Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin Shafiee افشین شفیعی)
در پهنهٔ سپید برف
درختی قامت افراشته
با شاخههای لخت
بر تپهای، تنها و دور و سرد.
خود چون حکایتیست
در بطن سرنوشت،
تنهایی زمان
در جان شاخههای چنین خشکپیکری درخت.
ایستاده در سخن،
مگر از منظری دگر
چشم تو بر آن گرمی افکند،
تا بشنود آن صحبت خموش
گوش زمین
از ریشههای تنگ تنگِ تشنهٔ حیات.
#افشین_شفیعی
#شعرنو
درختی قامت افراشته
با شاخههای لخت
بر تپهای، تنها و دور و سرد.
خود چون حکایتیست
در بطن سرنوشت،
تنهایی زمان
در جان شاخههای چنین خشکپیکری درخت.
ایستاده در سخن،
مگر از منظری دگر
چشم تو بر آن گرمی افکند،
تا بشنود آن صحبت خموش
گوش زمین
از ریشههای تنگ تنگِ تشنهٔ حیات.
#افشین_شفیعی
#شعرنو
Forwarded from آرشیو ۱ (Afshin Shafiee افشین شفیعی)
آنها را
که به غار تنهایی خود
خو کردهاند،
از غارهایشان بیرون مکشید!
آنها راه و رسم آدمیان را
که برای لقمه نانی
رابطهای
و جایگاهی
تلاش میکنند، نمیدانند.
آنها حتی
راه عاشقی را هم نمیدانند.
شبها به ستارگان
خیره میشوند
و معبودشان ماه است.
گاهی از غزلی
مست میشوند
و گاه با ترنم نسیم
لابلای برگ درختان
میرقصند.
باده مینوشند و خوشند.
رسم محبتشان
فرق دارد.
خاموشند و بیصدا
نجوایی میکنند.
آنها را از غار تنهایی خود
بیرون مکشید!
بگذارید بمانند و درگذرند
تا از اندوختههایشان
پس از خود
جهانی را سیراب کنند.
#افشین_شفیعی
#شعرنو
که به غار تنهایی خود
خو کردهاند،
از غارهایشان بیرون مکشید!
آنها راه و رسم آدمیان را
که برای لقمه نانی
رابطهای
و جایگاهی
تلاش میکنند، نمیدانند.
آنها حتی
راه عاشقی را هم نمیدانند.
شبها به ستارگان
خیره میشوند
و معبودشان ماه است.
گاهی از غزلی
مست میشوند
و گاه با ترنم نسیم
لابلای برگ درختان
میرقصند.
باده مینوشند و خوشند.
رسم محبتشان
فرق دارد.
خاموشند و بیصدا
نجوایی میکنند.
آنها را از غار تنهایی خود
بیرون مکشید!
بگذارید بمانند و درگذرند
تا از اندوختههایشان
پس از خود
جهانی را سیراب کنند.
#افشین_شفیعی
#شعرنو
👍2