرانجام فقط وقتی برای هر انسان واقعی میشود که امکان مرگش در برابرش قد عَلَم کند. آنگاه در مییابیم که انسان واقعاً متناهی است، واقعاً هستی رو به مرگ است و از لحظهای که زاده میشود دستخوش امکان مرگ است و نه مرگ علیالاطلاق، بلکه مرگِ جزئیِ حقیقی، مرگِ خودش.
امّا انسان چگونه تاب این اضطراب را میآورد؟ هایدگر میگوید فقط وقتی که بگذارد این امکانِ مرگ - هستیِ رو به مرگِ جزئیِ خودش - در تمامیتش در برابر او جلوه کند، آنگاه میتواند ثبات قدم و آزادیای در قبالِ مرگ بیابد که او را از خدمت به غمهای خُرد و خوار، جوش و خروشهای روزمره و نگرانیهای لحظهای و اکنونزده بِرهانَد.
چالشگری اونامونو با مرگ
#ویلیام_بارت