شاره‌که‌م دیوانده‌ره(کانال دیواندره)
16.7K subscribers
26.8K photos
5.31K videos
244 files
4.04K links

کانال دیواندره
(کدشامد):1-1-2723-61-2-1

(ارسال اخبار و تصاویر) @kurdnuis

@dc_tabliq (ارسال آگهی تبلیغات )
.
.
instagram.com/divandare (اینستاگرام)

@divandaretarhim (کانال ترحیم)

@divandareh (کانال نیازمندی)

⇜ از مردم برای مردم ↬
Download Telegram
📚هر روز یک داستان

داستان شماره ۸۶

💎 #حکایتی_زیبا_و_خواندنی


دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت:
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت:
خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت:
پنج چیز است:
- تا راست تمام نشده دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم

دانشمند گفت:
حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده
━━━━━━━━━━━━
⇜لە خەڵکەوە بۆ خەڵک؛ شارەکەم دیواندەرە
@Divandare
👏16👍116
📚هر روز یک داستان

داستان شماره ۱۸۰

💎 #حکایتی_زیبا_و_خواندنی

شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر آن مرد را بزنند
━━━━━━━━━━━━
⇜لە خەڵکەوە بۆ خەڵک؛ شارەکەم دیواندەرە
@Divandare
👍20👏21
 ‍📚هر روز یک داستان

داستان شماره ۲۹۲

💎 #حکایتی_زیبا_و_خواندنی

🐈گربۀ زاهد

در کلیله و دمنه آمده است که کبکی خانۀ خویش را رها کرد و به جایی دور رفت و مدتی بازنگشت. در این میان خرگوشی رسید و در خانۀ او زندگی کرد. وقتی کبک بازگشت از خرگوش خواست که خانه را به او بدهد که سالها در آن زندگی کرده است امّا خرگوش چنین کاری نمیکند و عاقبت به دنبال قاضی ای عادل میگردند تا میان آنها حُکم کند. کبک میگوید در این نزدیکی گربه ای زندگی میکند که به کسی آزار نمیرساند و سالهاست که روزه میگیرد و شبها نماز میخواند و افطار او تنها با آب و گیاه است و گوشت حیوانات را نمیخورد، پیش او برویم تا او حُکم کند.
وقتی میروند و گربه آنها را از دور میبیند، سریع روی دو پای خود می ایستد که یعنی در حال عبادت است و روی به سوی قبله میکند که یعنی نماز میخواند. کبک و خرگوش می ایستند تا نمازش تمام شود. گربه هم به آرامی نماز را تمام میکند. سپس از او میخواهند که میانشان قضاوت کند و او هم داستانشان را میشنود و میگوید: «پیری در من اثر کرده است و حواس خلل شایع پذیرفته و گردش چرخ و حوادث دهر را این پیشه است، جوان را پیر می‌گرداند و پیر را ناچیز می‌کند، نزدیک تر آیید و سخن بلند تر گویید. پیشتر رفتند و ذکر دعوی تازه گردانیدند»
گربه شروع میکند به نصیحت کردن آنها که کردار نیک باید داشت تا برای آخرت توشه ای جمع کنیم و نباید در فکر مال و ثروت دنیا باشیم که این ثروت از میان میرود و انسان عاقل دل در دنیا نمیبندد و عمر و مقام دنیا را مانند ابر تابستان و نزهت گلستان بی ثبات و دوام میشمارد.
کلبه ای کاندرو نخواهی ماند سال عمرت چه ده چه صد چه هزار و ارزش مال و ثروت را در دل به اندازۀ سنگ ریزه بداند، که اگر خرج کند به آخر رسد و اگر ذخیره کند میان ثروت وسنگ و سفال تفاوتی نباشد و صحبت زنان را چون مار افعی پندارد که از او هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای او کیسه ای نتوان دوخت، و خاص و عام و دور و نزدیک عالمیان را چون نفس عزیز خود شناسد و هرچه در باب خویش نپسندد در حق دیگران انجام ندهد.
خلاصه از این نصایح و پند و وعظ و اندرز آنقدر برایشان میگوید تا با او انُس و اُلفت میگیرند و ایمن و آسوده خاطر به او نزدیک میشوند تا بهتر سخنانش را بشنوند که گربه به یک حمله هر دو را میگیرد و میخورد.

حافظ 200 سال بعد که این داستان را در کلیله و دمنه خوانده، این بیت شعر را در وصف حکایت سروده است 

ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست
غرّه مشو که گربه زاهد نماز کرد.

در اینجا «غرّه مشو» یعنی «فریب نخور».
━━━━━━━━━━━━
⇜لە خەڵکەوە بۆ خەڵک؛ شارەکەم دیواندەرە
@Divandare
👍26👏1