49 - قصه شارک (اشاره به بلخ و مولانا)
t.me/mrhallo
#طوطی_نامه
#ضیاالدین_نخشبی
#کتاب_صوتی
راوی: ح #پرهام
ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
#ضیاالدین_نخشبی
#کتاب_صوتی
راوی: ح #پرهام
ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
4 - ژن خودخواه پی نوشت های فصل سوم - مارپیچهای نامیرا - نوشته ریچارد…
t.me/mrhallo
#کتاب_صوتی
#ژن_خود_خواه
#ریچارد_داوکینز
*پانوشت های فصل سوم*
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
#ژن_خود_خواه
#ریچارد_داوکینز
*پانوشت های فصل سوم*
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
👍1
3 - 1 هفت کشور داستان سوم قسمت اول رجبعلی نوشته آناتول فرانس -…
t.me/mrhallo
#هفت_کشور
ترجمه محمدعلی #جمالزاده
داستان سوم:رجبعلی
نوشته: آناتول فرانس
#کتاب_صوتی
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
ترجمه محمدعلی #جمالزاده
داستان سوم:رجبعلی
نوشته: آناتول فرانس
#کتاب_صوتی
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ديروز به مورخ بيست و سوم مهر ماه، دانشگاه الزهرا حوالى ظهر خيلى بى سر و صدا اقدام به شكافتن ديوار پشتى يكى از خانه هايى كه مشرف به محوطه دانشگاه است مى نمايد و پس از ورود به خانه درب ورودى خانه را با جوش مسدود مى نمايند و شروع به تخليه خانه مى كنند و تمام وسايل خانه را به دانشگاه منتقل مى نمايند و اقدام به تخريب و غيرقابل سكونت نمودن خانه مى كنند.صاحبخانه در منزل نبوده است و همسايه كنارى به طور اتفاقى متوجه صداى تخريب مى شود و اهالى را مطلع مى نمايد. پس از حضور اهالى و پرس و جوى ماجرا، نماينده دانشگاه اظهار مى دارد كه تخليه و تخريب خانه با اذن صاحب خانه و توافق با ايشان صورت مى گيرد، اما وقتى كه اهالى با صاحب خانه تماس مى گيرند ايشان اظهار بى اطلاعى مى كند و گفته هاى دانشگاه را تكذيب مى نمايد و سريعا خود را به محل مى رساند. ماجرا را در فيلم بالا از زبان خودش مشاهده نماييد.
اما سوال اينجاست كه چه كسى اجازه چنين رفتارى را به دانشگاه مى دهد؟ آيا مسئولين از وضع مردم خبر ندارند؟ آيا وضعيت بد اقتصادى و درگيرى مردم با ويروس كرونا را نمى بينند؟ آيا اين رنجها كافى نيست و مردم بايد مدام نگران سقف بالاسرشان هم باشند
اما سوال اينجاست كه چه كسى اجازه چنين رفتارى را به دانشگاه مى دهد؟ آيا مسئولين از وضع مردم خبر ندارند؟ آيا وضعيت بد اقتصادى و درگيرى مردم با ويروس كرونا را نمى بينند؟ آيا اين رنجها كافى نيست و مردم بايد مدام نگران سقف بالاسرشان هم باشند
🌹🌷روزی که مردم بفهمند؟؟!!
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر که از چهرهاش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند.
سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند.
اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاهپوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند !
و ظرف غذایش را که دست نخورده و روی آن یکی میز مانده است.!!
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛
مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدن است،
در حالی که آفریقاییِ دانش آموخته به او اجازه داد از غذايش بخورد :
زمين بهشت مي شود...
روزيكه مردم بفهمند ؛
هيچ چيز عيب نيست جز قضاوت ومسخره كردن ديگران...!
هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت...!
هيچ دينى با ارزشتر از انسانيت نيست...!
هيچ چيز جاودانه نمي ماند جز عشق...!
هيچ چيز ماندگار نيست جز خوبى ...
✍ پائولو کوئلیو
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر که از چهرهاش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند.
سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند.
اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاهپوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند !
و ظرف غذایش را که دست نخورده و روی آن یکی میز مانده است.!!
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛
مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدن است،
در حالی که آفریقاییِ دانش آموخته به او اجازه داد از غذايش بخورد :
زمين بهشت مي شود...
روزيكه مردم بفهمند ؛
هيچ چيز عيب نيست جز قضاوت ومسخره كردن ديگران...!
هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت...!
هيچ دينى با ارزشتر از انسانيت نيست...!
هيچ چيز جاودانه نمي ماند جز عشق...!
هيچ چيز ماندگار نيست جز خوبى ...
✍ پائولو کوئلیو
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
بسیاری از اختلاف دیدگاههای ما، بسته به جاییست که ایستادهایم!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
«شهر نو» در اوایل دهه 50، 135هزار مترمربع مساحت داشت. این منطقه به دو قسمت اصلی و فرعی تقسیم می شد. قسمت اصلی شامل خیابان های «کمیل»، «استخر»، «قنات» و «قوام» بود که 36 کوچه داشتند و در هر کوچه 50-30 خانه وجود داشت. در هر خانه هم چندین خانواده توأمان زندگی می کردند و گاهی در یک اتاق چند مرد و زن می زیستند.
مجله روشن - فرزانه ابراهیم زاده*: روز 28 مرداد 1332، تهران، حوالی میدان گمرک: زنان فاحشه با چوب و چماق، لات ها و اوباش تهران را همراهی می کنند تا به سمت خانه دکتر «محمد مصدق» در انتهای خیابان «کاخ» (فلسطین فعلی) بروند. به آنها گفته شده که در ازای سقوط دولت مصدق و برگشتن محمدرضا پهلوی به ایران، پول خوبی نصیب شان خواهدشد.
همین طور هم می شود؛ خانه های شان نوسازی و خرید و فروش زنان به امری عادی بدل می شود و داستان «شهر نو» بر سر زبان ها می افتد؛ داستان محله ای که روزگاری قرار بود تنها برای خانواده سلطنتی قاجار به درو یک قصر کشیده شود، جایی شد برای اسکان زنانی که برای معاش خود تن فروشی می کردند. جایی که در بحبوحه انقلاب اسلامی، عامل نفرت مردم از رژیم پهلوی و نشانه فساد دودمان حاکم بود. جایی که «قلعه» نام داشت و در تصاویر سیاه و سفید «کاوه گلستان» و فیلم «قلعه» ساخته «کامران شیردل» ثبت شده است.
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
قلعه ای که «ذکریا هاشمی» در رمان «طوطی» خود آن را به تصویر کشید و وقتی فیلم این رمان را ساخت، هم چون همه تصاویر واقع گرایی که از آن ثبت شده، اجازه نمایش نیافت. دم و دستگاه وقت پهلوی میدانست تصویر واقع گرا از این منطقه، تا چه حد برای دوامش خطرناک است. اما «شهر نو» یا «قلعه» چه بود؟ کجای تهران بود، چرا به وجود آمد و چه بر سرش آمد؟ این سرگذشت یک «قلعه» است: قلعه ای بدنام در دل تاریخ پایتخت.
روسپی ها علیه مشروطه خواهان
«محوطه آتش سوزی، روز، خارجی/ دود و غبار و فریاد و هیاهو؛ یکی دو خانه در آتش است و از درها و پنجره های آن ها دود بیرون می زند. جمعیتی دوان دوان و ترسیده و بعضی خندان و هیجان زده به تماشا آمده است. از خانه، زنانی سربرهنه و بعضی پابرهنه و سرفه کنان و بعضی سیاه شده از خفگی جیغ کشان بیرون می دوند و هنوز نرسیده، جلوی در خانه در حلقه ای از مردان خشمگین می افتند که با کمربند و چوب و پنجه بکس آن ها را می زنند.
زنان وحشت زده در حلقه مهاجمان با حرکاتی حیوانی و فریادهای درد به دنبال راه فرار می گردند. گیس یکی از آن ها را جوانی غیرتی کشیده و قیچی می کند و دیگری زیر دست و پا افتاده و در حال تحمل ضربه ها و سرفه کنان می کوشید خود را از لای چوب ها و لگدها در ببرد. یکی دیگر که با ضربه ای به بیرون پرتاب شده با چهره ای خون آلود عربده می کشد..» نقطه شروع فیلم نامه «آیینه های رو به رو»ی «بهرام بیضایی» پرده آخر داستان «شهر نو» است؛ جایی که مرکز اصلی فساد در تهران بوده است.
اگرچه در شرع مقدس روسپی گری و تن فروشی گناه است و مجازات دارد اما تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، محله هایی برای اسکان زنان تن فروش در شهرها وجود داشت تا آنان را از سایر زنان جدا کنند. این موضوع تا پیش از دوره پهلوی و به وجود آمدن «شهر نو»، تقریبا به صورت مخفیانه انجام می گرفت. مثلا «ژان شاردن»، جهان گرد مشهور فرانسوی که در عهد صفوی وارد ایران شد، نوشته است که در پشت بازار قیصر به اصفهان، در کوچه ای معروف به خیابان 12 تومانی، منزلی بوده که در آن چندین روسپی زندگی می کردند.
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
«جعفر شهری» هم در کتاب خود «طهران قدیم» نوشته که فاحشه ها در دوران قاجار در پشت خندق های شهر زندگی می کردند. او با نام بردن از چندین روسپی معروف تهران در آن دوران اشاره می کند که خندق های میان دروازه شاه عبدالعظیم و دروازه غار قرق آن ها بوده است.
«میرزا مهدی خان شقاقی» معروف به «ممتحن الدوله» نیز که او را نخستین مهندس معمار به شیوه غربی در ایران می دانند، در خاطراتش از آشنایی خود با دختری فاحشه یاد می کند که در خانه ای زندگی می کرد به اسم «ننو»، که متعلق به زنی فاحشه و در خارج از دروازه شاه عبدالعظیم تهران بود.
براساس نوشته منابع تاریخی، قراردادن زن های فاحشه در یک منطقه یا محله خاص علاوه بر جداسازی آن ها از زنان دیگر باعث می شد تا دسترسی و کنترل آن ها بهتر باشد. هرچند که بعدها تاریخ نشان داد، این جداسازی کاربرد دیگری هم داشته و جنبه سیاسی مهمی را برای شاهان ایفا کرده که استفاده از زنان فاحشه برای بدنان کردن برخی از جریان های سیاسی بوده است. یکی از نخستین استفاده های ثبت شده از این زنان را باید در عصر مشروطه دنبال کرد.
«ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی خواهیم.»
این شعاری بود که روزهای گرم تیرماه 1287 خورشیدی در خیابان های پایتخت به گوش می رسید. شعار را آن هایی می دادند که پشت سر بریگاد قزاق پنهان شده بو
«شهر نو» در اوایل دهه 50، 135هزار مترمربع مساحت داشت. این منطقه به دو قسمت اصلی و فرعی تقسیم می شد. قسمت اصلی شامل خیابان های «کمیل»، «استخر»، «قنات» و «قوام» بود که 36 کوچه داشتند و در هر کوچه 50-30 خانه وجود داشت. در هر خانه هم چندین خانواده توأمان زندگی می کردند و گاهی در یک اتاق چند مرد و زن می زیستند.
مجله روشن - فرزانه ابراهیم زاده*: روز 28 مرداد 1332، تهران، حوالی میدان گمرک: زنان فاحشه با چوب و چماق، لات ها و اوباش تهران را همراهی می کنند تا به سمت خانه دکتر «محمد مصدق» در انتهای خیابان «کاخ» (فلسطین فعلی) بروند. به آنها گفته شده که در ازای سقوط دولت مصدق و برگشتن محمدرضا پهلوی به ایران، پول خوبی نصیب شان خواهدشد.
همین طور هم می شود؛ خانه های شان نوسازی و خرید و فروش زنان به امری عادی بدل می شود و داستان «شهر نو» بر سر زبان ها می افتد؛ داستان محله ای که روزگاری قرار بود تنها برای خانواده سلطنتی قاجار به درو یک قصر کشیده شود، جایی شد برای اسکان زنانی که برای معاش خود تن فروشی می کردند. جایی که در بحبوحه انقلاب اسلامی، عامل نفرت مردم از رژیم پهلوی و نشانه فساد دودمان حاکم بود. جایی که «قلعه» نام داشت و در تصاویر سیاه و سفید «کاوه گلستان» و فیلم «قلعه» ساخته «کامران شیردل» ثبت شده است.
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
قلعه ای که «ذکریا هاشمی» در رمان «طوطی» خود آن را به تصویر کشید و وقتی فیلم این رمان را ساخت، هم چون همه تصاویر واقع گرایی که از آن ثبت شده، اجازه نمایش نیافت. دم و دستگاه وقت پهلوی میدانست تصویر واقع گرا از این منطقه، تا چه حد برای دوامش خطرناک است. اما «شهر نو» یا «قلعه» چه بود؟ کجای تهران بود، چرا به وجود آمد و چه بر سرش آمد؟ این سرگذشت یک «قلعه» است: قلعه ای بدنام در دل تاریخ پایتخت.
روسپی ها علیه مشروطه خواهان
«محوطه آتش سوزی، روز، خارجی/ دود و غبار و فریاد و هیاهو؛ یکی دو خانه در آتش است و از درها و پنجره های آن ها دود بیرون می زند. جمعیتی دوان دوان و ترسیده و بعضی خندان و هیجان زده به تماشا آمده است. از خانه، زنانی سربرهنه و بعضی پابرهنه و سرفه کنان و بعضی سیاه شده از خفگی جیغ کشان بیرون می دوند و هنوز نرسیده، جلوی در خانه در حلقه ای از مردان خشمگین می افتند که با کمربند و چوب و پنجه بکس آن ها را می زنند.
زنان وحشت زده در حلقه مهاجمان با حرکاتی حیوانی و فریادهای درد به دنبال راه فرار می گردند. گیس یکی از آن ها را جوانی غیرتی کشیده و قیچی می کند و دیگری زیر دست و پا افتاده و در حال تحمل ضربه ها و سرفه کنان می کوشید خود را از لای چوب ها و لگدها در ببرد. یکی دیگر که با ضربه ای به بیرون پرتاب شده با چهره ای خون آلود عربده می کشد..» نقطه شروع فیلم نامه «آیینه های رو به رو»ی «بهرام بیضایی» پرده آخر داستان «شهر نو» است؛ جایی که مرکز اصلی فساد در تهران بوده است.
اگرچه در شرع مقدس روسپی گری و تن فروشی گناه است و مجازات دارد اما تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، محله هایی برای اسکان زنان تن فروش در شهرها وجود داشت تا آنان را از سایر زنان جدا کنند. این موضوع تا پیش از دوره پهلوی و به وجود آمدن «شهر نو»، تقریبا به صورت مخفیانه انجام می گرفت. مثلا «ژان شاردن»، جهان گرد مشهور فرانسوی که در عهد صفوی وارد ایران شد، نوشته است که در پشت بازار قیصر به اصفهان، در کوچه ای معروف به خیابان 12 تومانی، منزلی بوده که در آن چندین روسپی زندگی می کردند.
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
«جعفر شهری» هم در کتاب خود «طهران قدیم» نوشته که فاحشه ها در دوران قاجار در پشت خندق های شهر زندگی می کردند. او با نام بردن از چندین روسپی معروف تهران در آن دوران اشاره می کند که خندق های میان دروازه شاه عبدالعظیم و دروازه غار قرق آن ها بوده است.
«میرزا مهدی خان شقاقی» معروف به «ممتحن الدوله» نیز که او را نخستین مهندس معمار به شیوه غربی در ایران می دانند، در خاطراتش از آشنایی خود با دختری فاحشه یاد می کند که در خانه ای زندگی می کرد به اسم «ننو»، که متعلق به زنی فاحشه و در خارج از دروازه شاه عبدالعظیم تهران بود.
براساس نوشته منابع تاریخی، قراردادن زن های فاحشه در یک منطقه یا محله خاص علاوه بر جداسازی آن ها از زنان دیگر باعث می شد تا دسترسی و کنترل آن ها بهتر باشد. هرچند که بعدها تاریخ نشان داد، این جداسازی کاربرد دیگری هم داشته و جنبه سیاسی مهمی را برای شاهان ایفا کرده که استفاده از زنان فاحشه برای بدنان کردن برخی از جریان های سیاسی بوده است. یکی از نخستین استفاده های ثبت شده از این زنان را باید در عصر مشروطه دنبال کرد.
«ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی خواهیم.»
این شعاری بود که روزهای گرم تیرماه 1287 خورشیدی در خیابان های پایتخت به گوش می رسید. شعار را آن هایی می دادند که پشت سر بریگاد قزاق پنهان شده بو
👍1
دند و وقتی که بریگاد، آتش به مجلس انداخت و مشروطه خواهان را از دم توپ گذراند، به تقسیم غنایم از مخفیگاه خود بیرون آمدند. مشروطه نخستین قیام جمعی در ایران بود که در آن زنان و مردان پا به پای هم به دنبال قانون بودند.
محمدعلی شاه قاجار و طرف داران استبداد برای این که نام مشروطه را تخریب کنند، جمعی از فاحشه های تهران را به خیابان ها آوردند تا علیه استبداد شاه شعار بدهد و مشروطه خواهی کنند تا چنین وانمود شود که مشروطه خواهان ضداسلام هستند. اما از آن جایی که ماه هیچ گاه زیر ابر نمی ماند دست استبدادیون به زودی رو شد؛ تاریخ نگاران و گزارش نویسان نوشته اند که عصر روزی که مجلس به توپ بسته شد، جمعی از فواحش تهران به خیابان آمدند و همراه بریگاد قزاق جشن گرفتند. این زنان، هم چنین زنانی را که برای بردن جنازه عزیزان شان آمده بودند، آزار می دادند. واقعیت هم جز این نمی توانست باشد؛ چرا که روحانیون صاحب نام ایران، خود از بانیان مشروطه بودند و کسی باورش نمی شد که فواحش طرف مشروطه خواهی را گرفته باشند
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
زنان قجر و محمود عرب
سال ها گذشت و قاجار به کنار رفت و رضاخان، بنیان سلسله پهلوی را گذاشت. پهلوی اول حتی از سال های قبل به سلطنت رسیدنش هم برنامه های زیادی داشت تا آن چه نام قاجار بر خود دارد تخریب کند. شاید همین، دلیلی بود که نخستین کاخی را که قاجاریه ساخت و به نام خود «قصر قاجار» نامید، به مخوف ترین زندان ایران تبدیل کرد. اما او قبل از ساخت «زندان قصر» یکی دیگر از به جا مانده های دوره قاجار را تبدیل به محله ای بدنام در تهران کرد؛ «شهر نو».
منطقه ای که بعدها «قلعه» یا همان «شهر نو» نام گرفت، در ابتدا قرار بود منطقه تازه ای برای زندگی خانواده قاجار باشد. تهران در زمان محمدعلی شاه در حال گسترش بود و ارگ دیگر جای مناسبی برای خانواده محسوب نمی شد. از سوی دیگر محمدعلی شاه، «باغ شاه» را بیش تر از «گلستان» می پسندید، پس منطقه ای در نزدیک باغ شاه برای اسکان خانواده خود انتخاب و به نام «محله قجرها» نام گذاری کرد.
این منطقه در جنوب غربی و بیرون از حصار شاه تهماسبی تهران بود. در زمان احمدشاه قرار شد در نزدیکی این منطقه دروازه تازه ای به عنوان دروازه قزوین ساخته شود. در کشاکش جریانات سیاسی، یعنی تعطیلی مجلس دوم، جنگ جهانی اول، قرارداد 1919 و بعد هم کودتان سوم اسفندماه 1299، ساخت محله قجرها که پشت دروازه قزوین تهران قرار داشت از یادها رفت و به تدریج به محله ای برای پنهان شدن خلاف کاران تبدیل شد. در همین حدودها بود که شخصی به نام «محمود عرب» چندین شیره کش خانه را در این منطقه ساخت و تعدادی از زنان معروفه تهران را در خانه های کوچه ای که به اسم او، به گذر «حاج عبدالمحمود» معروف شده بود، اسکان داد.
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
با اعلام انقراض قاجاریه در آبان ماه 1304، پهلوی اول در نخستین اقدام، حرم سرای قاجاریه را در کاخ گلستان بست و زنانی که در آن جا اقامت داشتند، اخراج کرد. حرم سرای ناصری که یکی از بزرگ ترین بخش های کاخ گلستان بود، در شمال مجموعه ارگ قرار داشت. رضاشاه دستور داد تا وزارت دارایی را در آن جا ساختند. به این ترتیب صدها زن و دختر ساکن حرم سرا که جایی برای رفتن نداشتند، همگی به سمت دروازه قزوین کوچانده و در همان منطقه رها و مستقر شدند.
در کتاب «شهر نو» نوشته دکتر «محمود زند مقدم» از «حبیب الله خان شیبانی» (از نظامیان اواخر دوره قاجار و پهلوی اول) نقل شده است که «سروالد اسمارت»- مستشار شرقی سفارت انگلیس- که با آداب و سنن ایرانی آشنایی داشته، عامل ارتباط رییسش «نورمن» و «سید ضیاءالدین طباطبایی» بوده و دستورهای وزارت خارجه انگلیس را به او ابلاغ می کرده است. یکی از این دستورها که به تهران می رسد، حاکی از براندازی رضاخان سردار سپه بوده است و براساس آن، ظاهرا حبیب الله خان که به او اعتماد داشتند، ماموریت می یابد تا مراتب را به سید ضیاء نخست وزیر وقت حالی کند. این ماموریت در حضور اسمارت به حبیب الله خان داده می شود ولی او رضاخان را از این توطئه آگاه می سازد.
رضاخان، به قصد انتقام، دو دیپلمات ارشد انگلیسی را توسط قزاق هایش در منزل زنی معروف به نام «عزیز کاشی» غافل گیر می کند و همین باعث می شود آن ها پس از رسوایی مطبوعاتی ناشی از انتشار این خبر، از ایران خارج شوند. در این غافل گیری که در 18 اسفندماه سال 1300 خورشیدی (هشتم مارس 1922 میلادی) صورت می گیرد، عزیز کاشی صاحب خانه و «امیرزاده خانم» را که از زنان تن فروش حاضر در منزل بودند، دستگیر می کنند. یکی از وعاظ تهران می خواهد تا «حد شرعی» بر این دو زن جاری شود و به این ترتیب آن دو زن را در میدان توپ خانه حد می زنند. افسر قزاقی که مامور اجرای این دستور بوده طوری در چوب زدن به آن دو خشونت به خرج می دهد که هر خون استفراغ می کنند.
پس از این رویداد، رضاخان به سرتیپ «د
محمدعلی شاه قاجار و طرف داران استبداد برای این که نام مشروطه را تخریب کنند، جمعی از فاحشه های تهران را به خیابان ها آوردند تا علیه استبداد شاه شعار بدهد و مشروطه خواهی کنند تا چنین وانمود شود که مشروطه خواهان ضداسلام هستند. اما از آن جایی که ماه هیچ گاه زیر ابر نمی ماند دست استبدادیون به زودی رو شد؛ تاریخ نگاران و گزارش نویسان نوشته اند که عصر روزی که مجلس به توپ بسته شد، جمعی از فواحش تهران به خیابان آمدند و همراه بریگاد قزاق جشن گرفتند. این زنان، هم چنین زنانی را که برای بردن جنازه عزیزان شان آمده بودند، آزار می دادند. واقعیت هم جز این نمی توانست باشد؛ چرا که روحانیون صاحب نام ایران، خود از بانیان مشروطه بودند و کسی باورش نمی شد که فواحش طرف مشروطه خواهی را گرفته باشند
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
زنان قجر و محمود عرب
سال ها گذشت و قاجار به کنار رفت و رضاخان، بنیان سلسله پهلوی را گذاشت. پهلوی اول حتی از سال های قبل به سلطنت رسیدنش هم برنامه های زیادی داشت تا آن چه نام قاجار بر خود دارد تخریب کند. شاید همین، دلیلی بود که نخستین کاخی را که قاجاریه ساخت و به نام خود «قصر قاجار» نامید، به مخوف ترین زندان ایران تبدیل کرد. اما او قبل از ساخت «زندان قصر» یکی دیگر از به جا مانده های دوره قاجار را تبدیل به محله ای بدنام در تهران کرد؛ «شهر نو».
منطقه ای که بعدها «قلعه» یا همان «شهر نو» نام گرفت، در ابتدا قرار بود منطقه تازه ای برای زندگی خانواده قاجار باشد. تهران در زمان محمدعلی شاه در حال گسترش بود و ارگ دیگر جای مناسبی برای خانواده محسوب نمی شد. از سوی دیگر محمدعلی شاه، «باغ شاه» را بیش تر از «گلستان» می پسندید، پس منطقه ای در نزدیک باغ شاه برای اسکان خانواده خود انتخاب و به نام «محله قجرها» نام گذاری کرد.
این منطقه در جنوب غربی و بیرون از حصار شاه تهماسبی تهران بود. در زمان احمدشاه قرار شد در نزدیکی این منطقه دروازه تازه ای به عنوان دروازه قزوین ساخته شود. در کشاکش جریانات سیاسی، یعنی تعطیلی مجلس دوم، جنگ جهانی اول، قرارداد 1919 و بعد هم کودتان سوم اسفندماه 1299، ساخت محله قجرها که پشت دروازه قزوین تهران قرار داشت از یادها رفت و به تدریج به محله ای برای پنهان شدن خلاف کاران تبدیل شد. در همین حدودها بود که شخصی به نام «محمود عرب» چندین شیره کش خانه را در این منطقه ساخت و تعدادی از زنان معروفه تهران را در خانه های کوچه ای که به اسم او، به گذر «حاج عبدالمحمود» معروف شده بود، اسکان داد.
تاریخچه محله «شهر نو» در تهران
با اعلام انقراض قاجاریه در آبان ماه 1304، پهلوی اول در نخستین اقدام، حرم سرای قاجاریه را در کاخ گلستان بست و زنانی که در آن جا اقامت داشتند، اخراج کرد. حرم سرای ناصری که یکی از بزرگ ترین بخش های کاخ گلستان بود، در شمال مجموعه ارگ قرار داشت. رضاشاه دستور داد تا وزارت دارایی را در آن جا ساختند. به این ترتیب صدها زن و دختر ساکن حرم سرا که جایی برای رفتن نداشتند، همگی به سمت دروازه قزوین کوچانده و در همان منطقه رها و مستقر شدند.
در کتاب «شهر نو» نوشته دکتر «محمود زند مقدم» از «حبیب الله خان شیبانی» (از نظامیان اواخر دوره قاجار و پهلوی اول) نقل شده است که «سروالد اسمارت»- مستشار شرقی سفارت انگلیس- که با آداب و سنن ایرانی آشنایی داشته، عامل ارتباط رییسش «نورمن» و «سید ضیاءالدین طباطبایی» بوده و دستورهای وزارت خارجه انگلیس را به او ابلاغ می کرده است. یکی از این دستورها که به تهران می رسد، حاکی از براندازی رضاخان سردار سپه بوده است و براساس آن، ظاهرا حبیب الله خان که به او اعتماد داشتند، ماموریت می یابد تا مراتب را به سید ضیاء نخست وزیر وقت حالی کند. این ماموریت در حضور اسمارت به حبیب الله خان داده می شود ولی او رضاخان را از این توطئه آگاه می سازد.
رضاخان، به قصد انتقام، دو دیپلمات ارشد انگلیسی را توسط قزاق هایش در منزل زنی معروف به نام «عزیز کاشی» غافل گیر می کند و همین باعث می شود آن ها پس از رسوایی مطبوعاتی ناشی از انتشار این خبر، از ایران خارج شوند. در این غافل گیری که در 18 اسفندماه سال 1300 خورشیدی (هشتم مارس 1922 میلادی) صورت می گیرد، عزیز کاشی صاحب خانه و «امیرزاده خانم» را که از زنان تن فروش حاضر در منزل بودند، دستگیر می کنند. یکی از وعاظ تهران می خواهد تا «حد شرعی» بر این دو زن جاری شود و به این ترتیب آن دو زن را در میدان توپ خانه حد می زنند. افسر قزاقی که مامور اجرای این دستور بوده طوری در چوب زدن به آن دو خشونت به خرج می دهد که هر خون استفراغ می کنند.
پس از این رویداد، رضاخان به سرتیپ «د
👍1
رگاهی»- رییس نظمیه تهران- دستور می دهد که تن فروشان را هم از تهران خارج کنند و در بیرون دروازه قزوین در محله قجرها اسکان دهند. در این محله فردی به اسم «زال ممد» زنان و دختران بی پناه را به این محله می آورد و آن ها را مجبور به تن فروشی می کرد. از آن جایی که این زنان در محیطی بسیار بد زندگی می کردند، اکثر بیماری های مقاربتی از این محله شیوع پیدا می کرد.
در همان دروان برای جلوگیری از شیوع بیماری، فواحش جمع آوری و تخریب زاغه ها و آلونک های گذر حاج عبدالمحمود در دستور کار قرار گرفت و شخصی به نام «قوام دفتر» مسوول نقشه بندی و بازسازی این منطقه شد. قوام دفتر، خیابانی جدید به موازات خیابان حاج عبدالمحمود ساخت و یک فرد زرتشتی خیر به نام «ارباب جمشید» که از پارسیان هند و تجار مقیم این کشور بود هم هزینه احداث ده ها خانه در آن محله را برای اسکان زنان فریب خورده و بی سرپرست تقبل کرد. او برای تامین مخارج این زنان و فرزندان، ده ها باب مغازه در این محله ساخت تا از کرایه آن ها به زنان بی سرپرست یا گمراه حقوق ماهانه داده شود و دیگر به فحشا بازنگردند اما محله جمشید هم خیلی زود به «قلعه» یا همان «شهر نو» پیوست و از آرزوی خیر ارباب جمشید، تنها نامش در این محله باقی ماند.
با آمدن نیروهای متفقین به تهران در جنگ جهانی دوم، «شهر نو» محلی برای حضور سربازان و افسران انگلیسی، آمریکایی و هندی شد. اگرچه این نظامیان با حمایت گارد نظامی متفقین (M.P) به «شهر نو» می آمدند، اما حضورشان برای کسانی که در محله های اطراف جمشید بودند، خوش نیامد و در یک نزاع، تعدادی از سربازان آمریکایی و انگلیسی کشته شدند. همین امر بهانه ای شد تا متفقین تعدادی از خانه های «شهر نو» را با تانک خراب کرده و سه نفر از صاحبان خانه فساد و سردسته های «شهر نو» را که سربازان غربی در خانه های آن ها به قتل رسیده بودند، در همان محل اعدام کنند.
با بازگشت جریان جنگ جهانی دوم به سود متفقین، تعدادی از لهستانی های آواره ای که در اردوگاه های روسیه بودند به ایران منتقل شدند. در میان این لهستانی ها، زنانی بودند که مانند سایر آوارگان جنگی در میدان «ژاله» (شهدای فعلی) اقامت داشتند اما از عهده خرج روزانه خود هم بر نمی آمدند. این زنان هم برای روسپی گری به «شهر نو» آورده و اسکان داده شدند. به همین دلیل هم در انتهای خیابان دوم «شهر نو»، کوچه محل اقامت آن ها به نام کوچه لهستانی ها معروف شد. با وجود اسکان این همه زن فاحشه در یک مکان، هنوز این محله برای تهرانی ها آن قدر معروف نبود، تا این که روزهای گرم مردادماه سال 1332 از راه رسید.
شهر در دست قداره کشان
«شهر نو» در روزهای مرداد 1332 بر زبان ها افتاد. کودتاچی ها با اجیر و رها کردن عده ای از این زنان به آن ها گفته بودند تا با شعارهای زنده باد شاه، مرگ بر توده ای و مرگ بر مصدق، از جنوب شهر به سمت خانه نخست وزیر در انتهای خیابان کاخ (فلسطین فعلی) و سپس تا خیابان پاستور حرکت کنند. «محمود مسگر» که یکی از لات های آن روزگار بود، با 200 نفر همراه در دروازه قزوین جمع شده بودند. او یکی دو نفر را فرستاده بود به «قلعه» سراغ خانم ها که حضور و همراهی شان را برای اجرای کودتا لازم می دانستند.
«پری بلنده»، «پری آژدان قزی» و «ملکه اعتضادی» هرکدام با لشگری از خانم های همراه شان هم به کمک کودتاگران علیه دولت مصدق آمدند تا با سقوط او محمدرضا شاه را به کشور برگردانند. پری آژدان قزی، روز قبلش تا زندان رفته بود تا رخصت همراهی نوچه های «شعبان جعفری»، لات مهم تهران و نزدیک به دربار را هم بگیرد. یکی از عکس های مهمی که از روز کودتان 28 مردادماه به یادگار مانده، تصویر یکی از همین زن ها است که روی یک جیب در حالی که چماقی را در دست دارد نعره می کشد و خیابان های تهران را میپیماید.
دست خوش این زنان برای همراهی با دربار، زمینهایی بود که برای ساخت خانه های بیش تر در محله صرف شد و سهام هایی که در بانک ها به نام شان شد. یک سال پس از کودتا، یعنی در سال 1333، به دستور «فضل الله زاهدی» نخست وزیر وقت کودتا، دیواری به دور محله «شهر نو» کشیده شد و این محله پس از آن به «قلعه زاهدی» معروف شد. زورهای «قلعه» بعد از کودتان 18 مرداد را باید در عکس های کاوه گلستان و فیلم مستند کامران شیردل جست و جو کرد؛ تصاویری از زنانی که به دوربین زل زده اند و خاموش از سرنوشت شوم خود حکایت می کنند. زنانی که هم باید پول خانوم رییس ها را می پرداختند، هم باج باج خورها را می دادند و هم از مردان کتک می خوردند. دختران و زنان آواره ای که به دام شیادان «شهر نو» افتاده بودند.
«شهر نو» در اوایل دهه 50، 135هزار مترمربع مساحت داشت. این منطقه به دو قسمت اصلی و فرعی تقسیم می شد. قسمت اصلی شامل خیابان های «کمیل»، «استخر»، «قنات» و «قوام» بود که 36 کوچه داشتند و در هر کوچه 50-30 خانه وجود داشت. در هر خانه هم چندین خانواده ت
در همان دروان برای جلوگیری از شیوع بیماری، فواحش جمع آوری و تخریب زاغه ها و آلونک های گذر حاج عبدالمحمود در دستور کار قرار گرفت و شخصی به نام «قوام دفتر» مسوول نقشه بندی و بازسازی این منطقه شد. قوام دفتر، خیابانی جدید به موازات خیابان حاج عبدالمحمود ساخت و یک فرد زرتشتی خیر به نام «ارباب جمشید» که از پارسیان هند و تجار مقیم این کشور بود هم هزینه احداث ده ها خانه در آن محله را برای اسکان زنان فریب خورده و بی سرپرست تقبل کرد. او برای تامین مخارج این زنان و فرزندان، ده ها باب مغازه در این محله ساخت تا از کرایه آن ها به زنان بی سرپرست یا گمراه حقوق ماهانه داده شود و دیگر به فحشا بازنگردند اما محله جمشید هم خیلی زود به «قلعه» یا همان «شهر نو» پیوست و از آرزوی خیر ارباب جمشید، تنها نامش در این محله باقی ماند.
با آمدن نیروهای متفقین به تهران در جنگ جهانی دوم، «شهر نو» محلی برای حضور سربازان و افسران انگلیسی، آمریکایی و هندی شد. اگرچه این نظامیان با حمایت گارد نظامی متفقین (M.P) به «شهر نو» می آمدند، اما حضورشان برای کسانی که در محله های اطراف جمشید بودند، خوش نیامد و در یک نزاع، تعدادی از سربازان آمریکایی و انگلیسی کشته شدند. همین امر بهانه ای شد تا متفقین تعدادی از خانه های «شهر نو» را با تانک خراب کرده و سه نفر از صاحبان خانه فساد و سردسته های «شهر نو» را که سربازان غربی در خانه های آن ها به قتل رسیده بودند، در همان محل اعدام کنند.
با بازگشت جریان جنگ جهانی دوم به سود متفقین، تعدادی از لهستانی های آواره ای که در اردوگاه های روسیه بودند به ایران منتقل شدند. در میان این لهستانی ها، زنانی بودند که مانند سایر آوارگان جنگی در میدان «ژاله» (شهدای فعلی) اقامت داشتند اما از عهده خرج روزانه خود هم بر نمی آمدند. این زنان هم برای روسپی گری به «شهر نو» آورده و اسکان داده شدند. به همین دلیل هم در انتهای خیابان دوم «شهر نو»، کوچه محل اقامت آن ها به نام کوچه لهستانی ها معروف شد. با وجود اسکان این همه زن فاحشه در یک مکان، هنوز این محله برای تهرانی ها آن قدر معروف نبود، تا این که روزهای گرم مردادماه سال 1332 از راه رسید.
شهر در دست قداره کشان
«شهر نو» در روزهای مرداد 1332 بر زبان ها افتاد. کودتاچی ها با اجیر و رها کردن عده ای از این زنان به آن ها گفته بودند تا با شعارهای زنده باد شاه، مرگ بر توده ای و مرگ بر مصدق، از جنوب شهر به سمت خانه نخست وزیر در انتهای خیابان کاخ (فلسطین فعلی) و سپس تا خیابان پاستور حرکت کنند. «محمود مسگر» که یکی از لات های آن روزگار بود، با 200 نفر همراه در دروازه قزوین جمع شده بودند. او یکی دو نفر را فرستاده بود به «قلعه» سراغ خانم ها که حضور و همراهی شان را برای اجرای کودتا لازم می دانستند.
«پری بلنده»، «پری آژدان قزی» و «ملکه اعتضادی» هرکدام با لشگری از خانم های همراه شان هم به کمک کودتاگران علیه دولت مصدق آمدند تا با سقوط او محمدرضا شاه را به کشور برگردانند. پری آژدان قزی، روز قبلش تا زندان رفته بود تا رخصت همراهی نوچه های «شعبان جعفری»، لات مهم تهران و نزدیک به دربار را هم بگیرد. یکی از عکس های مهمی که از روز کودتان 28 مردادماه به یادگار مانده، تصویر یکی از همین زن ها است که روی یک جیب در حالی که چماقی را در دست دارد نعره می کشد و خیابان های تهران را میپیماید.
دست خوش این زنان برای همراهی با دربار، زمینهایی بود که برای ساخت خانه های بیش تر در محله صرف شد و سهام هایی که در بانک ها به نام شان شد. یک سال پس از کودتا، یعنی در سال 1333، به دستور «فضل الله زاهدی» نخست وزیر وقت کودتا، دیواری به دور محله «شهر نو» کشیده شد و این محله پس از آن به «قلعه زاهدی» معروف شد. زورهای «قلعه» بعد از کودتان 18 مرداد را باید در عکس های کاوه گلستان و فیلم مستند کامران شیردل جست و جو کرد؛ تصاویری از زنانی که به دوربین زل زده اند و خاموش از سرنوشت شوم خود حکایت می کنند. زنانی که هم باید پول خانوم رییس ها را می پرداختند، هم باج باج خورها را می دادند و هم از مردان کتک می خوردند. دختران و زنان آواره ای که به دام شیادان «شهر نو» افتاده بودند.
«شهر نو» در اوایل دهه 50، 135هزار مترمربع مساحت داشت. این منطقه به دو قسمت اصلی و فرعی تقسیم می شد. قسمت اصلی شامل خیابان های «کمیل»، «استخر»، «قنات» و «قوام» بود که 36 کوچه داشتند و در هر کوچه 50-30 خانه وجود داشت. در هر خانه هم چندین خانواده ت
👍1
وأمان زندگی می کردند و گاهی در یک اتاق چند مرد و زن میزیستند.
محله جمشید از نگاهی دیگر به دو بخش «قلعه» و «نجیب خانه» تقسیم می شد که درواقع، «قلعه» محل کار و نجیب خانه محل زندگی عادی روسپی ها بوده که در آن کم تر از «قلعه» روسپی گری رخ می داده. ده ها تئاتر، تماشاخانه و کافه هم در خیابان جمشید، داخل «شهر نو» و خیابان های 30 متری احداث و دو سینما هم در حوالی آن مشغول به کار بودند.
محله «شهر نو» به مرکز تجمع تن فروشان، قاچاقچیان، معتادان، دله دزدها و و بچه دزدها بوده و در عین حال در اطراف آن ده ها کافه، سینما، تماشاخانه و کاباره از جمله کاباره مشهور «شکوفه نو» وجود داشته است. در سال های 47-46، هزار و پانصد زن در «شهر نو» زندگی می کرده اند؛ زنانی که باید هر هفته به درمان گاه سر می زدند و هر شش ماه نیز آزمایش خون می دادند.
در دهه 40 «ستاره فرمان فرماییان»- بانی دانشکده خدمات اجتماعی- تحقیقی تحت عنوان طرح مطالعه روسپیان در شهر تهران را آغاز کرد. این تحقیق به سه بخش تقسیم می شود: «روسپیان خیابانی»، «روسپیان خانه ای» یا آن ها که در خانه های امن به کار مشغول بودند و «روسپبان شهر نو یا قلعه ای». این تحقیق بعدها مورد استفاده بسیاری از جمله دکتر «محمود زند مقدم» قرار گرفت که کتابی با اسم «شهر نو» نوشت و سرگذشت این زنان را در آن آورد. این کتاب از جمله تحقیقات و پژوهش هایی است که تاکنون درباره این محله صورت گرفته است.
این طور اسناد به جا مانده حکایت دارد، این منطقه غرق در فساد بوده است. خانوم رییس های «شهر نو» کسانی را برای ردیابی دخترها و زن هایی که از شهرستان می آمدند، گماشته بودند تا رونق «شهر نو» برقرار بماند. چرا که دختران جوان پس از دو سه سال تن فروشی در این محل به قدری فرسوده می شدند که دیگر مشتری جلب کن نبودند، برای همین باید دختران جدید به این محله آورده می شد؛ دخترانی که از روستاها یا شهرستان ها به امید زندگی بهتر به تهران می آمدند و آواره و رها در دام این خانه ها می افتادند.
پایان «شهر نو»
نهم بهمن ماه 1357 انقلاب اسلامی به محله ای در تهران رسید که به نماد فساد رژیم پهلوی معروف بود. روزنامه اطلاعات در دهم بهمن 1357 نوشت که از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف «قلعه» «شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. مدت زیادی نگذشت که اجتماع افراد با تظاهرات توأم شد.ابتدا ماموران فرمانداری نظامی از مردم خواستند که پراکنده شوند و پس از مدتی اقدام به تیراندازی هوایی کردند.
با رفتن ماموران، دوباره اجتماع کثیر مردم در اطراف محله روسپیان تشکیل شد. در حدود ساعت شش بعدازظهر، چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آن ها به خیابان های داخل «قلعه» ریختند. در این هنگام با وسایلی که از قبل تهیه شده بود، خانه ها و مغازه های داخل «قلعه» به آتش کشیده شد. گروهی به زنان ساکن محله حمله کردند، اما در این جریان عده دیگری از تظاهرکنندگان مانع وارد ساختن صدمه به ساکنان «قلعه» شدند. چند تن از شاهدان عینی اظهار داشتند. تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شده اند.
«شهر نو» می سوخت و آتش نشانی هم برای خاموش کردن آن وارد میدان نشد چرا که اعلام کرده بود آتشی را که مردم نخواهند خاموش شود، خاموش نمی کند. به این ترتیب روسپی خانه شهر، رو به تعطیلی رفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز در برخی خانه های این محله زنان به کار قدیم خود مشغول بودند. از آن جا که آیت الله طالقانی سوزاندن «شهر نو» را محکوم کرده بود، خانوم رییس ها فکر می کردند که قرار است این محله دایر بماند. در روزهای اول مردادماه 58 و آغاز ماه رمضان، «کمیته مرکزی انقلاب اسلامی»، تن فروشی زنان در این خانه ها را برای همیشه تعطیل اعلام کرد.
در جریان حمله پاسداران انقلاب به شهر نو، «پری بلنده»، «اشرف چهارچشم»، «ثریا ترکه»، «سیمین بی ام و»، «شهلا آبادانی» و «پری سیاه» که از روسای شهر نو بودند و با درباره پهلوی هم زد و بند داشتند، دستگیر و برخی از آن ها به اعدام محکوم شدند.
به نوشته روزنامه کیهان، در حکم اعدام «پری بلنده» که طبق اسناد به جا مانده یکی از روسای اصلی «شهر نو» بود و به دستور وزارت امور خارجه دوره پهلوی، برای میهمانان خارجی دختران فاحشه جور می کرد، این طور آمده است: «به جرم یک عمر فحشا و فاسد و خرید و فروش دختران خردسال و زنان گول خورده و اغفال شده و دائر کردن مراکز فحشا و عشرت کده های مختلف که موجب انحراف نسل جوان این مملکت گردیده اید، مفسد فی الارض شناخته شده.»
چند سال بعد، این محله به کلی ویران و پارک «رازی» جایگزین آن شد تا خاطره اش برای همیشه از شهر تهران زدوده شود. برخی از زنان این محله به عقد مردها درآمدند، برخی به سر کار رفتند، عده ای در زندان ماندند و بعضی هم آواره شدند. به این ترتیب محله «شهر نو» که زمانی خارج از شهر و پس از آن در قلب
محله جمشید از نگاهی دیگر به دو بخش «قلعه» و «نجیب خانه» تقسیم می شد که درواقع، «قلعه» محل کار و نجیب خانه محل زندگی عادی روسپی ها بوده که در آن کم تر از «قلعه» روسپی گری رخ می داده. ده ها تئاتر، تماشاخانه و کافه هم در خیابان جمشید، داخل «شهر نو» و خیابان های 30 متری احداث و دو سینما هم در حوالی آن مشغول به کار بودند.
محله «شهر نو» به مرکز تجمع تن فروشان، قاچاقچیان، معتادان، دله دزدها و و بچه دزدها بوده و در عین حال در اطراف آن ده ها کافه، سینما، تماشاخانه و کاباره از جمله کاباره مشهور «شکوفه نو» وجود داشته است. در سال های 47-46، هزار و پانصد زن در «شهر نو» زندگی می کرده اند؛ زنانی که باید هر هفته به درمان گاه سر می زدند و هر شش ماه نیز آزمایش خون می دادند.
در دهه 40 «ستاره فرمان فرماییان»- بانی دانشکده خدمات اجتماعی- تحقیقی تحت عنوان طرح مطالعه روسپیان در شهر تهران را آغاز کرد. این تحقیق به سه بخش تقسیم می شود: «روسپیان خیابانی»، «روسپیان خانه ای» یا آن ها که در خانه های امن به کار مشغول بودند و «روسپبان شهر نو یا قلعه ای». این تحقیق بعدها مورد استفاده بسیاری از جمله دکتر «محمود زند مقدم» قرار گرفت که کتابی با اسم «شهر نو» نوشت و سرگذشت این زنان را در آن آورد. این کتاب از جمله تحقیقات و پژوهش هایی است که تاکنون درباره این محله صورت گرفته است.
این طور اسناد به جا مانده حکایت دارد، این منطقه غرق در فساد بوده است. خانوم رییس های «شهر نو» کسانی را برای ردیابی دخترها و زن هایی که از شهرستان می آمدند، گماشته بودند تا رونق «شهر نو» برقرار بماند. چرا که دختران جوان پس از دو سه سال تن فروشی در این محل به قدری فرسوده می شدند که دیگر مشتری جلب کن نبودند، برای همین باید دختران جدید به این محله آورده می شد؛ دخترانی که از روستاها یا شهرستان ها به امید زندگی بهتر به تهران می آمدند و آواره و رها در دام این خانه ها می افتادند.
پایان «شهر نو»
نهم بهمن ماه 1357 انقلاب اسلامی به محله ای در تهران رسید که به نماد فساد رژیم پهلوی معروف بود. روزنامه اطلاعات در دهم بهمن 1357 نوشت که از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف «قلعه» «شهر نو» به تدریج مردم اجتماع کردند. مدت زیادی نگذشت که اجتماع افراد با تظاهرات توأم شد.ابتدا ماموران فرمانداری نظامی از مردم خواستند که پراکنده شوند و پس از مدتی اقدام به تیراندازی هوایی کردند.
با رفتن ماموران، دوباره اجتماع کثیر مردم در اطراف محله روسپیان تشکیل شد. در حدود ساعت شش بعدازظهر، چند تن از جوانان به در «قلعه» حمله کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آن ها به خیابان های داخل «قلعه» ریختند. در این هنگام با وسایلی که از قبل تهیه شده بود، خانه ها و مغازه های داخل «قلعه» به آتش کشیده شد. گروهی به زنان ساکن محله حمله کردند، اما در این جریان عده دیگری از تظاهرکنندگان مانع وارد ساختن صدمه به ساکنان «قلعه» شدند. چند تن از شاهدان عینی اظهار داشتند. تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شده اند.
«شهر نو» می سوخت و آتش نشانی هم برای خاموش کردن آن وارد میدان نشد چرا که اعلام کرده بود آتشی را که مردم نخواهند خاموش شود، خاموش نمی کند. به این ترتیب روسپی خانه شهر، رو به تعطیلی رفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز در برخی خانه های این محله زنان به کار قدیم خود مشغول بودند. از آن جا که آیت الله طالقانی سوزاندن «شهر نو» را محکوم کرده بود، خانوم رییس ها فکر می کردند که قرار است این محله دایر بماند. در روزهای اول مردادماه 58 و آغاز ماه رمضان، «کمیته مرکزی انقلاب اسلامی»، تن فروشی زنان در این خانه ها را برای همیشه تعطیل اعلام کرد.
در جریان حمله پاسداران انقلاب به شهر نو، «پری بلنده»، «اشرف چهارچشم»، «ثریا ترکه»، «سیمین بی ام و»، «شهلا آبادانی» و «پری سیاه» که از روسای شهر نو بودند و با درباره پهلوی هم زد و بند داشتند، دستگیر و برخی از آن ها به اعدام محکوم شدند.
به نوشته روزنامه کیهان، در حکم اعدام «پری بلنده» که طبق اسناد به جا مانده یکی از روسای اصلی «شهر نو» بود و به دستور وزارت امور خارجه دوره پهلوی، برای میهمانان خارجی دختران فاحشه جور می کرد، این طور آمده است: «به جرم یک عمر فحشا و فاسد و خرید و فروش دختران خردسال و زنان گول خورده و اغفال شده و دائر کردن مراکز فحشا و عشرت کده های مختلف که موجب انحراف نسل جوان این مملکت گردیده اید، مفسد فی الارض شناخته شده.»
چند سال بعد، این محله به کلی ویران و پارک «رازی» جایگزین آن شد تا خاطره اش برای همیشه از شهر تهران زدوده شود. برخی از زنان این محله به عقد مردها درآمدند، برخی به سر کار رفتند، عده ای در زندان ماندند و بعضی هم آواره شدند. به این ترتیب محله «شهر نو» که زمانی خارج از شهر و پس از آن در قلب
👍2
پایتخت قرار داشت، برای همیشه از چهره شهر زدوده شد.
*روزنامه نگار حوزه تاریخ و عضو پیشین گروه ادب و هنر روزنامه «شرق»
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
*روزنامه نگار حوزه تاریخ و عضو پیشین گروه ادب و هنر روزنامه «شرق»
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
Forwarded from شب نشيني هالو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باران که شدی مپرس این خانهی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo