من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
.
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمیدارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
.
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
.
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
.
قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
.
#سجاد_سامانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی؟
.
مرا نگاه! که چشم از تو بر نمیدارم
تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی
.
من از غم تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
.
هزار باغِ گل از دامن تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
.
قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی
.
#سجاد_سامانی
- که بود؟
+ شهره عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی
- چه گفت؟
+گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی
-چه برد؟
+تاب مرا برد تاب گیسویش
-چه بود جرم تو؟
+سرگشتگی،پریشانی
-چه کرد؟
+عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟
-چه از تو خواست؟
+غزل های بی رقیب مرا
-کجاست؟
+نزد رقیبان پی غزل خوانی
-چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
+تو نیز عاشق اویی خودت نمیدانی!
#سجاد_سامانی
+ شهره عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی
- چه گفت؟
+گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی
-چه برد؟
+تاب مرا برد تاب گیسویش
-چه بود جرم تو؟
+سرگشتگی،پریشانی
-چه کرد؟
+عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوه ی مسلمانی؟
-چه از تو خواست؟
+غزل های بی رقیب مرا
-کجاست؟
+نزد رقیبان پی غزل خوانی
-چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
+تو نیز عاشق اویی خودت نمیدانی!
#سجاد_سامانی
بیمن خوشی، وگرنه از آنِ تو میشدم
جان میسپردم آخر و جان تو میشدم
گفتم که مُردم از غم و گفتی به حرف نیست!
ای کاش من حریف زبان تو میشدم
معشوقِ روزگار غزلهای ناب! کاش
همعصرِ شاعران زمان تو میشدم
ای عمرِ چندروزهی دنیا! بدون عشق
تا کِی اسیر سود و زیان تو میشدم؟
پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی
ای مرگ! داشتم نگران تو میشدم...
#سجاد_سامانی
@Best_Poems
@PoemAndLiterature
جان میسپردم آخر و جان تو میشدم
گفتم که مُردم از غم و گفتی به حرف نیست!
ای کاش من حریف زبان تو میشدم
معشوقِ روزگار غزلهای ناب! کاش
همعصرِ شاعران زمان تو میشدم
ای عمرِ چندروزهی دنیا! بدون عشق
تا کِی اسیر سود و زیان تو میشدم؟
پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی
ای مرگ! داشتم نگران تو میشدم...
#سجاد_سامانی
@Best_Poems
@PoemAndLiterature