" ضرورت وجود #داعش در ساوالان! "
(حکایتی آشنا برای عبرت ما!)
دههی فجر امسال فیلم سینمایی ساوالان (محصول ۱۳۶۸ به کارگردانی یدالله صمدی) رو از تلویزیون پخش کردند...
مثل بیشتر فیلمای دههیفجری! که توشون همه مردم روستاها تا قبل از انقلاب، ساده و دربدر و زیربارظلمرو بودند و کدخداشونم یه پله از اونا فلکزدهتر و باجبدهتر! نشون داده میشه و به مَدد انقلاب! یهو از اینرو به اونرو میشند و روشنفکر و مبارز و... !، توی این فیلم هم مردم دهِ آباد و سرسبزِ "ساوالان" هر سال باید کلی باج به راهزنا که گَهگُداری میومدند جیرهشون رو بگیرند میدادند...
تقریباً یه کُپی از فیلم هندی شعله، البته بدون رقصِ بَسَنتی!!!
القصّه یه روز مردم ده به خودشون اومدند که تا کی باید به راهزنا باج بدیم؟...
که با همفکری دستفروش دورهگرد ، کدخدای آبادی میره و یه عده تفنگچی از شهر مرزی کشور همسایه (عثمانی!) اجیر میکنه تا جلوی راهزنا رو بگیرند...
اتفاقاً نقشه جواب میده و تفنگچیا یه نَسق درست و حسابی از راهزنا میگیرند و خیلیاشون رو میکُشند و یه عدهشون رو اسیر میکنند... البته همون شب که مردم ده سرگرم جشن پیروزی بودند یکی (که بعداً معلوم میشه از همون تفنگچیای مزدوره!) راهزنای زندانی و خلع سلاح شده رو فراری میده...
اما بدبختی مردم ده تازه از اینجا شروع میشه؛ جور کردن خَرجوبَرج و آذوقه و علیق دستهی تفنگچیا با مردمه... دستهی تفنگچیا هم اهل بریز و بپاش در حد اعلی!...
بعد یه مدّت کمکم سَروصدای مردم ده درمیاد که تا کی باید بهترین مرغ و خروس و گاو و گوسفندمون رو واسه اینا کباب کنیم و... اینا هم فقط اینجا بخورند و بخوابند؟و تازه به ناموسمون هم چشم طمع داشته باشند... حالا هم که دیگه شَرِّ یاغیا کنده شده...
خلاصه کدخدای ده ترسون و لرزون میاد سراغ سرکردهی تفنگچیا و ماجرا رو میگه و عذرشون رو میخواد...
سرکرده هم علیرغم میل باطنیش برای تَرِک همچین سرزمین آباد و این بساط عیش و نوش مُرَتب، میگه باشه خیالی نیست... اما از اونطرف میره و راهزنای فراری رو مُسلّح و تجهیز میکنه و بهشون میگه حالا میتونید بازم به ده حمله کنید... هنوز سرکرده و افرادش از ده دور نشده بودند که راهزنا میریزند توی ده... کدخدا از ترس میفرسته سراغ سرکرده تفنگچیا که دستم به دامنتون برگردید و به دادمون برسید...
تفنگچیا هم از خداخواسته برمیگردند و دوباره روز از نو روزی از نو... راهزنا رو فراری میدند و خودشون دوباره میشند خانِ ده... و مردم ده هم نوکر بیجیره و مواجبشون
بماند که بعدها پهلوون ده مردم رو علیه اونا میشورونه و واسه جنگ با اونا آموزششون میده... و اونا رو از ده بیرون میکنند...
هیچی دیگه ، همین!
فقط خواستم بگم همیشه #داعش بوده و البتّه #داعشهراسی نیز!
#زورو
@zorro_ch
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
(حکایتی آشنا برای عبرت ما!)
دههی فجر امسال فیلم سینمایی ساوالان (محصول ۱۳۶۸ به کارگردانی یدالله صمدی) رو از تلویزیون پخش کردند...
مثل بیشتر فیلمای دههیفجری! که توشون همه مردم روستاها تا قبل از انقلاب، ساده و دربدر و زیربارظلمرو بودند و کدخداشونم یه پله از اونا فلکزدهتر و باجبدهتر! نشون داده میشه و به مَدد انقلاب! یهو از اینرو به اونرو میشند و روشنفکر و مبارز و... !، توی این فیلم هم مردم دهِ آباد و سرسبزِ "ساوالان" هر سال باید کلی باج به راهزنا که گَهگُداری میومدند جیرهشون رو بگیرند میدادند...
تقریباً یه کُپی از فیلم هندی شعله، البته بدون رقصِ بَسَنتی!!!
القصّه یه روز مردم ده به خودشون اومدند که تا کی باید به راهزنا باج بدیم؟...
که با همفکری دستفروش دورهگرد ، کدخدای آبادی میره و یه عده تفنگچی از شهر مرزی کشور همسایه (عثمانی!) اجیر میکنه تا جلوی راهزنا رو بگیرند...
اتفاقاً نقشه جواب میده و تفنگچیا یه نَسق درست و حسابی از راهزنا میگیرند و خیلیاشون رو میکُشند و یه عدهشون رو اسیر میکنند... البته همون شب که مردم ده سرگرم جشن پیروزی بودند یکی (که بعداً معلوم میشه از همون تفنگچیای مزدوره!) راهزنای زندانی و خلع سلاح شده رو فراری میده...
اما بدبختی مردم ده تازه از اینجا شروع میشه؛ جور کردن خَرجوبَرج و آذوقه و علیق دستهی تفنگچیا با مردمه... دستهی تفنگچیا هم اهل بریز و بپاش در حد اعلی!...
بعد یه مدّت کمکم سَروصدای مردم ده درمیاد که تا کی باید بهترین مرغ و خروس و گاو و گوسفندمون رو واسه اینا کباب کنیم و... اینا هم فقط اینجا بخورند و بخوابند؟و تازه به ناموسمون هم چشم طمع داشته باشند... حالا هم که دیگه شَرِّ یاغیا کنده شده...
خلاصه کدخدای ده ترسون و لرزون میاد سراغ سرکردهی تفنگچیا و ماجرا رو میگه و عذرشون رو میخواد...
سرکرده هم علیرغم میل باطنیش برای تَرِک همچین سرزمین آباد و این بساط عیش و نوش مُرَتب، میگه باشه خیالی نیست... اما از اونطرف میره و راهزنای فراری رو مُسلّح و تجهیز میکنه و بهشون میگه حالا میتونید بازم به ده حمله کنید... هنوز سرکرده و افرادش از ده دور نشده بودند که راهزنا میریزند توی ده... کدخدا از ترس میفرسته سراغ سرکرده تفنگچیا که دستم به دامنتون برگردید و به دادمون برسید...
تفنگچیا هم از خداخواسته برمیگردند و دوباره روز از نو روزی از نو... راهزنا رو فراری میدند و خودشون دوباره میشند خانِ ده... و مردم ده هم نوکر بیجیره و مواجبشون
بماند که بعدها پهلوون ده مردم رو علیه اونا میشورونه و واسه جنگ با اونا آموزششون میده... و اونا رو از ده بیرون میکنند...
هیچی دیگه ، همین!
فقط خواستم بگم همیشه #داعش بوده و البتّه #داعشهراسی نیز!
#زورو
@zorro_ch
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo