مگر چه ریختهای در پیالهی هوشم
که عقل و دین شده چون قصهها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگتری
ببین نیامده سر رفتهای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلیام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیدهام ... نمینوشم
خدا کند نپرد مستیام چو شیشهی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینیست
سر تو بار گرانیست مانده بر دوشم ...
#سعید_بیابانکی
که عقل و دین شده چون قصهها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگتری
ببین نیامده سر رفتهای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلیام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیدهام ... نمینوشم
خدا کند نپرد مستیام چو شیشهی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینیست
سر تو بار گرانیست مانده بر دوشم ...
#سعید_بیابانکی
Forwarded from شعر و ادبیات چامه
به غیر از سکه ی مهتاب،ماهی در بساطم نیست
چه می خواهید از شب های مسکینی که من دارم...
#سعید_بیابانکی
#شب_نوشت 🌖
@chaame ⛱
چه می خواهید از شب های مسکینی که من دارم...
#سعید_بیابانکی
#شب_نوشت 🌖
@chaame ⛱