شعر و ادبیات
179 subscribers
1.2K photos
92 videos
55 files
184 links
«تو همان روح لطیفی که خداوندِ غزل
به تو خورده‌ست میان کلماتش سوگند»

همراهمان باشید تا کمی ادبیات بچشیم!

@Fateme_Rahaei
Download Telegram
وقتی‌که سیل سرازیر می‌شود،
جایی که قطره یِ عرق ما چکید،پاک خواهد شد و نقشِ پایمان بر خاک از بین خواهد رفت.
اما شاید بومادران و بابونه در یاد سبز خود نگه دارند روزی که ما به بویِ خوشِ پاکشان سلام می‌دادیم و رویِ برف نوشتیم: ما هنوز زنده‌ایم.

#بعد_از_صعود #جوی_و_دیوار_و_تشنه #ابراهیم_گلستان
🎞

#ابراهیم_گلستان


در ایران آدمهای قدر نشناس زیاد هستند و این را خود ایرانی ها هم می دادند! طرف از خانه اش می آید بیرون و با غرور می گوید من ادبیات می دانم یا از خانه اش می آید بیرون و می گوید من سینما می فهمم و اصلن معلوم نیست از کجا این فکرها به سرشان می زند، همین الان پس از گذشت شصت سال مثلا مقالاتی که آدمهای کم دان در مجلات ایران را می نویسند را بخوانید ببینید چه مهملاتی می نویسند، حداکثرش خیلی زور بزنند یک چیزهایی را مدام تکرار می کنند و این طور کارها آقا شعور لازم دارد که امثال کیارستمی داشتند. آدم که نمی شود مثلا خودش را شبیه فریدون بزک کند که چی مثلا در خانه ی عمه اش یک کتاب خوانده یا یک فیلم دیده! یاد گرفتن کار سهل و ساده ای که نیست یک مقوله ی مهم است و هاها و هوهو کردن الکی و تعریف و تمجید هم کار به جایی نمی رود باید کار کرد متن خواند شعور داشت و فهمید تا یک نفر مثل عباس کیارستمی بوجود بیاید شما الان یک نگاه به وضعیت ترجمه ی شعر در ایران بیاندازید طرف آمده شعر از زبان یوگسلاوی ترجمه کرده و آن نادان نمی داند که اصلا زبانی به نام یوگسلاوی وجود ندارد این آدم که مرد اسمش را سخت به خاطر آوردم اعتماد زاده یا به آذین او مترجم بدی نبود اما بد می فهمید! او کتابی را ترجمه کرده و یک آقایی که شاملو نامی بود آمده و گفته می خواهم آن را بازنویسی کنم! خب من هم گفتم تو بی ربط می کنی که می خواهی بازنویسی اش کنی! تو کی هستی که از این غلطها هم بلد باشی! حداکثرش این است که اعتماد زاده فارسی اش بد باشد و تو میخواهی فارسی اش را خوب کنی اما فارسی خودت هم بد است و اعتماد زاده هم فارسی اش بد نبود

*شما با شاملو مشکل شخصی دارید اما او شاعر بی نظیری است

شما هم بی ربط زیاد می گویید و این یک اپیدمی است در ایران و من هم وقتی کسی می خواهد بی ربط باشد حوصله اش را ندارم از چاه بیرونش بیاورم! خیلی توان داشته باشم سعی می کنم مثل شماها نباشم یک بار گفتم شاملو مرد، خودش و شعرش هم باهم دفن شدند

*برگردیم به مسئله ی کیارستمی، ژان-لوک گودار می گوید : “فیلم با دی دبلیو گریفیث آغاز می شود و با عباس کیارستمی پایان می یابد.” و عده ای هم او را به شاعر سینمای جهان تشبیهش می کنند نظر شما در این خصوص چیست؟

خیلی ها در سینما شعر گفتند، گدار هم فیلمساز اتوریته ای نیست و البته هیچکس هم نیست که بتواند چنین حکمی را صادر کند، این را قبول دارم که کیارستمی در برخی از فیلمهایش خیلی شاعرانه رفتار کرده است و البته کیارستمی اصلا احتیاجی به تعریف گدار ندارد چه کسی می داند که گدار چقدر می فهمد یا نمی فهد؟ یا حتا چه کسی می داند من که دارم این سئوال را پاسخ می دهم چقدر فهم دارم! خیلی ها در سینما کار کردند ببینید یک مجله در ایران چاپ میشد که من هم می دیدم که خیلی بد بود یک چیز سطحی آیا چون آن بیکاره ها دور هم جمع شدند و مجله راه انداختند سینما را می فهمیدند؟ نه نمی فهمیدند! همان موقع که داشت در فرانسه موج نو راه می افتاد کسی در ایران به آنها احترام می گذاشت؟ نه که نمی گذاشت. عباس کیارستمی قابل احترام است و گدار و دیگران هم لازم نیست برای اثبات این فیلمساز کارهای احمقانه بکنند.

*شما به سعدی علاقه ی خاصی دارید آقای کیارستمی هم در این باب پژوهشهای گسترده ای انجام داده حتا روی حافظ و دیگران اما در ایران بسیاری به او تاختند که تو حق نداشتی در جریانی که متعلق به تو نیست و مثلا سوادش را نداری دخالت کنی نظر شما در این باره چیست؟

اینها دارند پرت و پلا می گویند و بی خود می کنند که به کسی می گویند تو چون سینما گر هستی حق نداری در ادبیات نظر بدهی اصلا این حرف نیست یک مزخرف بی حد است! چقدر آدمهای نادان هستند که راجع به ادبیات حرف می زنند و باید لگد زد به دهانشان و گفت درباره ی ادبیات حرف نزنید اما کسی اینکار را انجام نمی دهد. همه ی این آدمها مثل کسانی هستند که از خانه شان بیرون می آیند و عمه و ننه و خاله شان تعریفشان را کرده و فکر کرده اند شکری شده اند که می توانند برای دیگران تعیین تکلیف کنند.
در ایران باید جلوی احمقها ایستاد.
‏«قربانت بروم که به قدر تمام درخت‌های دنیا دوستت دارم. چرا که فقط تو و درخت‌ها ارزش دوست داشتن دارید. چرا که سبز می‌شوید. هر سال سبز می‌شوید و تازه می‌شوید و سایه دارید و پر از پرنده هستید و نفستان عطر روان است و ریشه‌هایتان در خاک، که جز خاک حقیقتی وجود ندارد.»

‏از نامه‌های #فروغ به #ابراهیم_گلستان
(پیشنهاد خانم نوری؛ دبیر کانون شعر) 💚
@PoemAndLiterature
این دلبستگی که تو بیایی و باز تو را ببینم، لابد در مقوله‌ی نوستالژی گذاشته خواهد شد اما چنین نباید باشد.
آدم‌های فراوان دور و نزدیکی هستند که در زندگی آدم بوده‌اند اما همان وقت هم نبوده‌اند یا اگر بوده‌اند، به راحتی چندان دور رفته‌اند که گوئی نبوده‌اند.

نامه به سیمین
#ابراهیم_گلستان

زادروز ابراهیم گلستان است.

@SherAava
@PoemAndLiterature
«‏...دست‌هایت کجا هستند؟ دست‌هایت که مثل خبر بیداری از روی پوستم می‌گذشتند. دست‌هایت که وقتی می‌گرفتم‌شان از وحشت سرنگون‌بودن میان زمین و آسمان خالی می‌شدم.»

از نامه‌های #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
@monadchannel
@PoemAndLiterature
وقتی‌که سیل سرازیر می‌شود،
جایی که قطرهٔ عرق ما چکید، پاک خواهد شد و نقش پایمان بر خاک از بین خواهد رفت.
اما شاید بومادران و بابونه در یاد سبز خود نگه دارند روزی که ما به بوی خوش پاکشان سلام می‌دادیم و روی برف نوشتیم: ما هنوز زنده‌ایم.

جوی و دیوار و تشنه
#ابراهیم_گلستان
@PoemAndLiterature
«‏ذهنم مغشوش است و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته‌ام. به محض این‌که به خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم، یک‌مرتبه احساس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و گمشدگی در میان انبوهی از چیزهایی که از من نیست و باقی نمی‌ماند گذشته است.»

از میان نامۀ #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
@monadchannel
@PoemAndLiterature
‏ذهنم مغشوش است و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته‌ام. به محض اینکه به خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم، یک مرتبه احساس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و گمشدگی در میان انبوهی از چیزهایی که از من نیست و باقی نمی‌ماند گذشته است.

از نامه‌ی #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
@PoemAndLiterature
...اگر در این میانه بد شنیدی و کجی دیدی، نگذار حس تلافی و پاسخ، تو را بیندازد در چاه فاضلاب؛ همان جور قصد چرک و فکر قاصر و دید علیل. تا هر کجا که می‌توانی، از بالایش بپر؛ رد شو. خواستی هم اگر جواب بگویی، اجازه نده این جواب دادن بنشیند به جای کار اصلی تو؛ یا مثل غده‌ی سرطان در تن تفکر و کارت بگسترد، پنجه اندازد، بگیردت تا آخر تمام تو را بگیرد، عوض کند از اینکه هستی یا می‌توانی بود. کارشان زشت است، کار تو زشتی نیست. ادای زشتیشان را تو درنیار. فهمیده‌ها و فهمنده کم هستند. باور نکن که بدگویی‌ها و خوش‌گویی‌ها، تمام از فهم است. می‌خواهی لگد بزنی؟ بزن، نه فقط محکم، بلکه وقتی که لازم است و بیارزد، و وقت هم داری. وقتی که وقت چنین کار را داری، اما کارت را زمین نگذار تا لگد بیندازی. حظ کن وقتی که کار خوب کرده‌ای، حظ کن و بقیه را ول کن. فقط وسیله‌ها را فراهم کن که کار را بکنی؛ کامل، به وجه دلخواهت. دشنامی اگر شنیدی، یا بدی اگر دیدی، آن را دلیل این بدان که تیر کار تو به هدف خورده است...

نامه‌ی #ابراهیم_گلستان به عباس کیارستمی در سال ۹۲
@PoemAndLiterature
2👍2👏1