تحمل کردن مُشتی کثافت،کارِ شاقی بود شب تا صبح
تنی ناچار با قومی حرامی در تلاقی بود شب تا صبح

پدر در خواب،مادر چشم بر در،زائران در کوچه سرگردان
برادر آنطرف تر در مسافرخانه ساقی بود شب تا صبح

صدای ضجّه های خواهرش از راهروها می رسید اما
برادر غرق در تحریر های گل نراقی بود شب تا صبح

خیابانهای شب،از لوث دلالانِ تن بوی تعفن داشت
حرم،اما کماکان مملو از عطر اقاقی بود شب تا صبح

سیاست بازها ما را به حال خود رها کردند،در این حال
خدا با چشم هایی خیس،با ما هم اتاقی بود شب تا صبح

برادرهای ما را با دو دست بسته از اروند آوردند
ولی مشهد کماکان دست اتباعِ عراقی بود شب تا صبح

#مصطفی_علوی👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo

از چپو کردنِ این خانه خجالت نکشید
از منِ ساکن ویرانه خجالت نکشید

مملکت را بفروشید به روسیه و چین
اصلا از مردمِ بی خانه خجالت نکشید

مرد و زن را به فروشِ بدن انداخته اید
از فروشِ تنِ ریحانه خجالت نکشید

خرج نوسازیِ لبنان و یمن را بدهید
از مریوان و بم و بانه خجالت نکشید

خاکمان را اگر از بابِ وِتو کردن ها
باج دادید به بیگانه،خجالت نکشید

صد برابر شده اجناس،کما فی السابق
موقع دادن یارانه خجالت نکشید

نامِ ما را بگذارید نفوذی،خس و خاک
مثل آن مردک دیوانه خجالت نکشید

ضربه ای مانده که بر پیکر مردم نزدید؟
خب اگر هست،صمیمانه خجالت نکشید


#مصطفی_علوی
@moalavi