شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
Forwarded from شعر و ادبیات
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست 

چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه ناباور خیال پرست؟ 

به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست 

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار برای من کمال پرست
 
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری ست
به چشم تنگی نا مردم زوال پرست

#محمدعلی_بهمنی
در دیگران می‌جویی ام اما بدان ای دوست
این‌سان نمی‌یابی ز من حتی نشان ای دوست

من در تو گم گشتم، مرا در خود صدا می‌زن
تا پاسخم را بشنوی پژواکْ‌سان ای دوست

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست

گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست

من قانعم، آن بخت جاویدان نمی‌خواهم
گر می‌توانی یک نفس با من بمان ای دوست

یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من، من، این بر شانه ها بار گران، ای دوست

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان ای دوست

آن‌سان که می‌خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست

#محمدعلی_بهمنی
🎧 @amirvoic 🎧
ناصر عبداللهی _بهار بهار
بهار... بهار؛ صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار... بهار؛ چه اسم آشنایی!
صدات میاد اما خودت کجایی؟

#محمدعلی_بهمنی
دارم به بی‌مجالی خود فکر می‌کنم
با ذهن پیرسالی خود فکر می‌کنم

هر سال وقت کشتن شمع تولدم
بر قتل احتمالی خود فکر می‌کنم

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
گاهی به جای خالی خود فکر می‌کنم

نارس تر از همیشه به توجیه بودنم
روی خواص کالی خود فکر می‌کنم

یادم بخیر...آینه‌ام شرمگین نبود
با شرم بر توالی خود فکر می‌کنم

با این یقین که شعر نه، شاعر شنیدنی ست
من با منِ خیالی خود فکر می‌کنم

لبریز پاسخی به خودم، پرسشی نیست
در خود به بی سوالی خود فکر می‌کنم

جام طلای شعر مرا قیمتی نکرد
بر کاسه سفالی خود فکر می‌کنم

#محمدعلی_بهمنی
پر می‌کشم از پنجره‌ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار، در این پنجره با تو

از خستگی روز همین خوابِ پر از راز
کافیست مرا، ای همه خواسته ها تو!

دیشب من و تو بسته‌ی این خاک نبودیم
من یک‌سره آتش، همه ذرات هوا تو

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا، تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده‌ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ، که یا تو!

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا، تو، همه جا،تو، همه جا، تو

پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم، از همه‌ی خلق چرا تو؟

#محمدعلی_بهمنی
بی‌شکل تر از باد شدم تا نهراسی
وقتی که من واقعی ام را بشناسی

پیداست که در حوصله‌ی جسم نگنجد
این وسعت پر دغدغه، این روح حماسی

ها... عاشق روئیدن و تکثیر شدن ها!
در پیله‌ی پیراهنی‌ خود نَپَلاسی

عریان شو وُ، انکار کن این جسم شدن را
تو جانی و جان را که نپوشند لباسی

تا مرگ رسیدیم و به سویی نرسیدیم
ما را به کجا می‌برد این پرت حواسی؟

#محمدعلی_بهمنی
– : بنشین گپ بزنیم!
= : چه بگویم که نرنجیم از هم؟
– : تازه شعری
= : شعر هم کهنه گلیمی‌ست که سمساران نیز
به پشیزی نخرند
– : تو هنوز عینک دودی داری؟
= : روزگارم دودی‌ست
چشم‌های تو نمی‌سوزد
– : من دلم می‌سوزد
« یاد بعضی نفرات »!
= : یادشان نزدیک است
راهشان طولانی‌ست
– : راست می‌گویی
– اما:
سرد شد چایت
کافی‌ست

#محمدعلی_بهمنی
پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را!

#محمدعلی_بهمنی
شعر و ادبیات
Listen to Alireza Ghorbani - Ta To Hasti o Ghazal Hast by Alireza GHorbani on #SoundCloud https://soundcloud.com/siavash-khaksar/alireza-ghorbani-ta-to-hasti-o
تا تو هستی و غزل هست،‌ دلم تنها نيست
محرمی چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست

از تو،‌ تا ما، سخن عشق همان است که رفت
که در اين وصف زبان دگری گويا نيست

بعد تو قول و غزل‌هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن اما نيست

تو چه رازی که به هر شيوه تو را می‌جويم
تازه می‌‌يابم و بازت اثری پيدا نيست

شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌‌بندم
با دلم طاقت ديدار تو، تا فردا نيست

اين که پيوست به هر رود که دريا باشد
از تو گر موج نگيرد، به خدا دريا نيست

من نه آنم که به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستی که سزاوار تو باز اين‌ها نيست

#محمدعلی_بهمنی
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم، سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست...

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
حال من خوب است، حال روزگارم خوب نیست
حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست...

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
🎧 @amirvoic 🎧
ناصر عبداللهی _بهار بهار
بهار
بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود

بهار
بهار
چه اسم آشنایی!
صدات میاد اما خودت کجایی؟

📝 #محمدعلی_بهمنی
🎤 #ناصر_عبداللهی

@PoemAndLiterature
تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است
چشم‌ها بس كه مطهر شده، زمزم شده است

نه فقط شاعرِ اين شعر عزا پوشيده ست
واژه‌هايش، همه اندوه محرّم شده است

ظهر داغی‌ست، عرق‌ريزیِ روحم گوياست
از سرم، سايهٔ طوبیٰ‌نفسی، كم شده است

«هر كه دارد هوسش»، نه! عطشش، بسم الله
راه عشق‌ست و به اين قاعده ملزم شده است

سوگواران شما، مرثيه‌خوان خويشند
بی سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است

«من ملک بودم و فردوس برين» می‌داند
اين ملک شورِ كه را داشت، كه آدم شده است

من نه مداحم و نه مرثيه‌سازم، امّا
سرفراز آن كه به طوفان شما خم شده است

#محمدعلی_بهمنی

@PoemAndLiterature
در این زمانهٔ بی‌های‌وهوی لال‌پرست
خوشا به حال کلاغان قیل‌و‌قال‌پرست! 

چگونه شرح دهم لحظه‌لحظهٔ خود را
برای این‌همه ناباور خیال‌پرست؟ 

به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست؟

رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند!
به پای هرزه‌علف‌های باغ کال‌پرست 

رسیده‌ام به کمالی که جز «أنا الحق» نیست
کمالِ دار برای من کمال‌پرست
 
هنوز زنده‌ام و زنده‌بودنم خاری است
به چشم‌تنگی نامردمِ زوال‌پرست

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
مرا با برکه‌ام بگذار، دریا ارمغان تو!
بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت!

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است
چشم‌ها بس كه مطهر شده، زمزم شده است

نه فقط شاعرِ اين شعر عزا پوشيده‌ست
واژه‌هايش همه اندوه محرّم شده است

ظهر داغی‌ست، عرق‌ريزیِ روحم گوياست
از سرم، سايه‌ی طوبیٰ‌نفسی كم شده است

«هر كه دارد هوسش»، نه! عطشش، بسم الله
راه عشقست و به اين قاعده ملزم شده است

سوگواران شما، مرثيه‌خوان خويشند
بی‌سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است

«من ملک بودم و فردوس برين» می‌داند
اين ملک شورِ كه را داشت، كه آدم شده است

من نه مداحم و نه مرثيه‌سازم، اما
سرفراز آن كه به طوفان شما خم شده است

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
2
دلم فریاد می‌خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی‌آزار با دیوار نجوا می‌كنم هر شب

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
👍1
به وقتِ بیست اسفند...


دارم به بی‌مجالیِ خود فکر می‌کنم
با ذهنِ پیرسالیِ خود فکر می‌کنم

هر سال، وقت کشتنِ شمع تولدم
بر قتل احتمالی خود فکر می‌کنم

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
گاهی به جای خالی خود فکر می‌کنم

نارس‌تر از همیشه به توجیه بودنم
روی خواصِ کالی خود فکر می‌کنم

یادم بخیر... آینه‌ام شرمگین نبود
با شرم بر توالی خود فکر می‌کنم

با این یقین که شعر نه، شاعر شنیدنی‌ست
من با منِ خیالی خود فکر می‌کنم

لبریز پاسخی به خودم، پرسشی که نیست
در خود به بی‌سؤالی خود فکر می‌کنم

جام طلای شعر، مرا قیمتی نکرد
بر کاسه‌ی سفالی خود فکر می‌کنم...

#محمدعلی_بهمنی
@PoemAndLiterature
6
تا تو هستی و غزل هست،‌ دلم تنها نيست
محرمی چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست

از تو، تا ما، سخن عشق همان است که رفت
که در اين وصف، زبان دگری گويا نيست

بعد تو قول و غزل‌هاست جهان را، اما
غزل توست که در قولی از آن، اما نيست

تو چه رازی که به هر شيوه تو را می‌جويم
تازه می‌‌يابم و بازت اثری پيدا نيست

شب که آرام‌تر از پلک، تو را می‌‌بندم
با دلم طاقت ديدار تو، تا فردا نيست

اين که پيوست به هر رود که دريا باشد
از تو گر موج نگيرد، به خدا دريا نيست

من نه آنم که به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستی که سزاوار تو باز اين‌ها نيست

#محمدعلی_بهمنی
روحش شاد. 🖤
@PoemAndLiterature
1