برای من که در بندم ،چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشتِ داری، فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی شکستن های پی در پی
در این غوغای مردم کش در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن ولی از #مرگ_شب گفتن
چرا تن زنده و عاشق کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی گرفتار قفس بودن
قفس بشکن که بیزارم از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتی به باغ خشک بی باران...
#ایرج_جنتی_عطایی
فراز وحشتِ داری، فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم به تن دلبستگی تا کی ؟
به من بخشیده دلتنگی شکستن های پی در پی
در این غوغای مردم کش در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن ولی از #مرگ_شب گفتن
چرا تن زنده و عاشق کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی گرفتار قفس بودن
قفس بشکن که بیزارم از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتی به باغ خشک بی باران...
#ایرج_جنتی_عطایی
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه #خوابند کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز #رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار #خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام #گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا #مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز #هوسی نیست
#هوشنگ_ابتهاج
گویی همه #خوابند کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز #رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار #خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام #گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا #مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز #هوسی نیست
#هوشنگ_ابتهاج