نوشتم بر بخار شیشهی شب دوستت دارم
بخوان آن را فقط یک بار، من تا صبح بیدارم
تو گفتی دوستت دارم نگفتی؟ در دلت گفتی
فقط یک بار، امّا من همیشه دوستت دارم
نه- تو اصلاً نگفتی دوستت دارم فقط خواندی
ولی من دوستت دارم، ولی من سخت ناچارم
فقط یک دوستت دارم بیاور با خودت کافی است
برای من که بیمارم که محتاج پرستارم
بیا بنشین مپرس اصلاً کجایم، دوستت دارم
ردیفِ صندلیِ بیت هایم دوستت دارم
پرستارم شدی یعنی که بیمارت منم باشد
مریضت می شوم هر شب میآیم دوستت دارم
ببین با هر ده انگشتم عزیزم عاشقت هستم
خودم با هر دو دستم هر دو پایم دوستت دارم
سرنگت را بزن در سینه ی من خون قلبم را
بکش محلول کن در اشکهایم دوستت دارم
مرا تزریق کن در پوستِ خاکستریِ ماه
نگاهم کن شبی بیانتهایم دوستت دارم
من از این تخت میترسم از اینجا دور شو امّا
لبت را پست کن لطفاً برایم دوستت دارم
تو را میبوسم از پشت غبار سربی تهران
من انسانم و محتاج هوایم دوستت دارم
نوشتم بر بخار شیشهی شب دوستت دارم
کنار آن کشیدم جای دو لب، دوستت دارم
تو خونم را گرفتی پس یقیناً عاشقت هستم
تو نبضم را گرفتی پس مرتّب دوس... تت... دا ...رم
تو خونم را درون شیشه کردی ای پری بنویس
به روی نسخهام با این مرکّب دوستت دارم
بکش تعمید کن تکفیر کن تقدیس کن بشکن
عوض کن تا سحر هفتاد مذهب دوستت دارم
برقصی با شیاطین مقدّس، عاشقت هستم
بسوزی با رسولان مقرّب دوستت دارم
اتاق خواب من تابوت رویایت نخواهدشد
من از این حجم تاریک مکعب دوستت دارم
صدایت قطع شد، یک کهکشان سرد خاموشم
من از پشت هزار ابرِ مخاطب دوستت دارم
تو را میبوسم از پشت غبار سربی تهران
تو را میخوانم از سنگینترین شب دوستت دارم
الو اورژانس؟ من قلبم پر از خون است! رگهایِ-
صدایم را زدم! من مردم از تب! دوستت دارم
نشانی؟ نه، نمیدانم، ولی این جا همین حالا
نوشتم بر بخار شیشهی شب دوستت دارم
#محمدسعید_میرزایی
بخوان آن را فقط یک بار، من تا صبح بیدارم
تو گفتی دوستت دارم نگفتی؟ در دلت گفتی
فقط یک بار، امّا من همیشه دوستت دارم
نه- تو اصلاً نگفتی دوستت دارم فقط خواندی
ولی من دوستت دارم، ولی من سخت ناچارم
فقط یک دوستت دارم بیاور با خودت کافی است
برای من که بیمارم که محتاج پرستارم
بیا بنشین مپرس اصلاً کجایم، دوستت دارم
ردیفِ صندلیِ بیت هایم دوستت دارم
پرستارم شدی یعنی که بیمارت منم باشد
مریضت می شوم هر شب میآیم دوستت دارم
ببین با هر ده انگشتم عزیزم عاشقت هستم
خودم با هر دو دستم هر دو پایم دوستت دارم
سرنگت را بزن در سینه ی من خون قلبم را
بکش محلول کن در اشکهایم دوستت دارم
مرا تزریق کن در پوستِ خاکستریِ ماه
نگاهم کن شبی بیانتهایم دوستت دارم
من از این تخت میترسم از اینجا دور شو امّا
لبت را پست کن لطفاً برایم دوستت دارم
تو را میبوسم از پشت غبار سربی تهران
من انسانم و محتاج هوایم دوستت دارم
نوشتم بر بخار شیشهی شب دوستت دارم
کنار آن کشیدم جای دو لب، دوستت دارم
تو خونم را گرفتی پس یقیناً عاشقت هستم
تو نبضم را گرفتی پس مرتّب دوس... تت... دا ...رم
تو خونم را درون شیشه کردی ای پری بنویس
به روی نسخهام با این مرکّب دوستت دارم
بکش تعمید کن تکفیر کن تقدیس کن بشکن
عوض کن تا سحر هفتاد مذهب دوستت دارم
برقصی با شیاطین مقدّس، عاشقت هستم
بسوزی با رسولان مقرّب دوستت دارم
اتاق خواب من تابوت رویایت نخواهدشد
من از این حجم تاریک مکعب دوستت دارم
صدایت قطع شد، یک کهکشان سرد خاموشم
من از پشت هزار ابرِ مخاطب دوستت دارم
تو را میبوسم از پشت غبار سربی تهران
تو را میخوانم از سنگینترین شب دوستت دارم
الو اورژانس؟ من قلبم پر از خون است! رگهایِ-
صدایم را زدم! من مردم از تب! دوستت دارم
نشانی؟ نه، نمیدانم، ولی این جا همین حالا
نوشتم بر بخار شیشهی شب دوستت دارم
#محمدسعید_میرزایی
Fasle Parishani ~ UpMusic
Ali Zand Vakili ~ UpMusic
🎧 «فصل پریشانی»
لحظهٔ ویران شدنم را ببین...
شعر: #محمدسعید_میرزایی
آهنگسازی: #علیرضا_افکاری
تنظیم: #امیربهادر_دهقان
آواز: #علی_زند_وکیلی
@moozikestan_bot
@PoemAndLiterature
لحظهٔ ویران شدنم را ببین...
شعر: #محمدسعید_میرزایی
آهنگسازی: #علیرضا_افکاری
تنظیم: #امیربهادر_دهقان
آواز: #علی_زند_وکیلی
@moozikestan_bot
@PoemAndLiterature