شب نشيني هالو
30.7K subscribers
16.9K photos
30.1K videos
217 files
37K links
اينجا برای اشتراك مطالب جالبی‌ست كه دوستان برايم می‌فرستند
اشعار @mrhallo
اینستاگرام هالو@mrhalloo
تماس با هالو : @Mr_halloo
خرید آثار هالو(کتاب/صوتی/تصویری/محفل‌ها) وآثاردوستان در@halloo_gram
خرید آمازون
https://www.amazon.com/author/mr.halloo
Download Telegram
معلم ایرانی در حال تدریس

خب مگه چیه؟😁
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
⭕️ شکر با دلار 36 هزار تومان وارد می شود

✍🏻 مجتبی توانگر نماینده مجلس نظام

🔹قیمت شکر در دنیا بدلیل رکود اقتصادی ۳۵درصدکاهش پیدا کرده واز ۳۴به۲۲سنت رسیده است
🔹دولت برای شکر یارانه پرداخت می‌کند و باارز۴۲۰۰ وارد می‌شود:یعنی کیلویی۹۲۴ تومان در حالی که شکر در بازار به ۸هزار تومان رسیده است
🔹اگرخودمان شکررابادلارآزاد۱۶هزارتومانی بخریم برای‌مان ۳۵۲۰تومان تمام می‌شود
🔹یعنی اکنون شکر بادلار۳۶هزارتومانی واردمی‌شود درحالی‌که واردکننده ارز۴۲۰۰ می‌گیرد
🔹چه کسی این سودشگفت‌انگیز رابه جیب می‌زند؟واردات شکر درانحصارکیست؟کجامی‌توانید سود ۸۰۰درصدی واردات کالای‌اساسی پیدا کنید؟
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🔺از دیروز آمریکا پرداخت یارانه کرونا به مردمش را آغاز کرده؛ به مدت ۳ ماه به هر آمریکایی ۱۲۰۰ دلار، هر زوج ۲۴۰۰ دلار و ۵۰۰ دلار برای هر فرزند پرداخت خواهد شد. حتا ایرانیان مقیم آمریکا. بدون منت، بدون تبعیض، بدون تبلیغات
🔺 اگر مثلا سه‌چهار ماه پیش کاخ‌سفید حسینیه شده بود الان باید در ازای ۷۰ دلار وام ثبت‌نام و ۱۲٪ سودش را هم می‌دادند /
🔴دولت تَکرار
تصویر پایین خاطره به جا مانده از نحوه توزیع سبد کالاست در دولت تدبیر و امید و تصویر بالا تَکرار بی تدبیری در توزیع وام از محل یارانه هاست که سرپرستان خانوار را محبور به دریافت فوری سیم‌کارت کرده‌است.
دولت تبخیرِ امید..
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🌺‼️ سئوال اينكه ؟

مگر نگفته ايد اين وام متعلق به يارانه بگيران است ؟
ليست وآمارآنهم كه دردسترستان است ؛
آمار آن تعدادكه يارانه شان راقطع كرديد نيزدردسترستان مى باشد ؛
‼️ مگر يارانه را ماه به ماه به حسابشان واريز نمى كنيد ؟
حتما" جزو اقشاركم درآمدند كه مشمول يارانه مى باشند پس همه آنها نيازمند وام نيز مى باشند !
چرامبلغ وام رابحسابشان واريز نمى كنيد ؟
اين منطقى ترين وكوتاهترين راه است وأقساط آنرانيز ماهانه وصول ومازاد يارانه راتاآخرين قسط بحسابشان نيز واريزخواهيدكرد !
اين گونه بازيهابراى چيست ؟
مى دانيد بااين اقدام تمامى زحمات دوماهه اخير كادر پزشكى ودرمان خصوصا" وساير نهادها واشخاص راعموما" نابود مى نماييد ؟
سيم كارت مى خواهيد بفروشيد و كسى نمى خرد چون پيامك آن از طريق همراه اول قبل از موضوع وام براى دارندگان همراه اول بارها ارسال شده بود ؛
شرم كنيد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!🚫
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
سلام . استاد عزیز .آیا به نظر شما بیشتر این وام یک میلیون تومان به جیب خود آقایان و وارد کنندگان گوشی نخواهد رفت ؟ کسانی که سبم کارت به اسم خود ندارند تو این صفهای شلوغ اگر کرونا نگیرند شانس آوردند دوما این افراد نباید یه مبلغی روی یک میلیون بگذارند تا یه گوشی معمولی بخرند؟ پس نتیجه میگیریم که ما این وام را برای آقایان میگیریم نه برای خودمان .اگر میخواهند مبلغی کمک کنند بدون هیچ سوال و جوابی بدن این همه پیچ و خم چیه دیگه ؟
‏یک‌بار که در توزیع سبد کالا ملت را به کشتن داده بودند، بس نبود، پروازهای به چین بس نبود، عدم تعطیلی و قرنطینه در اسفند بس نقود، موج اول سفرهای نوروزی بس نبود، بامبول سیم‌کارت برای یک‌میلیون وام را درست کرده‌اند، خجالت‌آور نیست، ملتی که این‌قدر رعایت کرد را به این روز می‌اندازید؟
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🔴 رضا منصوری، فیزیکدان سرشناس ایرانی درباره کرونایاب سپاه: احتیاج نیست تقیّه کنیم، جهان به ما می‌خندد

🔻رضا منصوری، فیزیکدان سرشناس ایرانی، در یادداشتی وسیله‌ای را که سپاه به عنوان کرونایاب نمایش داده زیر سوال برده و از "کلاهبرداری" و "شیادی" انتقاد کرده است.

🔻آقای منصوری نوشته: "دیگر می‌ترسم حرفی بزنم. حرمت نیروهای نظامی ما کجا رفته؟... ویروس دو قطبی؟ از فاصلهء صد متری؟ در ۵ ثانیه؟ چه حکمتی در این ۵ ثانیه است؟ خارق‌العاده است؟ بله تقیّه می‌کنم، تقیه‌ای خارق‌العاده! می‌ترسم. نگران ایرانم!"

🔻" بله! آموزش عالی می‌ترسد. دانشگاهی می‌ترسد. دانشگاهی مانند اهل علمِ حوزوی تقیّه می‌کند. دانشگر هم که نداریم تا مانند دانشگران جهانی اجازه ندهد کسی شیادی علمی بکند."

🔻این فیزیکدان برجسته، که مدتی معاون پژوهشی وزیر علوم هم بود، ضمن نقل خاطراتی از برخورد مقام‌های حکومتی با مقولات علمی، گفته وظیفه جامعه دانشگاهی گفتن واقعیت است.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
۱۰. زیبا از محمد حجازی
T.me/mrhallo
#کتاب
#کتاب_صوتی

#زیبا
نوشته: #محمد_حجازی

باصدای: ح. پرهام
#سیزده_شب

کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo

شب چهارم
۱۱. زیبا از محمد حجازی
T.me/mrhallo
#کتاب
#کتاب_صوتی

#زیبا
نوشته: #محمد_حجازی

باصدای: ح. پرهام
#سیزده_شب

کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo

شب چهارم
۱۲. زیبا از محمد حجازی
T.me/mrhallo
#کتاب
#کتاب_صوتی

#زیبا
نوشته: #محمد_حجازی

باصدای: ح. پرهام
#سیزده_شب

کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo

شب چهارم
Flu 1918
ترجمه: ح.پرهام
#آنفلونزا_اسپانیولی یا #آنفلونزا_خوکی
#مستند آنفلوانزای ۱۹۱۸ که یک پاندمیک بود شبیه #کرونا، و حمله سه باره آن. بسیاری پس از حمله اول ویروس پنداشتند که حمله تمام شد حال آنکه حمله دوم ویروس مرگبارتر بود و بین پنجاه تا صد میلیون نفر را در جهان کشت. این مستند می تواند بسیار اموزنده و مفید باشد.


همچنین در صورت تمایل ویدیوی آن را در یوتوپ می توانید ببینید

https://youtu.be/UDY5COg2P2c

مترجم ح. پرهام
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادش بخیر قدیما
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستگاه جعلی ویروس یاب سپاه و ماهیت و پیشینه این دستگاه !
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک کلیپ دیگر از وفای باورنکردنی سگ
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
این مقاله داریوش آشوری اندکی طولانی است ولی تلاش کنید و حوصله کنید و تا آخر بخوانید. این مقاله تایید تمام نمای تاریخ شفاهی مصاحبه ها با رجال دوره پهلوی است. مهمتربن وجه مشترک این مقاله و آن مصاحبه ها تاکید بر توسعه نیافتگی و ایجاد زرق و برقی نسبتا کاذب بود که خیلیها را غافل کرد از جمله خود شاه را.

«پرشِ بزرگ با پای لنگ» (خاطراتی از سازمان برنامه و بودجه زمان شاه)
داریوش آشوری

مقدمه:
داریوش آشوری را اگرچه همه به کوشش‌ها و پژوهش‌های فلسفی و آثار درخشانش در زبان‌شناسی و ترجمه می‌شناسند اما شاید بسیاری ندانند که او دانش‌آموخته‌ی حقوق و اقتصاد است و پانزده سال از عمرش را در سازمان برنامه و بودجه سپری کرده است. آنچه در پی می‌آید پیاده‌شده و ویراسته‌ی گفتاری از اوست که در آن از تجربه‌‌ها، خاطره‌های‌اش در سازمان برنامه و بودجه،‌ در دهه‌های ۴۰ و ۵۰، برای تحریریه‌ی میهن روایت کرده است؛ روایتی که می‌تواند بخشی از پاسخ به این پرسش باشد که چرا سلطنت پهلوی ناکام و ناتمام ماند و به‌رغم شعارها و رؤیاهای آن دوران، توسعه‌ی اقتصادی در کشورمان به سرانجامی نرسید.

در سالهای نخست دهه ۵۰ و بعد از جنگ اعراب و اسراییل، قیمت نفت ناگهان جهش کرد و از بشکه‌ای ۱دلار به ۴دلار و سپس تا ۱۲ دلار هم رسید. در آن دوره که دولت‌های عربی مدتی از فروش نفت خودداری کردند، ایران در این تحریم شرکت نکرد و همچنان نفت می‌فروخت. و این زمینه‌ای شد برای برآورده شدن خواسته‌ی شاه ایران برای بالا بردن بهای نفت خاورمیانه و اوپک.شاه از دوران جوانی این ایده را در سر داشت که با بالا بردن درآمد نفت می‌توان ایران را صنعتی و مدرنیزه کرد. و این ایده‌ای بود که دیگران، از جمله دکتر مصدق و یاران‌اش هم، به آن توجه نداشتند. مصدق و مصدقی‌ها تنها در پی استقلال سیاسی کشور و بیرون آوردن آن از زیر نفوذ بریتانیا بودند. سرانجام، شاه که در دهه‌ی چهل در اوپک نفوذ زیادی پیدا کرده بود قهرمان داستان بالا بردن بهای نفت شد تا به جایی که کشورهای صنعتی غرب را ناراحت ونگران کرد. زیرا بالا رفتن قیمت نفت بهای تمام شده‌ی کالاها‌ی صنعتی‌شان را بسیار بالا می‌برد.
در همین دوره، یعنی نیمه‌ی اول دهه‌ی پنجاه، با جهشِ درامد نفت، شاه دستور داد اعتبارات برنامه‌ی پنجم را دو برابر کنند. سازمان برنامه و بودجه که دو دهه پیش‌تر (سال۱۳۲۷) تاسیس شده بود، برای اجرای پروژه‌های توسعه‌ بر درآمد نفت تکیه داشت و برنامه‌ی چهارم را هم با بودجه‌ای محدود، اما با مدیریت درست به‌خوبی پیش برده بود. اما در نیمه‌ی برنامه‌ی پنجم ناگهان اعتبارات برنامه‌ی توسعه، همچنین بودجه‌ی تمام دستگاه‌های دولتی جهشی افزایش یافت، به‌ویژه بودجه‌ی ارتش، که شاه به بالا بردنِ قدرت آن توجه خاصی داشت. هویدا، نخست‌وزیر وقت، عکس معروفی دارد که در آن، در سال۱۳۵۳، کیف خود را که بودجه‌ی تازه‌ی دولت در آن است، برای خبرنگاران بالا گرفته و به مجلس می‌رود تا بودجه‌ی جدید را با تیتر «باز هم بیشتر» به تصویب برساند. و این پیشامد در جریان برنامه‌های توسعه در ایران چرخشگاه تازه و بزرگی بود.و اما، کسی در میان کارشناسان درجه‌ی یک دولت از بابت این تصمیم شاهانه دل‌خوش نبود. و او الکساندر مژلومیان، جوانی از ارامنه‌ی ایرانی، بود که با گسترش تشکیلات مدیریت‌های سازمان برنامه در همان سال‌ها، با حمایت صفی اصفیا، رئیس سازمان برنامه، از ریاست دفتر برنامه‌ریزی به معاونت سازمان در بخش برنامه‌ریزی رسیده بود. او سال‌ها رئیس من هم بود و، در واقع، مرا هم زیر پر و بال خود داشت و کاری به کار من نداشت تا من در همان اداره به کارهای شخصی فکری و قلمی خود برسم. من و دوستان دیگر این رئیس مهربان و دوست خودمان را آلکس صدا می‌کردیم. آلکس مردی بود باهوش، شریف، مهربان، و اقتصاددانی برجسته، همچنین خوش‌قد و بالا. خلاصه، همه‌ی حُسن‌های ظاهر و باطن را با هم داشت. شاید او تنها کسی بود در دستگاه مدیریت کشور که با تحلیل درست از پی‌آمدهای تصمیم شاهانه برای یک‌شبه دو برابر کردن بودجه‌ی دولت سخت نگران شده بود. در سال‌های نیمه‌ی دهه‌ی پنجاه، دو-سه سالی پیش از انقلاب، بارها در گفت و گوهای دونفره‌مان او را سخت نگران آینده‌ی کشور می‌دیدم. او، در مقام معاون برنامه‌ریزی سازمان برنامه، در شورای‌عالی اقتصاد نسبت به افزایش ناگهانی اعتبارات و سرریز بی‌حساب پول به اقتصاد کشور هشدار داده و پیش‌بینی شگفت‌انگیزی کرده و گفته بود که، «این پول‌ها پا در می‌آورند، به خیابان می‌آیند، و انقلاب می‌شود». مرادش این بود که جهش یکباره‌ی اعتبارات و پاشیدن پول در جامعه، با بالا بردنِ انفجاری چشم‌ داشت‌های مردم و ایجاد فسادِ اداری و اجتماعی، همه‌چیز را به خطر می‌اندازد.
این را جامعه‌شناسانی که درباره‌ی مکانیسم انقلاب‌ها مطالعه کرده‌ اند هم گفته‌اند که انقلاب‌ها وقتی رخ می‌دهند که مردم انتظار دارند زندگی‌شان بهتر شود. وقتی ببینند بهت
💩1
ر نمی‌شود و می‌بازند انقلاب نمی‌کنند. به گمان من هم، در جوار علت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که در تحلیل ماجرای انقلاب ایران باید در نظر گرفت، یکی از علت‌های اصلی هم همین سیاستی بود که رشد اقتصادی‌ ایران را سخت به پترودلار گره زده بود. شاه تصورش این بود که با امکان مالی می‌شود توسعه‌ی اقتصادی را خرید و از جنبه‌های دیگر مسأله غافل بود.
شاه وقتی نتوانست از آلمان یا امریکا کارخانه‌ی ذوب آهن بخرد، به سراغ روس‌ها رفت. و چند سال بعد با بالا رفتنِ شگرفِ درآمد نفت، برای ابراز وجود در برابر اروپایی‌ها و گرفتن انتقام از آن ناکامی، ۲۵ درصد از سهام کارخانه‌ی کروپ آلمان را خرید. این کارخانه نماد صنعت فولاد آلمان در جهان بود و روزگاری در جهان صنعتی همتا نداشت. و شاه می‌خواست عقده‌ی تاریخی نبودِ صنعت فولاد در ایران را با خرید این صنعت از شوروی و دهن‌کجی به آلمانی‌ها با این خرید، تسکین دهد.
و اما، در ژوئیه‌ی ۱۹۷۴، همان زمان که شاه بخشی از سهام کارخانه کروپ آلمان را خریده بود، بر روی جلد شماره‌ای از مجله‌ی آلمانیِ اشپیگل عکسی از او با عینک دودی بر چشم چاپ شده بود با نقشی از دودکش‌های کارخانه‌ی کروپ افتاده بر شیشه‌های عینک. تیترِ پشت جلد هم این بود: «ایرانیان می‌آیند» (Die Perser kommen). این تیترِ پُرکنایه را از سرآغاز نمایشنامه‌ی ایرانیان به قلم آیسخولوس (همان آشیل، به زبان فرانسه) درباره‌ی حمله‌ی خشایارشا به یونان وام گرفته بودند. و این کم و بیش همان زمانی بود که شاه شروع کرده بود به انتقاد از غربی‌ها و پروراندن رؤیای «تمدنِ بزرگ» برای ایران و برگزاری جشن‌های کذایی دو هزار و پانصد سالگی امپراتوری ایران.
یک مرد لهستانی که به عنوانِ مأمور از طرف سازمان ملل مدتی در سازمان برنامه در بخش ما، «بخش نیروی انسانی» بود، هرهفته مجله‌ی اشپیگل را می‌خرید و با خود به اداره می‌آورد. من هم که در آن روزگار، به هوای ترجمه‌ی آثار نیچه، در انستیتو گوته‌ی تهران زبان آلمانی می‌خواندم، مجله را از او می‌گرفتم و تکه‌هایی از آن را می‌خواندم. در همان شماره که از «ایرانیان می‌آیند»، در حقیقت، با نیش و کنایه و تمسخر یاد شده بود، مقاله‌ای هم در باره‌ی برنامه‌ی توسعه‌ی اقتصادی در ایران بود که بسیار برای‌ام جالب بود. عنوان‌اش بود: «پرشِ بزرگ با پای لنگ» (Die grosse Sprung mit lahmen Fuss). در این مقاله، به دلیلِ نبودِ زیربناهای لازم برای توسعه‌ی صنعتی و آشفتگی دستگاه اداری کشور و دیگر عوامل، روند توسعه و صنعتی شدن ایران را ناکام ارزیابی کرده بود. در سرمقاله‌ی مجله هم سردبیر، با طعنه و کنایه، به سخن شاه اشاره می‌کرد که در مصاحبه با اشپیگل گفته بود که «قصد ما از خرید سهام کروپ فقط شراکت با شما ست نه انتقام‌جویی». به گمان‌ام طعنه‌ی وی به عقده‌های «جهان سومی» شاه اشاره داشت که می‌خواست با پاشیدن پول نفت، با طرحی شتابناک، در طول ده-پانزده سال از یک کشور جهان سومی، بنا به تبلیغات آن زمان، پنجمین قدرتِ صنعتی و نظامیِ جهان را بسازد!
تجربه‌ی دیگران به نظر من، برای فهم علتِ شکستِ پروژه‌ی شاه برای ساختنِ «ایران نوین» می‌باید به این نکته‌ی روشن توجه کرد که نمونه‌های فراوان دارد. و آن این که، در همه کشورهای نفت‌خیزِ توسعه‌ نیافته، از ونزوئلا و مکزیک در قاره‌ی امریکا بگیرید تا لیبی و الجزایرو نیجریه در قاره‌ی افریقا، و عربستان و ایران و اندونزی در قاره‌ی آسیا، یک کشور نداریم که با درامد نفت به معنای واقعی کلمه صنعتی و مدرن شده باشد آنچنان که ژاپن و کره جنوبی و چین صنعتی شدند و یا حتا هند که دارد صنعتی می‌شود. چون اساس کار رشد اقتصادی و توسعه‌ی صنعتی بر بسیج نیروی کار، دانش‌آموزی و انضباط بخشیدن به آن است.
ژاپن اولین تجربه‌ی بزرگ صنعتی کردن یک کشور و نهادنِ بنیانِ دولت-ملت مدرن در قاره‌ی آسیا، با دست خالی، بدون داشتن منابع طبیعی کارساز برای صنعت، از همین راه رفت. کاری که چین در این چهل سال کرد هم همین بود. ژنرال‌های فرمانروا بر کره و تایوان و سیاست‌مداری که سنگاپورِ به آن کوچکی را به این توان اقتصادی شگفت، رساند، از راه بسیج سراسری نیروی کار و انضباط بخشیدن به آن و ایجاد نهادهای آموزشیِ سختگیر و زیربناهای ضروری برای اقتصاد مدرن به این هدف‌ها رسیدند.
«مدرنیته بسیج سراسری است»، این عبارتی ست از ارنست یونگر، فیلسوف آلمانی، که مارتین هایدگر هم درباره‌اش حرف می‌زند. بسیج سراسری به این معناست که همه باید بیایند در خدمت ساختار سیاسی دولت مدرن و اقتصاد صنعتی مدرن و آموزش ببینند و سازمان یابند و رده‌بندی شوند. این استخوان‌بندی جامعه‌ی مدرن است. لزومی ندارد که مردم با رضایت و یکدلی با دولت پروژه‌ها را به انجام برسانند. اما لازم است، با زور هم که شده، در خدمت این سیستم باشند. تمامی تجربه‌ی بر پا کردن اقتصاد و جامعه‌ی صنعتی در اتحاد جماهیر شوروی و چین بر أساس همین «بسیج سراسری» به‌زور و از ج
داده‌های آنها آینده را تاریک نشان می‌داد. همین را نوشتم و او برای مجیدی، رئیس سازمان برنامه، فرستاد. ولی مجیدی گفته بود که: «حالا کی می‌تواند این را ببرد پیش اعلیٰحضرت؟» یعنی کسی جرأت نداشت واقعیت‌ها را به شاه بگوید. کسی نمی‌توانست بالای حرف شاه حرفی بزند. چون خودش را دارای چنان دانشی می‌دانست که در برابرش بقیه یا جوان نادان بودند یا پیر خرفت. او هم، مانند همه‌ی دیکتاتورها، تنها کسانی را دور و بر خود نگاه می‌داشت که چاکرانه «اوامر ملوکانه» را بپذیرند.روزی یکی از مدیران سازمان برنامه و بودجه از من دعوت کرد که به مدیریت او بروم و کارشناسِ آن بخش‌ باشم. به در حالی بود که سطح کارشناسی در سازمان برنامه و بودجه بالا بود و روی هم رفته سازمان سالمی بود و می‌توانست مغز توسعه در ایران باشد. اما در نهایت مجموعه‌ی سیستم که می‌بایست بر محور فرمایشات ملوکانه اداره ‌شود چنین اجازه‌ای نمی‌داد. برای نمونه، پروژه‌ی تولید برق از انرژی اتمی را به مدیریت انرژی در سازمان برنامه فرستادند تا در آن جا از نظر صرفه‌ی اقتصادی بررسی شود. کارشناسان، پس از مطالعه و برآورد هزینه‌های چنان طرحی، گفتند که ایران با این‌همه منابع نفت و گاز چه نیازی به انرژی اتمیِ پرخرج دارد؟ اما شاه به این جور نظرهای کارشناسانه اعتنایی نداشت و به دنبال سوداهای بلندپروازانه‌ی خود بود. در دهه‌ی ۱۹۷۰، با نظر به پیشرفت‌های چشمگیر توسعه در ایران در زمینه‌های گوناگون، شاه از سازمان برنامه و بودجه خواست که از تیم تحقیقاتی دانشگاه استنفورد جمع‌آوری داده‌ها آینده‌ی اقتصادی این کشور را پیش‌بینی کنند. پس از جمع‌بندی داده‌ها اعلام شد که ژاپن در آستانه‌ی جهش بزرگ اقتصادی ست. با توجه به رشد اقتصادی بالای ده در صد در ایران، شاه دوست داشت که همان تیم استنفورد به ایران بیایند و همان حرف‌ها را در باره‌ی آینده‌ی ایران بزنند. آنها هم آمدند و بررسی کردند، اما به این نتیجه رسیدند که جهش اقتصادی در ایران به جایی نمی‌رسد. شاه هم عصبانی شد و از سازمان برنامه خواست به مدعای این تیم پاسخ بدهند و سازمان برنامه هم، اگر درست به یادم مانده باشد، چنین کاری کرد. در همین دوران در راهروهای سازمان برنامه و بودجه نمودارهایی به دیوار نصب شده بود که رشد اقتصادی ایران را با ژاپن می‌سنجید. این نمودارها نشان می‌دادند که رشد اقتصادی ژاپن در دو-سه دهه‌ی پس از جنگ جهانی دوم، که چشم دنیا را خیره کرده بود، تا ۱۹۹۵ رفته-رفته افت می‌کند. اما نمودار رشد اقتصادی فزاینده‌ی ایران، در قیاس با آن، نشان می‌داد که، به‌عکس، رشد اقتصاد ایران شتاب می‌گیرد و در سال ۱۹۹۵ از ژاپن جلو می‌زند. اما این‌ها همه، سرانجام داستانِ خواب شتر و پنبه‌دانه از آب درآمد که شاهد تکرار آن به صورتی دیگر در وضع کنونی ایران هستیم. سرانجام، آنچه رئیس نازنین ما، آلکس مژلومیان، پیش‌بینی کرده بود رخ داد: پول‌های انباشته در کیسه‌ی بازاریان بر اثر رشد اقتصادی نمایان کشور، از راه ماشین تبلیغات مذهبی و بسیج توده‌ای از راه مسجدها، پا در آوردند و به صورت لشکر «مستضعفین» به خیابان‌ها آمدند. عبدالمجید مجیدی، رئیس وقتِ سازمان برنامه و بودجه در کابینه‌ی هویدا در خاطرات‌اش از کنفرانس سالانه اقتصادی در رامسر یاد می‌کند که کارشناسان اقتصادی همین هشدار را در حضور شاه مطرح کردند. او عصبانی شد و جلسه را ترک کرد. سپس مجیدی را احضار کرده و گفته بود که اگر کارشناسان از این حرف‌ها بزنند، «من درِ آن سازمان برنامه را گِل می‌گیرم.» در نشستی، برای تهیه‌ی برنامه‌ی ششم، در سازمان برنامه، هنگامی که رشد پنج در صد برای کشاورزی مطرح شد، شاه دستور داد که این رقم هشت درصد باشد. این نمونه‌ای بود از «أوامر ملوکانه» برای توسعه که به نظر کارشناسان بکل بی‌اعتنا بود.
و اما، آلکس با آن که بعد از انقلاب به جرم معاونت سازمان برنامه برکنار و بی‌کار شد، ایران را ترک نکرد و ده سالی می‌شود که «روی در نقاب خاک» کشیده است.

یادش به‌خیر.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
💩1