This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم "سوراخ سیاه" محصولی از سینمای انگلستان سال ۲۰۰۸ با محوریت حرص و طمع انسان است. این فیلم سه دقیقهای، به بهترین شکل ممکن پرداخته شده و با پایانبندی تکاندهندهاش، مخاطب را میخکوب میکند. لازم به ذکر است که این فیلم در زمان خود، برندهی چهار جایزه بینالمللی شد و از اینرو، میتوان فیلم کوتاه Black Hole را از آثار موفق سینمای کوتاه دانست.⚫ سوراخ سیاه در مغز انسان یا همان (سیاه چاله طمع) که هرگز پر نمیشه.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🌍 ۷ زنگ بیداری ﮐﻪ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧرافات ﭼﻨﺪﯾﻦ هزار ساله اش رهانید:
خواهشمندم بیشتر روی زنگ هفتم زوم و دقت کنید.
زنگ هفتم از همه لحاظ از شش زنگ دیگر برتر است. چون در قرن ۲۱ در زمان حیات ما رخ داده است و ما انرا با تمام وجود لمس کرده ایم.
و حکم گل دقیقه ۹۰ را دارد.
یا همانند توپ سرکشی است که از وسط زمین شلیک شود در میان بهت همگان بوسه بر تور دروازه بزند و گل شود و تا مدتها در محافل و مجالس سخن از ان باشد.
زنگ هفتم زنگ نیست بلکه ضربه فنی است و یا ضربه ای است که طرف را ناک اوت میکنه. و قال قضیه را می کند و جای هیچ گونه حرف و حدیث و اعتراض و بهانهای برای حریف نمی گذارد.
1⃣ﺍﻭﻟﯿﻦ زنگ ﺭﺍ ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ در 1550 میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ.ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ “ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ” ﻧﯿﺴﺖ بلکه ﺳﯿﺎﺭهﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽ چرخد.
2⃣دومین زنگ را نیوتن در 1700 میلادی نواخت :
او نشان داد که هیچ نیروی غیبی و هوشمندانهای موجب سقوط اجسام و حرکت سیارات و شهابها و کهکشانها نمیشود، بلکه تمام اینها به سبب نیروی جاذبه است.
3⃣سومین زنگ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ در 1850 میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ :
او ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ "ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ، نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ندارد و در اثر تغییر و تکامل موجودات دیگر به وجود آمده است.
4⃣چهارمین زنگ را نیچه در 1900 میلادی نواخت. او گفت:
که هیچ نجات دهنده ی غیبی وجود ندارد. تنها انسان است که می تواند حاکم بر سرنوشت خود باشد.
5⃣پنجمین زنگ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﯾﺪ در ۱۹۲۰ میلادی ﺯﺩ:
ﺍﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ عقل كل نيست, ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺑﺸﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ علم و شناخت اوست.
فروید تابوی سکس را نیز شکست وثابت کرد که سرکوب جنسی منشاء بسیاری از بیماریها و ناهنجاریهاست.
6⃣ششمین زنگ را راسل در 1950 میلادی نواخت. او به ما آموخت:
''از اینکه عقیده ای متفاوت با اکثریت داشته باشید نترسید. بسیاری از عقاید که امروز مورد قبول اکثریتاند، زمانی مورد مخالفت اکثریت مردم بوده اند.
اگر صدها ميليون نفر هم عقیده احمقانه ای داشته باشند، باز هم آن عقیده احمقانه است.''
7⃣هفتمین زنگ را ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ نواخت.
کرونا به ما آموخت که “دوران معجزه” سپری شده است و تنها راه “رفاه و تندرستی” انسان، علم و دانش اوست...
او به ما آموخت كه ستايشگاه و حرم و معبد، رهبران دینی و هیچ نيروى غيبى دیگری نمیتوانند معجزه کنند و جایگزین علم و دارو شوند❗
هیچ بیمار کرونایی در حرم بستری نشد، بلکه به بیمارستان و مرکز “علم پزشکی” روانه شد.
✌دانش بخشیدنی نیست بلکه آموختنی است و برای همین است که خیلی ها از آن گریزانند. چون یاد گرفتن برایشان مشکل است. راه پیشرفت از کتابخانه ها میگذرد. برای همین است که در جهان سوم که نا امنی فراوان است، امنترین مکانها برای عنکبوتها، کتابخانهها هستند.
✔زنگها را کوپرنیک و داروین و... سالهاست که نواخته اند، اّما بسیاری در برابر بیدار شدن هنوز هم از خود مقاومت نشان میدهند...
✔خوشبختانه، با پیشرفت علم و بدنبال آن اختراع اینترنت و راهکارهای پرشتاب خبررسانی، “انقلاب فکری” نوینی در جهان آغاز گشته و ملتهای بیشتری بیدار گشتهاند.
با آرزوی بیداری همه مردم جهان
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
خواهشمندم بیشتر روی زنگ هفتم زوم و دقت کنید.
زنگ هفتم از همه لحاظ از شش زنگ دیگر برتر است. چون در قرن ۲۱ در زمان حیات ما رخ داده است و ما انرا با تمام وجود لمس کرده ایم.
و حکم گل دقیقه ۹۰ را دارد.
یا همانند توپ سرکشی است که از وسط زمین شلیک شود در میان بهت همگان بوسه بر تور دروازه بزند و گل شود و تا مدتها در محافل و مجالس سخن از ان باشد.
زنگ هفتم زنگ نیست بلکه ضربه فنی است و یا ضربه ای است که طرف را ناک اوت میکنه. و قال قضیه را می کند و جای هیچ گونه حرف و حدیث و اعتراض و بهانهای برای حریف نمی گذارد.
1⃣ﺍﻭﻟﯿﻦ زنگ ﺭﺍ ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ در 1550 میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ.ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ “ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ” ﻧﯿﺴﺖ بلکه ﺳﯿﺎﺭهﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽ چرخد.
2⃣دومین زنگ را نیوتن در 1700 میلادی نواخت :
او نشان داد که هیچ نیروی غیبی و هوشمندانهای موجب سقوط اجسام و حرکت سیارات و شهابها و کهکشانها نمیشود، بلکه تمام اینها به سبب نیروی جاذبه است.
3⃣سومین زنگ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ در 1850 میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ :
او ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ "ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ، نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ندارد و در اثر تغییر و تکامل موجودات دیگر به وجود آمده است.
4⃣چهارمین زنگ را نیچه در 1900 میلادی نواخت. او گفت:
که هیچ نجات دهنده ی غیبی وجود ندارد. تنها انسان است که می تواند حاکم بر سرنوشت خود باشد.
5⃣پنجمین زنگ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﯾﺪ در ۱۹۲۰ میلادی ﺯﺩ:
ﺍﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ عقل كل نيست, ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺑﺸﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ علم و شناخت اوست.
فروید تابوی سکس را نیز شکست وثابت کرد که سرکوب جنسی منشاء بسیاری از بیماریها و ناهنجاریهاست.
6⃣ششمین زنگ را راسل در 1950 میلادی نواخت. او به ما آموخت:
''از اینکه عقیده ای متفاوت با اکثریت داشته باشید نترسید. بسیاری از عقاید که امروز مورد قبول اکثریتاند، زمانی مورد مخالفت اکثریت مردم بوده اند.
اگر صدها ميليون نفر هم عقیده احمقانه ای داشته باشند، باز هم آن عقیده احمقانه است.''
7⃣هفتمین زنگ را ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ نواخت.
کرونا به ما آموخت که “دوران معجزه” سپری شده است و تنها راه “رفاه و تندرستی” انسان، علم و دانش اوست...
او به ما آموخت كه ستايشگاه و حرم و معبد، رهبران دینی و هیچ نيروى غيبى دیگری نمیتوانند معجزه کنند و جایگزین علم و دارو شوند❗
هیچ بیمار کرونایی در حرم بستری نشد، بلکه به بیمارستان و مرکز “علم پزشکی” روانه شد.
✌دانش بخشیدنی نیست بلکه آموختنی است و برای همین است که خیلی ها از آن گریزانند. چون یاد گرفتن برایشان مشکل است. راه پیشرفت از کتابخانه ها میگذرد. برای همین است که در جهان سوم که نا امنی فراوان است، امنترین مکانها برای عنکبوتها، کتابخانهها هستند.
✔زنگها را کوپرنیک و داروین و... سالهاست که نواخته اند، اّما بسیاری در برابر بیدار شدن هنوز هم از خود مقاومت نشان میدهند...
✔خوشبختانه، با پیشرفت علم و بدنبال آن اختراع اینترنت و راهکارهای پرشتاب خبررسانی، “انقلاب فکری” نوینی در جهان آغاز گشته و ملتهای بیشتری بیدار گشتهاند.
با آرزوی بیداری همه مردم جهان
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
☑️ افشاگری بیسابقه یک عضو ستاد مقابله با کرونا
محمدرضا محبوبفر، عضو ستاد مقابله با کرونا:
🔸دقیقایک ماه قبل از اعلام رسمی ظهور کرونا در کشور یعنی در اوایل دیماه اولین بیمار مبتلا به کرونا مشاهده شده است. ولی آن زمان دولت به دلایل سیاسی و امنیتی پنهانکاری کرد و بعد از مراسم ۲۲ بهمن و انتخابات مجلس بالاخره دولت تصمیم گرفت وجود شیوع کرونا در کشور را اعلام کند.
🔸قطعا از ابتدای شیوع کرونا در کشورتاکنون این آمار مهندسی شده است. در هر صورت این آمار بر اساس ملاحظات سیاسی و امنیتی به جامعه تزریق میشود.
🔸به عقیده بنده آمارهای اعلامی از سوی وزارت بهداشت (تعداد مبتلایان و فوتیها) یکبیستم آمار حقیقی و واقعی است.
🔸امروز متاسفانه در ایران رویکردی حاکم است که ارادهای برای کنترل کروناندارد.
🔸وقتی رییسجمهور بدون توجه به نظر کارشناسان و متخصصان سلامت میگوید عزاداریهای محرم میتواند بهصورت باشکوه برگزار شود، بدین معناست که اختلافنظرهامیان اعضای ستاد ملی مقابله با کرونا و هیات دولت جدی است.
🔸منافع عدهای به گونهای است که به دولت فشار آوردهاندکه برخی محدودیتها اعمال نشود./جهان صنعت
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
محمدرضا محبوبفر، عضو ستاد مقابله با کرونا:
🔸دقیقایک ماه قبل از اعلام رسمی ظهور کرونا در کشور یعنی در اوایل دیماه اولین بیمار مبتلا به کرونا مشاهده شده است. ولی آن زمان دولت به دلایل سیاسی و امنیتی پنهانکاری کرد و بعد از مراسم ۲۲ بهمن و انتخابات مجلس بالاخره دولت تصمیم گرفت وجود شیوع کرونا در کشور را اعلام کند.
🔸قطعا از ابتدای شیوع کرونا در کشورتاکنون این آمار مهندسی شده است. در هر صورت این آمار بر اساس ملاحظات سیاسی و امنیتی به جامعه تزریق میشود.
🔸به عقیده بنده آمارهای اعلامی از سوی وزارت بهداشت (تعداد مبتلایان و فوتیها) یکبیستم آمار حقیقی و واقعی است.
🔸امروز متاسفانه در ایران رویکردی حاکم است که ارادهای برای کنترل کروناندارد.
🔸وقتی رییسجمهور بدون توجه به نظر کارشناسان و متخصصان سلامت میگوید عزاداریهای محرم میتواند بهصورت باشکوه برگزار شود، بدین معناست که اختلافنظرهامیان اعضای ستاد ملی مقابله با کرونا و هیات دولت جدی است.
🔸منافع عدهای به گونهای است که به دولت فشار آوردهاندکه برخی محدودیتها اعمال نشود./جهان صنعت
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب نشيني هالو
مخترع کمربند ایمنی در تصادف اتومبیل کشته شد شصت سال پیش غلامرضا اسکندریان جوانی از اهالی اندیمشک کمربندی برای اتومبیل اختراع کرد و آنرا به رییس وقت کارخانه ایران ناسیونال ارائه داد. طرح او مورد قبول قرار نگرفت. اسکندریان به دنبال تحصیل در رشته الکترونیک…
سلام استاد
با توجه به اینکه از طرفداران پروپا قرص شما هسدم ولی عرض میکنم که عمر ایران ناسیونال خیلی کمتر از ۶۰ سال میباشد، حدود ۵۳ سال میباشد.
با عرض پوزش
سپاس استاد از کانال بسیار زیبای شما🙏
با توجه به اینکه از طرفداران پروپا قرص شما هسدم ولی عرض میکنم که عمر ایران ناسیونال خیلی کمتر از ۶۰ سال میباشد، حدود ۵۳ سال میباشد.
با عرض پوزش
سپاس استاد از کانال بسیار زیبای شما🙏
Forwarded from محمد رضا عالی پيام - هالو
https://youtu.be/vhdyX11QaQY
۲۰۵ - بحران آب
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شبنشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
۲۰۵ - بحران آب
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شبنشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
YouTube
MrHalloo - Bohrane Ab | هالو - بحران آب
Subscribe for more videos: https://www.youtube.com/MrHallooCh?sub_confirmation=1
. MrHalloo - Bohrane Ab | هالو - بحران آب
کلیپ 205 هالو به نام بحران آب
. MrHalloo - Bohrane Ab | هالو - بحران آب
کلیپ 205 هالو به نام بحران آب
۱۳ - سندبادنامه - شکارچی، راسو و بقال
t.me/mrhallo
#قصههای_کهن_ایران_زمین
#سندبادنامه
شکارچی و راسو و بقال
#کتاب_صوتی
راوی : ح.پرهام
باسپاس از: گ.جاسمی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
#سندبادنامه
شکارچی و راسو و بقال
#کتاب_صوتی
راوی : ح.پرهام
باسپاس از: گ.جاسمی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
نان و دندان قسمت اول-مرگ مقنی - جمالزاده
t.me/mrhallo
قصه های كوتاه برای بچه های ريش دار
نوشته محمد علی #جمالزاده است.
نان و دندان قسمت اول-مرگ مقنی
روای: ح.پرهام
با سپاس از : ح. عزت نژاد - گ. جاسمی
#کتاب_صوتی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
نوشته محمد علی #جمالزاده است.
نان و دندان قسمت اول-مرگ مقنی
روای: ح.پرهام
با سپاس از : ح. عزت نژاد - گ. جاسمی
#کتاب_صوتی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
🔻اعتراف موسوی به دریافت رشوه ۶۵ میلیاردی از شهرداری
▫️سید ابوالفضل موسوی نماینده سابق مجلس به دریافت ۶۵ میلیارد تومان رشوه در دوره #قالیباف اعتراف کرده است.
▫️موسوی که از ۲۰ روز پیش در بازداشت است به دریافت رشوه ۶۵ میلیاردی از طریق شرکت رساتجارت و شرکت پژوهاب اعتراف کرده است.
▫️این مبلغ به شکل هلوگرام و به نام "سید حسین موسوی" برادر او صادر شده که در حال حاضر متواری است.
▫️موسوی مسئول تحقیق و تفحص از شهرداری تهران بوده و این رشوه رو گرفته و به تحقیق و تفحص رای منفی داده که نیازی به تحقیق نداره🤔🤔🤔
▫️قالیباف در آن زمان پس از رای منفی مجلس به تحقیق و تفحص؛ طی نامه ای از لاریجانی تشکر کرد.
🔺قالیباف اکنون رییس مجلس است
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
▫️سید ابوالفضل موسوی نماینده سابق مجلس به دریافت ۶۵ میلیارد تومان رشوه در دوره #قالیباف اعتراف کرده است.
▫️موسوی که از ۲۰ روز پیش در بازداشت است به دریافت رشوه ۶۵ میلیاردی از طریق شرکت رساتجارت و شرکت پژوهاب اعتراف کرده است.
▫️این مبلغ به شکل هلوگرام و به نام "سید حسین موسوی" برادر او صادر شده که در حال حاضر متواری است.
▫️موسوی مسئول تحقیق و تفحص از شهرداری تهران بوده و این رشوه رو گرفته و به تحقیق و تفحص رای منفی داده که نیازی به تحقیق نداره🤔🤔🤔
▫️قالیباف در آن زمان پس از رای منفی مجلس به تحقیق و تفحص؛ طی نامه ای از لاریجانی تشکر کرد.
🔺قالیباف اکنون رییس مجلس است
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
روزنامه اطلاعات در یادداشتی نوشت:
سال ۱۳۶۶ شمسی است. بازیهای فوتبال مقدماتی جام ملتهای آسیا. کاتماندو پایتخت کشور فقیر نپال. تیم فوتبال ایران با تیم میزبان در حال بازی است. در نیمه دوم، در حالی که بازیکنان ایران بازی را از حریف، تا اینجای کار، بردهاند، مرتضی کرمانی مقدم بازیکن ستاره مهاجم تیم ملی در زمین خوش میدرخشد و نیمکتنشینان بازی برجسته او را تشویق میکنند.
ناگهان مرحوم پرویز دهداری مدیر فنی تیم ملی به رضا وطنخواه سرمربی تیم میگوید مرتضی را از زمین بیرون بکش! وطنخواه به دهداری میگوید پرویزخان! ما هر سه تعویضمان را انجام دادهایم. نمیتوانیم دیگر تعویض کنیم. مرتضی هم که فوقالعاده ظاهر شده است. پرویزخان اما میگوید میدانم که نمیتوانیم تعویض کنیم، گفتم از زمین بیرون بیار. ده نفره بازی میکنیم!
مرتضی در میان بهت خودش و ناباوری بازیکنان حریف و تماشاچیان، از زمین بیرون میآید بدون آنکه کسی بتواند جانشینش شود.
بعد از بازی، وطنخواه مرتضی کرمانی مقدم را میخواهد و میگوید پرویزخان با شما کار دارد. به اتاقش برو. پرویز دهداری با او آرام آرام شروع به سخن میکند. از او و تواناییاش در فوتبال تعریف میکند و او را تشویق و تحسین میکند. بعد از این تعریفها، مرتضی بیشتر تعجب میکند. از او میپرسد: خیلی عذر میخواهم پرویزخان. اگر این طور است که میفرمائید پس چرا وسط بازی مرا کشیدید بیرون. من که حتی کارت زرد هم نداشتم… .
دهداری نگاهی عمیق به مرتضی میکند. مرتضی احساس میکند نگاههای پرویزخان از او گذر کرد و تا دوردستها، آنسوی دیوار اتاق، امتداد یافت…
پرویزخان نفس عمیقی میکشد و میگوید: تو آن بازیکن حریف را دریبل یکسره و دو سره زدی و بعد توپ را از میان پاهایش عبور دادی و دوباره توپ را گرفتی و منتظر ماندی تا دوباره تقلا کند و دوباره دریبلش کنی؟ فکر نکردی که آن بازیکن هم، مثل تو، بازیکن تیم ملی یک سرزمین است. ملتی منتظر دیدن درخشش و شایستگی او هستند. از آن گذشته، او پدر دارد، مادر دارد، احتمالاً زن دارد، بچه دارد، خویشاوند دارد، آنها دارند بازی را میبینند، منتظرند ببینند فرزندشان، همسرشان یا پدرشان در مصاف با حریف چه میکند. تو او را نزد خانوادهاش، بچهمحلهایش، دوستانش و ملتش تحقیر کردی، خوار و خفیف کردی.
مرتضی جان! ما قبل از اینکه فوتبالیست باشیم، انسانیم. چه کسی به ما حق داده است انسان دیگری را کوچک کنیم، حقیر کنیم، خجالتزده کنیم. آن هم در برابر میلیونها جفت چشم…؟ پس انسانیت چه میشود؟ اخلاق چه میشود؟ جوانمردی چه می شود؟ فتوت چه میشود؟…
پرویزخان سخن میگفت و مرتضی اشک میریخت….......
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
سال ۱۳۶۶ شمسی است. بازیهای فوتبال مقدماتی جام ملتهای آسیا. کاتماندو پایتخت کشور فقیر نپال. تیم فوتبال ایران با تیم میزبان در حال بازی است. در نیمه دوم، در حالی که بازیکنان ایران بازی را از حریف، تا اینجای کار، بردهاند، مرتضی کرمانی مقدم بازیکن ستاره مهاجم تیم ملی در زمین خوش میدرخشد و نیمکتنشینان بازی برجسته او را تشویق میکنند.
ناگهان مرحوم پرویز دهداری مدیر فنی تیم ملی به رضا وطنخواه سرمربی تیم میگوید مرتضی را از زمین بیرون بکش! وطنخواه به دهداری میگوید پرویزخان! ما هر سه تعویضمان را انجام دادهایم. نمیتوانیم دیگر تعویض کنیم. مرتضی هم که فوقالعاده ظاهر شده است. پرویزخان اما میگوید میدانم که نمیتوانیم تعویض کنیم، گفتم از زمین بیرون بیار. ده نفره بازی میکنیم!
مرتضی در میان بهت خودش و ناباوری بازیکنان حریف و تماشاچیان، از زمین بیرون میآید بدون آنکه کسی بتواند جانشینش شود.
بعد از بازی، وطنخواه مرتضی کرمانی مقدم را میخواهد و میگوید پرویزخان با شما کار دارد. به اتاقش برو. پرویز دهداری با او آرام آرام شروع به سخن میکند. از او و تواناییاش در فوتبال تعریف میکند و او را تشویق و تحسین میکند. بعد از این تعریفها، مرتضی بیشتر تعجب میکند. از او میپرسد: خیلی عذر میخواهم پرویزخان. اگر این طور است که میفرمائید پس چرا وسط بازی مرا کشیدید بیرون. من که حتی کارت زرد هم نداشتم… .
دهداری نگاهی عمیق به مرتضی میکند. مرتضی احساس میکند نگاههای پرویزخان از او گذر کرد و تا دوردستها، آنسوی دیوار اتاق، امتداد یافت…
پرویزخان نفس عمیقی میکشد و میگوید: تو آن بازیکن حریف را دریبل یکسره و دو سره زدی و بعد توپ را از میان پاهایش عبور دادی و دوباره توپ را گرفتی و منتظر ماندی تا دوباره تقلا کند و دوباره دریبلش کنی؟ فکر نکردی که آن بازیکن هم، مثل تو، بازیکن تیم ملی یک سرزمین است. ملتی منتظر دیدن درخشش و شایستگی او هستند. از آن گذشته، او پدر دارد، مادر دارد، احتمالاً زن دارد، بچه دارد، خویشاوند دارد، آنها دارند بازی را میبینند، منتظرند ببینند فرزندشان، همسرشان یا پدرشان در مصاف با حریف چه میکند. تو او را نزد خانوادهاش، بچهمحلهایش، دوستانش و ملتش تحقیر کردی، خوار و خفیف کردی.
مرتضی جان! ما قبل از اینکه فوتبالیست باشیم، انسانیم. چه کسی به ما حق داده است انسان دیگری را کوچک کنیم، حقیر کنیم، خجالتزده کنیم. آن هم در برابر میلیونها جفت چشم…؟ پس انسانیت چه میشود؟ اخلاق چه میشود؟ جوانمردی چه می شود؟ فتوت چه میشود؟…
پرویزخان سخن میگفت و مرتضی اشک میریخت….......
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا خودت ظهور کن. اینا به هیچ صراطی مستقیم نمیشن
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
ﯾﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﻣﺤﺾ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﮐﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ؛ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﮔﻬﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ؛ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﭼﺎﺭی ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻣﯿﺸﻪ؛
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﻼﺱ ﺳﻮﺍﺩﺁﻣﻮﺯﯼ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ؛ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪ ﻣﻌﻠﻢ ﮐﻼﺱ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺷﮑﻠﯽ ﺭﺳﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ :ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺍﯾﻨﺮﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻦ؛
ﯾﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻝ ﮔﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﻪ ﻟﻮ ﺑﺮﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩه ﻋﻘﺐ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻠﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ؛ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﮕﺮﻫﺎ ﯾﮏ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﺎﺑﺎ ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻟﺸﻮ ﺑﮕﯿﺮ !
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ؛ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﭼﺎﺭی ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻣﯿﺸﻪ؛
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﻼﺱ ﺳﻮﺍﺩﺁﻣﻮﺯﯼ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ؛ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪ ﻣﻌﻠﻢ ﮐﻼﺱ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺷﮑﻠﯽ ﺭﺳﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ :ﻣﺴﺎﺣﺖ ﺍﯾﻨﺮﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻦ؛
ﯾﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻝ ﮔﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﻪ ﻟﻮ ﺑﺮﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩه ﻋﻘﺐ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻠﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ؛ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﮕﺮﻫﺎ ﯾﮏ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﺎﺑﺎ ﺍﻧﺘﮕﺮﺍﻟﺸﻮ ﺑﮕﯿﺮ !
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شیرهی تریاک
محسن زندی
دوران دانشجویی، بهخاطر ناراحتی معده و بیپولی برای درمان، دوست نازنینی یک کاسه شیرهی شیرینبیان برایم آورد. یک چیزی شبیه شیرهی تریاک؛ تقریباً با همان رنگ و بو و قیافه.
همینکه توی اتاق آوردم هماتاقیها دیدند و پرسیدند چیست؟
یکهو به سرم زد شیطنتی بکنم. گفتم تریاک است. باورشان نشد. شروع کردند مسخرهبازی. اما دروغ هرچقدر بزرگتر باشد و تو هم محکمتر بگویی، باورپذیرتر است. خلاصه در کمتر از یکساعت باورشان شد. نفری یک تکه به آنها تعارف کردم. اولش مقاومت کردند. ولی هر مقاومتی #شکننده است. این طفلیها که حتی در حد سرپا شاشیدن هم خلاف نکرده بودند، پر از ترس و دلهره شدند. شروع کردند نصیحت که "میگیرنِت. تو رو خدا توی میز اتاق نزار، اینا یواشکی میزا رو میگردن. یه کاسه هم حداقل پنج بار اعدام داره ..."
بعد هم که نوبت مصرفشان شد نفری یک نوک سوزن با احتیاط خوردند که اُوِردوز نکنند. واکنشها عجیب بود. یکیشان تا یک ذره مک زد، سرش را روی صندلی گذاشت و گفت سرم خیلی داغ شده است. دیگری میگفت خیلی حالم بهتر شده. یکی عرق کرده بود و حال تهوع داشت. دیگری احساس گناه میکرد و فحش میداد. از همهشان باحالتر تنها متأهل اتاق بود که مثلِ کاکِرو احساس استحکام و قدرت به او دست داده بود و همهی کلاسها را پیچاند و گِرد کرد سمت خانه.
باورتان نمیشود. هر روز اول صبح میآمدند سهم آنروزشان را میگرفتند و من هم با کلی منت که ببینید چقدر خیّر هستم، یک نوک سوزن بهشان جنس میدادم. تا اینکه یکبار، قضیه را لو دادم. هیچکس باورش نمیشد. فکر میکردند چون نمیخواهم رایگان جنس بدهم بازی درآوردهام.
یک چیزی در پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی هست به نام پلاسیبو یا دارونما؛ چیزی ظاهراً شبیه به دارو (بدون هیچ اثر واقعی دارویی)، یا حتی جراحیهای دروغین. یک قرص بدون اثر به بیمار داده میشود و به او گفته میشود که با خوردن این قرص در ساعات معین حالش بهبود مییابد. البته بیمار نباید بفهمد که این قرص، بیاثر است و شما در حال اجرای یک روند شبهدارویی بر روی وی هستید. این پدیدهی روانی تأثیر شگرفی در بهبود برخی بیماران دارد. به این فرایند اثر پلاسیبو گفته میشود و در تحقیقات دارویی و پزشکی اهمیت بسیاری دارد.
مغز ما آنقدرها هم که فکر میکنیم هوشمند و محاسبهگر نیست. هر طور عادتش بدهی همانطور پیش میرود. نه عطرفروش پس از مدتی بوی عطر را دیگر تشخیص میدهد، و نه کارگر تخلیهی چاه.
شاید تا حالا به این موضوع فکر کرده باشید که ساکنان کنار ریل راهآهن یا فرودگاه یا شهرکهای صنعتی چطور این همه سروصدا را تحمل میکنند؟ یا مثلا اینهایی که در یک جای بدبو و متعفن هستند چطور تحمل میکنند؟ یا پزشکان چطور خون و تعفن را؟
باور کنید آنها بعد از مدتی اصلا این سروصداها و بوها را نمیشنوند. با آن خو گرفتهاند. خوگیریِ عصبی. این خاصیت مغز ما است. با هر چیزی خودش را انطباق میدهد. با هر شرایطی. اسم این میشود عادت. آدم حتی با خوشی و ثروت و ... هم خو میگیرد. برای همین است که هر چیزی پس از مدتی برایش بیمزه میشود و دنبال چیزهای تازهتر میگردد. البته غیر از انسانیت. انسانیت (مثل مهربانی و اخلاق) هیچگاه کهنه و تکراری نمیشود.
رسانهها نیز با مغز ما همینکار را میکنند. در دنیای امروز حقیقت به دست رسانهها ساخته (جعل) میشود. رسانهها قدرت برساختن هر حقیقتی را دارند. آنها میتوانند حتی سیاه بودن ماست را به یک حقیقت تبدیل کنند. حقیقتی که میلیونها نفر با جان و دل آن را میخرند و حتی امکان وجود حقیقتی دیگر به ذهنشان خطور نمیکند. این حقایقِ برساخته، بر اساس میزان قدرتِ رسانهها، مد میشود.
محدود کردن ذهن خود به یک رسانه، یعنی افتادن در دام حقیقتی که آن رسانه، در راستای منفعتی که ما از آن بیخبریم، ساخته است.
آبراهام مَزلو میگوید: "کسی که فقط چکُش در اختیار دارد، همهی دنیا را میخ میبیند".
تماشای مداومِ یک رسانه یا شبکهی خبری خاص، مطالعهی پیوستهی کتابها یا نشریات خاص، گوش کردنِ مداومِ یک سخنرانیِ خاص، شرکت کردنِ مداوم در یک گروه سیاسی یا فکری یا مذهبیِ خاص، و به تعبیر دقیقتر، مسدود کردن ورودیهای مغز به روی تنوعات فکریِ عالَم، و فقط یک مَجرا را برای طرز فکر خاصی باز گذاشتن، به تدریج و چهبسا ناخواسته و نادانسته، فرد را به یک رُباتِ برنامهریزیشده توسط دیگران (به ویژه صاحبان زَر و زور) تبدیل میکند.
زندگیِ انسانی، یعنی باز کردنِ مجراهای مختلف در ذهن، و مواجهی آگاهانه و فعالانه و نقادانه با طرز تفکرات مختلف.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
محسن زندی
دوران دانشجویی، بهخاطر ناراحتی معده و بیپولی برای درمان، دوست نازنینی یک کاسه شیرهی شیرینبیان برایم آورد. یک چیزی شبیه شیرهی تریاک؛ تقریباً با همان رنگ و بو و قیافه.
همینکه توی اتاق آوردم هماتاقیها دیدند و پرسیدند چیست؟
یکهو به سرم زد شیطنتی بکنم. گفتم تریاک است. باورشان نشد. شروع کردند مسخرهبازی. اما دروغ هرچقدر بزرگتر باشد و تو هم محکمتر بگویی، باورپذیرتر است. خلاصه در کمتر از یکساعت باورشان شد. نفری یک تکه به آنها تعارف کردم. اولش مقاومت کردند. ولی هر مقاومتی #شکننده است. این طفلیها که حتی در حد سرپا شاشیدن هم خلاف نکرده بودند، پر از ترس و دلهره شدند. شروع کردند نصیحت که "میگیرنِت. تو رو خدا توی میز اتاق نزار، اینا یواشکی میزا رو میگردن. یه کاسه هم حداقل پنج بار اعدام داره ..."
بعد هم که نوبت مصرفشان شد نفری یک نوک سوزن با احتیاط خوردند که اُوِردوز نکنند. واکنشها عجیب بود. یکیشان تا یک ذره مک زد، سرش را روی صندلی گذاشت و گفت سرم خیلی داغ شده است. دیگری میگفت خیلی حالم بهتر شده. یکی عرق کرده بود و حال تهوع داشت. دیگری احساس گناه میکرد و فحش میداد. از همهشان باحالتر تنها متأهل اتاق بود که مثلِ کاکِرو احساس استحکام و قدرت به او دست داده بود و همهی کلاسها را پیچاند و گِرد کرد سمت خانه.
باورتان نمیشود. هر روز اول صبح میآمدند سهم آنروزشان را میگرفتند و من هم با کلی منت که ببینید چقدر خیّر هستم، یک نوک سوزن بهشان جنس میدادم. تا اینکه یکبار، قضیه را لو دادم. هیچکس باورش نمیشد. فکر میکردند چون نمیخواهم رایگان جنس بدهم بازی درآوردهام.
یک چیزی در پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی هست به نام پلاسیبو یا دارونما؛ چیزی ظاهراً شبیه به دارو (بدون هیچ اثر واقعی دارویی)، یا حتی جراحیهای دروغین. یک قرص بدون اثر به بیمار داده میشود و به او گفته میشود که با خوردن این قرص در ساعات معین حالش بهبود مییابد. البته بیمار نباید بفهمد که این قرص، بیاثر است و شما در حال اجرای یک روند شبهدارویی بر روی وی هستید. این پدیدهی روانی تأثیر شگرفی در بهبود برخی بیماران دارد. به این فرایند اثر پلاسیبو گفته میشود و در تحقیقات دارویی و پزشکی اهمیت بسیاری دارد.
مغز ما آنقدرها هم که فکر میکنیم هوشمند و محاسبهگر نیست. هر طور عادتش بدهی همانطور پیش میرود. نه عطرفروش پس از مدتی بوی عطر را دیگر تشخیص میدهد، و نه کارگر تخلیهی چاه.
شاید تا حالا به این موضوع فکر کرده باشید که ساکنان کنار ریل راهآهن یا فرودگاه یا شهرکهای صنعتی چطور این همه سروصدا را تحمل میکنند؟ یا مثلا اینهایی که در یک جای بدبو و متعفن هستند چطور تحمل میکنند؟ یا پزشکان چطور خون و تعفن را؟
باور کنید آنها بعد از مدتی اصلا این سروصداها و بوها را نمیشنوند. با آن خو گرفتهاند. خوگیریِ عصبی. این خاصیت مغز ما است. با هر چیزی خودش را انطباق میدهد. با هر شرایطی. اسم این میشود عادت. آدم حتی با خوشی و ثروت و ... هم خو میگیرد. برای همین است که هر چیزی پس از مدتی برایش بیمزه میشود و دنبال چیزهای تازهتر میگردد. البته غیر از انسانیت. انسانیت (مثل مهربانی و اخلاق) هیچگاه کهنه و تکراری نمیشود.
رسانهها نیز با مغز ما همینکار را میکنند. در دنیای امروز حقیقت به دست رسانهها ساخته (جعل) میشود. رسانهها قدرت برساختن هر حقیقتی را دارند. آنها میتوانند حتی سیاه بودن ماست را به یک حقیقت تبدیل کنند. حقیقتی که میلیونها نفر با جان و دل آن را میخرند و حتی امکان وجود حقیقتی دیگر به ذهنشان خطور نمیکند. این حقایقِ برساخته، بر اساس میزان قدرتِ رسانهها، مد میشود.
محدود کردن ذهن خود به یک رسانه، یعنی افتادن در دام حقیقتی که آن رسانه، در راستای منفعتی که ما از آن بیخبریم، ساخته است.
آبراهام مَزلو میگوید: "کسی که فقط چکُش در اختیار دارد، همهی دنیا را میخ میبیند".
تماشای مداومِ یک رسانه یا شبکهی خبری خاص، مطالعهی پیوستهی کتابها یا نشریات خاص، گوش کردنِ مداومِ یک سخنرانیِ خاص، شرکت کردنِ مداوم در یک گروه سیاسی یا فکری یا مذهبیِ خاص، و به تعبیر دقیقتر، مسدود کردن ورودیهای مغز به روی تنوعات فکریِ عالَم، و فقط یک مَجرا را برای طرز فکر خاصی باز گذاشتن، به تدریج و چهبسا ناخواسته و نادانسته، فرد را به یک رُباتِ برنامهریزیشده توسط دیگران (به ویژه صاحبان زَر و زور) تبدیل میکند.
زندگیِ انسانی، یعنی باز کردنِ مجراهای مختلف در ذهن، و مواجهی آگاهانه و فعالانه و نقادانه با طرز تفکرات مختلف.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👍1