حافظ به فکر بار امانت بود
بارش چه بوده است؟نمیدانم!
من فکر بار کیسه ی سیمانم
بر شانه های کارگری ساده

من یک دهان پر شده از خونم
زخم است زخم! بر تن گلگونم
من خودکشی داخل زندانم
خون میخورم به جای می از باده!

من سر گذشت دلبر غمگینم
من کام تلخ یک لب شیرینم
من شور چشم اشرف عریانم
من را پری بلنده ی تان زاده

از من بگیر رنج مدامم را
بشنو سکوت بعد سلامم را
بی سرپناه فصل زمستانم
من نعشیم که زیر پل افتاده

من حرف شاعرانه نمیفهمم!
عرفان حافظانه نمیفهمم!
من کودکی درون خیابانم
که فال را به دست شما داده...

#امیررضا_وکیلی

.
مرا بگیر در آغوشت پس از شکنجه‌ی زندان‌بان
شکسته‌اند مرا بی‌تو، شبیه شاخه‌ی در طوفان

مرا بخوان به خودت ای عشق، صدای گم شده در آژیر
مرا که گم شده‌ام بی‌تو، شبیه گریه‌ی در باران

بگو کجای وطن هستی؟ کجای نقشه‌ی خون‌آلود؟
به خانه‌ی تو می‌اندیشم درونِ شهرِ پر از زندان

بگو هنوز نویدی هست، بگو هنوز امیدی هست
به داغ زخم تنی در خاک، به خونِ در شبِ یخبندان

به من نشان بده نورت را دوباره آتشِ در نیزار
و آهِ گرم مرا یادآر درون سینه‌ی گورستان

مرا بخواه و بخوان ای عشق، مرا که بسته به زنجیرم
بگو که راه نجاتی هست از این شکنجه‌ی بی‌پایان

درون سینه‌ی تقویمت غمی به سرخی آبانم
چگونه بی‌خبری از من؟! مشخص است کدام آبان!

#امیررضا_وکیلی
#کدام_آبان

پ.ن: به نظرم جایزه بهترین فیلم‌برداری از تلخ‌ترین فیلم کوتاه باید به این فیلم برسه...
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo