Forwarded from نفثةالمصدور
بزرگی بوده است در غزنه و او را عبدالسّلام گفتندی و مجالسِ وعظِ او در صحراها عقد کردندی، به سببِ آنکه هیچ محوطهای احتمالِ جمعِ او نکردی. و بدان سبب [که] بیشترِ اهل غزنین آنجا حاضر بودندی، اگر کسی را چیزی مفقود شده بودی، در آن جمعْ طلب کردی. روزی، مردی برخاست و ندا کرد که: «خری گم کردهام، رجاءِ ثواب را که نشانی دهد؟» و هیچکس نشانی نداد. خواجهٔ امام، در سخن شروع کرد و در شیوهٔ عشق خوض نمود و رُموز و کُنوزِ سلطانِ عشق تقریر میکرد و سلطنت و شمولِ ولایتِ عشق را بیان فرمود که هیچ دل، بی داغ و دِرَوْشِ او نیست، و هیچ گوش، بی حلقهٔ مهرِ او نَه. آنگاه، عبدالسّلام فرمود که: «هیچ کس باشد در این مجلسِ ما که امیرِ بیدادِ عشق را رعیت نبوده باشد؟» سلیمدلی، پنداشت که مگر صفتِ بیعشقی، فضیلتی بزرگ است؛ برخاست و گفت: «رَحِمَك الله! اينك من آنم که هرگز در مدتِ عمر، پایِ معاملتِ من به وَحَلِ عشق فرو نشده است.» عبدالسّلام گفت: «آن خواجه که خر گم کردهای! برخیز که آنکه میطلبی، اینجا است! بگیر و افسار بَرْنِه!»
📙 #مکارمالاخلاق
🖊 #رضیالدین_محمد_نیشابوری (قرن ۶)
@Nafsatolmasdur
📙 #مکارمالاخلاق
🖊 #رضیالدین_محمد_نیشابوری (قرن ۶)
@Nafsatolmasdur