شب نشيني هالو
30.9K subscribers
16.8K photos
30K videos
216 files
36.8K links
اينجا برای اشتراك مطالب جالبی‌ست كه دوستان برايم می‌فرستند
اشعار @mrhallo
اینستاگرام هالو@mrhalloo
تماس با هالو : @Mr_halloo
خرید آثار هالو(کتاب/صوتی/تصویری/محفل‌ها) وآثاردوستان در@halloo_gram
خرید آمازون
https://www.amazon.com/author/mr.halloo
Download Telegram
۶ خرداد،جشن خردادگان فرخنده.نياكان ما دراين روز به كناررودها ميرفتند پس از ستايش اهورامزدا روز را با شادي و سرور با خانواده و دوستان مي گذرانده و به يكديگر گل ياس پيشكش میکردند
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ .ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ .
ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟ !
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ !
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ ! ﺑﺮﺍﯼ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ !ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮﻣﻮﺑﯿﻞ ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ
ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ! ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ !
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کوروش در تورات و انجیل
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی چنین فرهنگی در جامعه حاکم است، باید هر روز شاهد قتل امثال رومینا ها باشیم
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب نشيني هالو
شغل ابوالفضل چی بوده؟ شغل انبیا چی بوده؟ شغل آخوندا چیه؟ 👇 شب نشینی هالو @sh_n_halloo کانال اشعار #هالو @mrhallo
سلام
جناب عالی‌پیام، آیا شما دروغهای این آخوند جین پوش را باور می‌کنید؟ آیا امامان شیعه از بیت‌المال سهم نداشته‌اند؟! حسن بن علی، امام دوم شیعیان برای صلح با معاویه چقدر پول گرفت؟ امام حسین چطور؟ امام چهارم از یزید پول نمی‌گرفته؟ آیا عرب قریشی کار می‌کرده یا سروری؟! پس از آنهم پول خمس شیعیان به کجا می‌رفته؟
🎵 نقدی بر کتاب انسان خردمند نواح هراری

#دکتر_شروین_وکیلی
...............


تاریخ مجموعه ای از تحریف هاست که هرکسی در حد توان خود این آش را هم زده است. بسیاری از نقد دکتر وکیلی بر کتاب های دکتر هراری درست است اما باید بدانیم تاریخ را فاتحان نوشته اند و فارغ از هر تعصبی باید راهی برای تحریف نشدن خودمان بیابیم. وقتی ما به تاریخ خود ارج نمی نهیم دیگران چرا باید این کار را بکنند.
این نقد را گوش دهید بسیار مفید است.

کسی که تاریخ خودش را نداند محکوم به حذف هست. فرقی نمی کند این تاریخ مربوط به زندگی یا سرمایه گذاریش باشد یا هر موضوع دیگری.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
رو دست هندیا پیدا نمیشه!

توی هند برای صف خرید دایره کشیدن که ملت فاصله گذاری اجتماعی رو رعایت کنن، اونام دمپایی گذاشتن داخل دایره و دور هم نشستن
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
کرگدنی پیر را پرسیدند از خودت
پوست کلفت تر دیده ای یا شنیده ای؟

گفت :
در گوشه اى از عالم، مردمی یافت شده اند
که نه از برنج آرسنیک دار سرطان گیرند
و نه از سبزیجات فاضلاب داده بمیرند.
نه روغن پالم بیمارشان کند،
و نه مرغ هورمونی تبدار.
نه از سوسیس و کالباس مریض شوند،
و نه از تصادف پراید ساقط.و نه
از سقوط هواپیما.

تا مرگ بارها روند و باز گردند
و عزرائیل را جواب کنند.

در طياره هاى بی بال نشینند، و در
خودروهای کبریت سان مأوا گیرند.
دخلشان نیمی از خرجشان باشد، و
خرجشان پنج برابر دخلشان!!!
فلاسفه از حساب زندگیشان جنون گیرند!!

و با این حال پیوسته جوک گویند و
در تويتر و واتساپ و تلگرام... راه پویند.

آری من ایشان را از خود پوست
کلفت تر دیده ام ، و یقین دارم که سه پوسته اند!!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
‍ «کالسکه‌ای غرق خون»


پانزدهم بهمن ۱۲۸۹، تهران، مخبرالدوله ــ ساعتی مانده به غروب آقای وزیر پس از یک روز کاری سوار بر کالسکه به خانه آمد. تا کالسکه ایستاد صدای شلیک بلند شد. مردی از شیشۀ کالسکه وزیر را به گلوله بست. ضارب فرار کرد و وزیر غرق خون کف کالسکه افتاد. تنها کلامی که از او شنیدند این بود که «سوختم...». او را نیمه‌جان به خانه بردند و ساعتی بعد درگذشت. او مرتضی‌قلی‌خان بود، معروف به صنیع‌الدوله؛ دولتمردی که همۀ فکر و ذکرش احداث معدن و خط‌آهن و کارخانه بود. این ایده که هزینۀ ساخت راه‌آهن باید از منابع داخلی و با مالیات بر کالاهای اساسی مثل قند و چای تأمین شود، ایدۀ او بود که سال‌ها بعد رضاشاه پیاده کرد. چرا صنیع‌الدوله را کشتند و قاتل که بود؟

مرتضی‌قلی خان از خاندان «هدایت» بود. افراد این خاندان تحصیلات عالی داشتند. پدرش، علی‌قلی خان، معروف به مخبرالدوله، چهار پسر داشت: مرتضی‌قلی، محمدقلی، مهدی‌قلی و حسین‌قلی که همه دولتمرد شدند. مهدی‌قلی شش سال نخست‌وزیر رضاشاه بود (مرتضی‌قلی پسرعموی پدر صادق هدایت می‌شد). مرتضی‌قلی در زمان ناصرالدین‌شاه در آلمان درس معدن خواند و وقتی به ایران بازگشت به مقامات بالا رسید. در چند کابینه وزیر بود، از وزیر فواید عام تا وزیر مالیه و فرهنگ. با محترم‌السلطنه، دختر مظفرالدین‌شاه ازدواج کرد، اما داماد شاه بودن فایدۀ خاصی برایش نکرد. وزیر بودن و داشتن مقامات عالی ویژگی خاصی نیست، آنچه در مورد او جذاب است، تکاپوهایش برای «صنعتی‌سازی» ایران است. از تلاش برای احداث معدن تا احداث کارخانۀ ریسندگی و به خصوص ایده‌هایی برای بهبود وضع مالی، بودجه و احداث راه‌آهن.

در همین رؤیاها به سر می‌برد که چهار سال پس از مشروطه به قتل رسید. پس از سوءقصد، دو نفر در تعقیب و گریز از سوی مردم و پلیس بازداشت شدند که هر دو خارجی بودند، یکی فردی گرجی‌ـ‌روس به نام ایلاریون و دیگری یک ارمنی به نام ایوان. ضارب همان فرد گرجی بود و مدعی بود برای صنیع‌الدوله در مازندران کار کرده و چون حق و حقوقش را کامل نداده او را کشته است. شرح ترور او را به نوشتاری دیگر می‌سپرم. فقط بگویم، ضاربان او طبق قانون کاپیتولاسیون تحویل دولت روسیه شدند و اصلاً معلوم نیست با چه مجازاتی روبرو شدند. از دیگر سو، ادعاهای ضارب به خصوص دربارۀ تهیۀ تفنگ باورپذیر نیست و به احتمال زیاد افرادی ایرانی یا خارجی ضارب را مأمور قتل صنیع‌الدوله کرده بودند، به خصوص خود روس‌ها.

صنیع‌الدوله رساله‌ای دارد با عنوان «راه نجات» و در آن نجات ایران از وضع موجود را احداث راه‌آهن معرفی می‌کند. نکتۀ بسیار جالب دریافت عمیقی است که او از مفهوم «امنیت» دارد. می‌گوید امنیت فقط داشتن نیروی نظامی نیست، وقتی کشور آموزش و پرورش درستی ندارد تا مردم تخصصی برای نان درآوردن کسب کنند و وقتی کشور راه‌های مناسبی ندارد تا مردم معیشت خود را تأمین کنند، امنیت وجود ندارد. دقیقاً چنین می‌گوید:

«بالفرض در مملکتی قوۀ حربیه و نظمیه به اندازه‌ای تکمیل شده باشد که مافوق آن متصور نباشد. ولی از مردمش به علت نادانی [= عدم تخصص] غیر از... عملگی کاری برنیاید، و یا به واسطۀ بی‌راهی [= عدم جاده‌کشی] از مسافت قلیل مایحتاج خود را حمل و نقل نتوانند و به این جهات بیچاره بمانند. باز جان آن‌ها در مخاطره است، هرچند امنیت بلاواسطه [= نظامی] به سر حد کمال رسیده باشد.»

صنیع‌الدوله در این رساله شرح می‌دهد سرانۀ مصارف عمومی (یعنی بودجۀ عمومی) در ایران بسیار ناچیز است و دلیلش این است که مردم فقیرند و نمی‌توانند مالیات چندانی دهند. باید راهی یافت تا در کوتاه‌ترین زمان بتوان بودجۀ عمومی را از طریق مالیات بالا برد. او جملۀ درخشانی دارد؛ می‌گوید: «تمام رمز مملکت‌داری همین است که باید در مملکت تولید ثروت نمود؛ یعنی اسبابی فراهم کرد که ثروت اهل مملکت رو به تزاید گذارد تا بتوانند متناسب با مکنت خود مالیات زیادتری بدهند.»

اما تعلیم و تربیت زمانبر است، می‌ماند «جاده‌سازی». می‌گوید راه نجات ایران این است که در اسرع وقت راه‌آهن ساخته شود و شرح می‌دهد از این طریق سالی میلیون‌ها تومان از جیب مردم ذخیره می‌شود و می‌توان آن را روانۀ بودجۀ عمومی کرد، ضمن اینکه با گسترش راه‌ها تجارت داخلی سریع رشد می‌کند. اما بیش از همه تأکید دارد بودجۀ این کار نه از خارج، بلکه از جیب مردم ایران باید تأمین شود! رضاشاه ۲۰ سال بعد، همین ایده را برای احداث راه‌آهن به کار بست.

در پایان ملتمسانه دعوت می‌کنم رسالۀ «راه نجات» را که فقط ۲۵ صفحه است در پیوست بخوانید، بسیار خواندنی است، بسیار!

پی‌نوشت: محمدحسین منظورالاجداد، در مقاله‌ای درخشان اسناد ترور صنیع‌الدوله را بررسی کرده که از آن بهره بردم.

مهدی تدینی

#ترور،
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
حقوق معلمین در طول 50 سال اخیر چه تغییری کرده ؟💵

▪️جالبه بدونید حقوق معلم دیپلمه در سال 1350 برابر 564 تومن بود و طلا در همون سال گرمی 16 تومن بوده است

▪️طلا در سال 1399 حدوداََ گرمی 700 هزار تومن است، یعنی ارزش طلا 44 برابر شده است

+ حال اگه حقوق معلما هم 44 برابر میشد در حال حاضر باید حدودا 25 میلیون حقوق میگرفتن!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
#علامه جعفری فرمود:

سالها قبل از انقلاب، كتابي در پاسخ به بعضي شبهات روز، نوشته بودم. روحاني مشهوري آن را خواند و پسنديد. پيام داد كه به شهر آنها بروم تا به بهانه بزرگداشت من، مسائل روز اسلامي را تبليغ كنيم.

بليط قطار خريدم و سوار شدم. با خود گفتم ايكاش همسفر اهل علم و كتابي نصيب تا با مباحثه، راه كوتاه شود. ديدم سيد معمم بلند قدي بسمت كوپه من مي آيد. چهره زيبا، لباس فاخر، ريش آراسته و عمامه مرتبي داشت. گفتم خدا را شكر كه دانشمندي نصيب شد. شادمانيم ديري نپاييد. دهان كه باز كرد، دريافتم جز چند متر پارچه عمامه، از دانش بهره اي ندارد.

به ايستگاه مقصد كه رسيديم جمعيت فراواني از متدينين با پلاكارد خوشامد، روي سكّو منتظر بودند. مومنين به قطار ريختند. دو آخوند ديدند، من و سيد خوش بر و بالا! بدون لحظه اي ترديد، سيد را كول كردند و با سلام و صلوات بطرف ماشين ها دويدند. به هر كس التماس كردم كه مرا هم سوار كند و تا شهر برساند، قبول نكرد كه نكرد. گفتند آقا ما را براي بدرقه ملّاي دانشمند فرستاده. جاي اضافي نداريم و مسافر نمي بريم.

ماشين زيباي حامل آقا سيد در جلوي دهها ماشين و ميني بوس مملو از مشايعيين صلوات گو، راه افتاد و رفت.

به جان كندن، وسيله اي يافتم و خودم را به خانه ميزبان رساندم. دقايقي بود كه سيد حيران به آقا رسيده بود و طرفين، تازه اصل ماجرا را فهميده بودند. خودم را معرفي كردم. آقا مرا كنار خود جاي داد و اكرام نمود . آن وقت، سر در گوشم كرد و به مطايبه فرمود: آشيخ! مردم حق داشتند كه اشتباه گرفتند. آخر، اينهم سر و شكل و لهجه است كه تو داري؟ ملّا كه هيچ، به آدميزاد هم نمي ماني!

علامه جعفري قصه را تعريف مي كرد و خودش همراه ما مي خنديد. از يادآوري تحقيرهايي كه ديده بود، سر سوزني تكدر نداشت، تفريح هم مي كرد. در آن اتاق كوچك مملو از كتاب، در آن رداي ارزان كهنه، روحي عظيم خانه كرده بود. نور به قبرش ببارد. استاد، آن روز ، يادمان داد كه عقل مردم به چشم شان است.

#محمدحسین_کریمی‌پور
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تکاندهنده...

افشاگری تکان دهنده و شوکه کننده یک خبرنگار که گزارشی تهیه کرده از نهادهایی که ردیف بودجه در سالهاي٩٠ و ٩١ داشتند و میلیاردها تومان بودجه از بیت المال می گیرند، اما هیچگونه وجود خارجی ندارد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
شب نشيني هالو
اشک موگرینی برای عدم تایید صلاحیت نمایندگانی که با او سلفی گرفتند 👇 شب نشینی هالو @sh_n_halloo کانال اشعار #هالو @mrhallo
با سلام. متن صحبت به زبان انگلیسی و ترجمه ای که زیر آن امده، به هیچ عنوان همخوانی ندارند. موضوع صحبت کاملا چیز دیگری است
اتاق کار
ایشان یکی از مداحانی است که در لحظات پایانی عمرش از روزهایی می‌گوید که اخبار مربوط به کرونا را مسخره می‌کرده و در تمام مراسم مداحی شرکت می‌کرده بشنوید در لخظات آخر عمرش چه می‌گوید. فیلم با رضایت ایشان و برای افرادی که هنوز هم کرونا را جدی نگرفته و با ناقل…
این فیلم مربوط به این بنده خدا نه مداح هست نه هیچ چیزی ایشون اصلا اهل سنت هست مربوط به سیستان و بلوچستان که بنده خداها از روی غرور فرهنگ و سواد پایین مسائل رهایت فاصله گذاری اجتماعی رو رعایت نمیکردن و کرونا گرفته همین الان کل بلوچستان از طرف وزارت بهداشت رسما وضعیت قرمز اعلام شده حتی روز عید همه اهل سنت بلند شدن در کمال لذت رفتن با یه جمعیت وحشتماک تو بغل همدیگه برای نماز عید و شادی که احتمالا صداش مثل بمب تا ۲ هفته دیگه میزنه بالا و میترکونه و در آخر هم ایشون لحظات آخر عمرش نیست و تحت درمان قرار گرفته و حتما سلامتی خودش و بدست میاره و بر میگرده پیش خانوادش که بالاخره پدر و همسر و سرپرست یک خانواده ای هست و بیایم برای مرگ و مردن افرادی بیگناه و بعضا کسانی که از روی بیسوادی یا فرهنگ پایین یا خودسری مسائلی رو رعایت نکرده و عواقبش دامنگیر خودش شده و ما ذوق نکنیم که این بدبخت بمیره. حالا ماهم دیگه جنبه اخلاق رو نباید در خبر رسانی و نشان دادن بی عرضگی دولتمردان رو از دست بدیم و رو بیاریم به دروغ گویی.
شما نمیگین از بین اینهمه مخاطب شاید یکی هم پیدا بشه و اینو بشناسه
بیایم انسانیت رو ترویج بدیم و شما هر رفتاری با بقیه داشته باشی شک نکن طبیعت به خودت بر میگردونه
این جهان کوه هست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سامی یوسف
تیر منم کمان منم پیر منم جوان منم
با زیرنویس فارسی
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
حیدر بابا

حیدر بابا نام کوهى در زادگاه استاد محمد حسین بهجتى تبریزى ملقب به شهریار است . منظومه «حیدربابایه سلام» نخستین بار در سال ١٣٣٢ منتشر شد و از آن زمان تا کنون به زبانهاى مختلفى ترجمه شده است. حیدربابا سندى زنده است، و پرده اى رنگین و برجسته از زندگى در روستا را نشان میدهد. مضمون اغلب بندهاى آن شایسته ترسیم و نقاشى است زیرا از طبیعت جاندار سرچشمه مى گیرد. قلب پاک و انسان دوستِ شهریار بر صحنه ها نور مى ریزد و خوانندگان شعرش را به گذشته هاى دور می برد. نیمى از این منظومه نامنامه و یادواره است که شاعر در آن از خویشان و آشنایان و مردم زادگاه خود و حتى چشمه ها و زمین ها و صخره هاى اطراف خشگناب نام می برد و هر یک را در شعر خود جاودانگى مى بخشد. 
از آنجایی که این اثر به زبان ترکی هست خواستم ترجمه ی فارسی این منظومه ی زیبا و فوق العاده را که به زحمت دکتر بهروز ثروتیان انجام گرفته با شما دوستان و همراهان همیشگی کانال به اشتراک بگذارم امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
البته باید اعتراف کرد در بعضی جاها ترجمه ممکن است عینن صورت نگرفته باشد، که در ترجمه شعر به شعر دست شاعر به لحاظ وزن و قافیه بسته است و این اتفاق اجتناب ناپذیر است. در ترجمه شعر به نثر نیز این اتفاق می‌افتد. کلن هیچ ترجمه ای به زیبایی شعر زبان اصلی نیست.
شاملو می‌گوید:
ترجمه‌ی شعر مثل این است که بلبلی را به خاطر گوشتش سر ببرید
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا
قيزلار اوْنا صف باغلييوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه 
(١)
حيدربابا چو ابر شَخَد ،‌ غُرّد آسمان
سيلابهاى تُند و خروشان شود روان
صف بسته دختران به تماشايش آن زمان
بر شوکت و تبار تو بادا سلام من
گاهى رَوَد مگر به زبان تو نام من
 (٥)
حيدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !
دؤرت بير يانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بيزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !
دوْنيا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ايتيمدى
دوْنيا بوْيى اوْغولسوزدى ، يئتيمدى
(٥)
حيدربابا ،‌ هميشه سر تو بلند باد
از باغ و چشمه دامن تو فرّه مند باد
از بعدِ ما وجود تو دور از گزند باد
دنيا همه قضا و قدر ، مرگ ومير شد
اين زال کى ز کُشتنِ فرزند سير شد ؟
(٦)
حيدربابا ، يوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى
هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بيلمزيديم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار
ايتگين ليک وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار
(٦)
حيدربابا ، ‌ز راه تو کج گشت راه من
عمرم گذشت و ماند به سويت نگاه من
ديگر خبر نشد که چه شد زادگاه من
هيچم نظر بر اين رهِ پر پرپيچ و خم نبود
هيچم خبر زمرگ و ز هجران و غم نبود
(٧)
حيدربابا ، ايگيت اَمَک ايتيرمز
عؤموْر کئچر ، افسوس بَرَه بيتيرمز
نامرد اوْلان عؤمرى باشا يئتيرمز
بيزد ، واللاه ، اونوتماريق سيزلرى
گؤرنمسک حلال ائدوْن بيزلرى
(٧)
بر حقِّ مردم است جوانمرد را نظر
جاى فسوس نيست که عمر است در گذر
نامردْ مرد ،‌ عمر به سر مى برد مگر !
در مهر و در وفا ،‌ به خدا ، جاودانه ايم
ما را حلال کن ، که غريب آشيانه ايم
(١٢)
حيدربابا ، شيطان بيزى آزديريب
محبتى اوْرکلردن قازديريب
قره گوْنوْن سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقى بير-بيرينن جانينا
باريشيغى بلشديريب قانينا
(١٢)
شيطان زده است است گول و زِ دِه دور گشته ايم
کنده است مهر را ز دل و کور گشته ايم
زين سرنوشتِ تيره چه بى نور گشته ايم
اين خلق را به جان هم انداخته است ديو
خود صلح را نشسته به خون ساخته است ديو
(١٩)
حيدربابا ، کندين گوْنى باتاندا
اوشاقلارون شامين ئييوب ، ياتاندا
آى بولوتدان چيخوب ، قاش-گؤز آتاندا
بيزدن ده بير سن اوْنلارا قصّه ده
قصّه ميزده چوخلى غم و غصّه ده
 (١٩)
حيدربابا ،‌ چو غرصة خورشيد شد نهان
خوردند شام خود که بخوابند کودکان
وز پشتِ ابر غمزه کند ماه آسمان
از غصّه هاى بى حدِ ما قصّه ساز کن
چشمان خفته را تو بدان غصّه باز کن
(٤٥)
حيدربابا ، آغاجلارون اوجالدى
آمما حئييف ، جوانلارون قوْجالدى
توْخليلارون آريخلييب ، آجالدى
کؤلگه دؤندى ، گوْن باتدى ، قاش قَرَلدى
قوردون گؤزى قارانليقدا بَرَلدى
(٤٥)
حيدربابا ، درخت تو شد سبز و سربلند
ليک آن همه جوانِ تو شد پير و دردمند
گشتند برّه هاى فربه تو لاغر و نژند
خورشيد رفت و سايه بگسترد در جهان
چشمانِ گرگها بدرخشيد آن زمان
(٤٩)
حيدربابا ، دوْنيا يالان دوْنيادى
سليماننان ، نوحدان قالان دوْنيادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى
هر کيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
افلاطوننان بير قورى آد قاليبدى
(٤٩)
دنيا همه دروغ و فسون و فسانه شد
کشتيّ عمر نوح و سليمان روانه شد
ناکام ماند هر که در اين آشيانه شد
بر هر که هر چه داده از او ستانده است
نامى تهى براى فلاطون بمانده است
(٦٦)
حيدربابا ، قارلى داغلار آشاندا
گئجه کروان يوْلون آزيب ، چاشاندا
من هارداسام ، تهراندا يا کاشاندا
اوزاقلاردان گؤزوم سئچر اوْنلارى
خيال گليب ، آشيب ، گئچر اوْنلارى 
 (٦٦)
گر کاروان گذر کند از برفِ پشت کوه
شب راه گم کند به سرازيرى ، ‌آن گروه
باشم به هر کجاى ، ز ايرانِ پُرشُکوه
چشمم بيابد اينکه کجا هست کاروان
آيد خيال و سبقت گيرد در آن ميان
(٦٨)
حيدربابا ، گوْل غنچه سى خنداندى
آمما حئيف ، اوْرک غذاسى قاندى
زندگانليق بير قارانليق زينداندى
بو زيندانين دربچه سين آچان يوْخ
بو دارليقدان بيرقورتولوب ، قاچان يوْخ
(٦٨)
خندان شده است غنچة گل از براى دل
ليکن چه سود زان همه ،‌ خون شد غذاى دل
زندانِ زندگى شده ماتم سراى دل
کس نيست تا دريچة اين قلعه وا کند
زين تنگنا گريزد و خود را رها کند
(٧٣)
حيدربابا ، غيرت قانون قاينارکن
قره قوشلار سنَّن قوْپوپ ، قالخارکن
اوْ سيلديريم داشلارينان اوْينارکن
قوْزان ، منيم همّتيمى اوْردا گؤر
اوردان اَييل ، قامتيمى داردا گؤر
(٧٣)
تا خون غيرت تو بجوشد ز کوهسار
تا پَر گرفته باز و عقابت در آن کنار
با تخته سنگهايت به رقصند و در شکار
برخيز و نقش همّت من در سما نگر
برگَرد و قامتم به سرِ دارها نگر
(٧٥)
حيدربابا ، مرد اوْغوللار دوْغگينان
نامردلرين بورونلارين اوْغگينان
گديکلرده قوردلارى توت ، بوْغگينان
قوْى قوزولار آيين-شايين اوْتلاسين
قوْيونلارون قويروقلارين قاتلاسين
 (٧٥)
مردانِ مرد زايد از چون تو کوهِ نور
نامرد را بگير و بکن زير خاکِ گور
چشمانِ گرگِ گردنه را کور کن به زور
بگذار برّه هاى
تو آسوده تر چرند
وان گلّه هاى فربه تو دُنبه پرورند 
(٧٦)
حيدربابا ، سنوْن گؤيلوْن شاد اوْلسون
دوْنيا وارکن ، آغزون دوْلى داد اوْلسون
سنَّن گئچن تانيش اوْلسون ، ياد اوْلسون
دينه منيم شاعر اوْغلوم شهريار
بير عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار
(٧٦)
حيدربابا ، دلِ تو چو باغِ تو شاد باد !
شَهد و شکر به کام تو ، عمرت زياد باد !
وين قصّه از حديث من و تو به ياد باد !
گو شاعرِ سخنورِ من ، شهريارِ من
عمرى است مانده در غم و دور از ديارِ من
#استاد شهریار
ترجمه دکتر ثروتیان
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo