در این گفتگو به ضرورت وجود دموکراسی در جامعه می‌پردازیم و روش‌های مختلفی که می.تواند منجر به سرنگونی رژیم و جایگزینی یک جامعه‌ی دموکرات شود.

https://youtu.be/Thk7EtwB4Qw




رسانه شمایید
از این که لینک را برای دیگران می‌فرستید و در گروه‌ها قرار می‌دهید سپاسگزارم
با لایک، کامنت گذاری و سابسکرایب از کانال حمایت کنید.

اگه اسراییل این کلیپ رو میدید هزارسال دیگه هم به ایران حمله نمی‌کرد اینا رو خدا زده احتیاجی به زدن نیست.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

انتخاب ساده‌ای بود؛ می‌توانستیم فرش را انتخاب کنیم اما انرژی هسته ای را ترجیح دادیم. می‌شد تمام دلارهای نفتی را که کردیم سانتریفیوژ و حالا محبوس خاک فردو و نطنز است را تار و پودهای رنگی بخریم و قسمتش کنیم بین تمام کارگاههای قالی‌بافی خاک‌خورده‌ی کاشان و تبریز و بیرجند و قم و نایین و چهارمحال تا نقش ایرانی ببافند و هنر و اقتصاد ایران را سوار بر قالیچه‌های سلیمانی‌ به اقصی نقاط عالم پرواز دهند.
انتخاب بی شیله پیله ای بود؛ می‌توانستیم زعفران را انتخاب کنیم. تمام خاک خراسان را زعفران بکاریم و این زرِ سرخ را در جهان نامورتر از آن چه هست کنیم اما ترجیحمان این شد که ما را به سرخی دنباله‌ی موشکهایمان بشناسد جهان.
انتخاب راحتی بود. می شد پیچیده اش نکنیم و آفتاب را انتخاب کنیم. تمام دشت لوت و کویرمان را بیاراییم به سفره های خورشیدی و به اندازه‌ی یک جهان برق تولید کنیم. می‌شد بادهای صد و بیست روزه سیستان را به خدمت بگیریم و پیشروترین تولید کننده انرژی‌های پاک در جهان باشیم اما انتخاب ما سخت‌ترینش بود: شکافتن هسته اتم!
انتخاب واضحی بود؛ می‌توانستیم از چهار گوشه‌ی چهار فصل ایرانمان ستونهای صنعت توریسم را برافرازیم و جهان و جهانیان را به تحسین میهمان نوازی خود واداریم و ترکیه و دبی را حسرت‌کش دلارهای توریستی میهمانان وطن کنیم اما گویا برای عده‌ای از ما خوشایندتر آن بود که جهان ما را با گروگان‌گیری توریستهای چشم رنگی و موطلایی اش بشناسد.
انتخاب بی دردسری بود؛ می‌شد با یک صدم آن دلارها که خرج آتش کردیم وام بدهیم به صیادان کنارک و دیلم و بندر آفتاب تا کشتی‌های صیادی پربازده بخرند و در آبهای گرم خلیج همیشه فارس و دریای عمان‌مان پا جای پای کشتی‌های صید ترال چینی بگذارند، اما فلاکت و فقر را برای بلوچستانمان زیبنده‌تر تشخیص دادیم لابد.
انتخاب بدیهی بود؛ آنجا که با قطر و امارات و عراق و عربستان و کویت ظرفهای نفت و گاز مشترکی داشتیم، اولویت قاعدتا می‌بایست برداشت از آن کاسه‌ی اشتراکی می‌بود تا پیش از آن که رقیب تمامش کند ما محتوایش را سر کشیده باشیم، اما برای ما واجبتر آن بود گویا که روی موشکهایمان به عبری از نابودی اسراییل بگوییم تا جهان با کاغذپاره‌هایش تحریممان کند و هزار سال عقب بمانیم از تکنولوژی روز اکتشاف و برداشت نفت و گاز که همه همسایگانمان بدان مجهزند و نتیجه اش بشود همین جدول خاموشی هر روزه.
همه چیز داشتیم و ما را به کار نیامد و این تراژدی تلخ روزگار ماست. این که انتخاب سهلی داشتیم: می‌شد زندگی را انتخاب کنیم اما در ما جماعتی به مرگ تشنه‌تر بودند!

امیر رحمتی.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

اعتراض جمعی زندانیان به برهنه کردن زنان ملاقاتی .

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

«مکانیسم اره»

بیایید برای یک لحظه تصور کنیم که خامنه ای عاقل شده و قصد دارد تمامی موارد پیشنهادی ترامپ را بپذیرد، و روابط ایران با غرب را عادی کرده و توافق کند.

آیا روسیه و چین اجازه این کار و میدن؟
نه. چون این دو کشور نمی‌خواهند ایران به غرب نزدیک شود، زیرا در این صورت منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی‌شان به خطر می‌افتد. روسیه ایران را به‌عنوان اهرم فشار علیه غرب می‌بیند و چین هم از ایران منزوی سود می‌برد.

پس اگر خامنه ای از ترس مکانیسم ماشه بخواهد تسلیم غرب هم بشود؛ اینبار مکانیسم ماشه می‌تواند توسط روس و یا چین فعال شود. جمهوری اسلامی نه راه پس دارد و نه راه پیش. حقیقتا خامنه ای ایران را به دردسری بین المللی در انداخته است.


مکانیسم ماشه نیست که؛ مکانیسم اره س!!!/ نیما بهرامی، ۱۶ جولای ۲۰۲۵.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

مهاجرت نخبگان.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

مش قربون علی
امریکا واسرائیل فرارکردند،انرژی خودرازیادصرف نکن.
کمی هم به موشعلی شجاعت و دلداری بده😁.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

بسمه تعالی
هل من ناصر ینصرنی


با عرض سلام و ارادت خدمت دوستان گرامی

بایستی به حال مملکتی زار زار گریست که قاضی که تخصصش کار بر روی پرونده‌های قتل هستش و در این رابطه بیشترین حقوق و مزایا را میگیره ، هنوز قادر نیست استعلام یک شماره ملی ساده را از سیستمی که رو میزش است بگیره چه رسد به گره های سخت تر اینگونه پرونده ها
البته به نظر علتش میتونه دو عامل باشه کم سوادی و یا سفارشات پشت پرده جهت داشتن هوای ظالم ستمکار

بنظر عامل دوم احتمالش بیشتره

😭😭😭😭😭

🖤🖤🖤🖤🖤
سرباز جان نثار ناموس :
سرهنگ شیرمحمدی.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

🔴گفته می‌شود جاسوس است و دستگیر کردند
🔴 عجیب اما واقعی!!!!
پانزده سال است که مردم پشت سر او در قم و تهران نماز می‌خواندند.
تصور کنید این شخص بر منبر فتوا در قم نشسته بود.
نماینده‌ی مرجعیت، فتوا می‌داد، در عقیده بحث می‌کرد، و به عنوان امامی مؤثر در آگاهی جمعی، بین شهرهای ایران سفر می‌کرد.

یک کانال یوتیوب داشت که هزاران نفر او را دنبال می‌کردند.
با عمامه از او استقبال می‌شد و با دعا بدرقه‌اش می‌کردند.
امامت نماز را بر عهده داشت و مردم با قلبی خاشع پشت سرش سلام می‌دادند.

امروز کشف کردند که او جاسوس است، بعد از پانزده سال فعالیت برای رژیم صهیونیستی.
🔴نام واقعی‌اش «سمعون دیرافی» است، یک افسر موساد.

نفوذ تا قدس الاقداس رسیده—تا قلب حوزه، مرکز مرجعیت شیعه و محراب حسین.
🔴جاسوسی که با نام مهدی وارد شد، عمامه به سر گذاشت، و توده‌ای از مردم غرق در طاعت را فریب داد.

🔺این ماجرا پرسشی مهم را مطرح می‌کند:
دین چگونه ربوده می‌شود؟
وقتی عقل از آن گرفته شود.

موساد از آنچه فکر می کنید به شما نزدیکترند..

این ملعون پانزده ساله که
نسل‌ها را تربیت می‌کرد🤔🤔🤔.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

🔴 قابل توجه ، عاملا ن این جنایت
🔴 به كدامين گناه ، قربانی شدند ؟
🔴 کودکان قربانی در جنگ ۱۲ روزه در تجاوز اسرائیل و امریکا به ایران
🔴 ای کسانی که از حمله کشور بیگانه خوشحال و آنها را در حمله بخاک وطن یاری رساندید ، شما ها شریک این جنایات هستید ، و تاریخ ایران شما را نخواهد بخشید ای خائنان به ایران و ایرانی ، در هر لباسی

💚🤍❤ 💚🤍❤ 💚🤍❤
#زن_زندگی_ازادی
نه سلطنت ، نه رهبری ، دموکراسی وحاکمیت ملی
🌹استقلال، ازادی ، جمهوری .

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

با آره بریدند سر موشه دایان را
عجب ختنه سورونی.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

نام اثر: ما هنوز زنده‌ایم
کلام و اجرا: توماج صالحی
آلبوم: ما هنوز زنده‌ایم
ضرب آهنگ: سجاد

کلیپ کامل را در کانال خود توماج ببینید

https://youtu.be/TPiq8cTfWO8?si=6tgmXG7eJlX37O3N
.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo

خیلی سال پیش یه پیمانکار انگلیسی بنام آلن در شرکت نفت که درروستای ما کارمیکرد ،به همه کارگران میگفت درپایان کارحقوق همه را میدم کارکه تمام شد پولشو از شرکت نفت گرفت وفرار کرد رفت انگلیس به کارگران هم یه ریال نداد ،،ان سالها هم پیگیری این کارها سخت بود ،بعد ازیک سال گفتن برادر آلن از انگلستان اومده وقراره بدهکاری آلن را بده ،،ما همه خوشحال شدیم ،برادر آلن که بهش میگفتن مسترجیک یه ادم قدبلند وموهای زردی داشت ،،خیلی ادم مهربونی بود ،همه ما جلوی شرکت نفت جمع شدیم مسترجیک درحالی که بغض گلوشو گرفته بود گفت آلن وقتی میخواست به ایران برگرده وپول شما را بده تصادف کرد وبعد ازپنج روز دربیمارستان درگذشت ،ودرحالی که دستانش در دست من بود در ان لحظات آخربفکر شما بود ،و. وصیت کرد که من بیاییم ایران وپول شما را بدم ،،واشک ازچشماش سرازیر شدما هم بیاد ان اخلاق مهربون الن افتادیم و بغض گلومون را گرفته بود ،،من بلند شدم گفتم مسترجیک ما از درگذشت الن مهربان بسیارناراحت و غصه دار شدیم ،مسترجیک گفت از ابراز همدردی شما متشکرم فردا صبح اینجا باشید که حقوق را باسود یکسال تاخیر تقدیم کنم ،ما که بشدت احساساتی شده بودیم گفتیم مسترجیک پول فدای سرت ما اول باید یه مراسم سوگواری فاتحه برای آلن بزاریم ،،فردای ان روز سه قاری قران ویک روضه خوان وبساط شام ونهاردرمسجد روستا راه انداختیم آلن مسیحی بود ما براش قاری قران و روضه خوان اورده بودیم ،سه روز پشت سرهم این مجلس عزا ادامه داشت وحدود بیست گوسفند و پنج گاو کشتیم ،،روز چهارم همه درباشگاه شرکت نفت جمع شدیم که مستر جیک پولها باسودیکسال تاخیر را بده ،،ما دراین سه روز عزاداری که ازگریه چشمامون پف کرده بود وهمه پیراهن مشکی پوشیده بودیم ،چشم وگوشمون به دهان مستر جیک بود ،،مسترجیک گفت مبلغ طلب همه شما از برادرعزیزم آلن طوری که من حساب کردم صد هزار تومان است که باسودش میشودصد هفتاد هزارتومان ایا درست است ما که دیگه قند تو دلمون آب میشد گفتیم هرچه شما بگید درسته ،،مسترجیک یه چکی ازجیبش در اورد گفت به این میگن چک تضمینی ،،ما که اصلا نمیدونستیم چک چی هست تا برسه به تضمینیش،،گفت این چک پولش دربانک هست ولی مبلغش خیلی بیشتر از طلب شماست وششصد هزار تومان هست ،صد هفتاد تومانش مال شماست وچهارصد سی هزار تومانش اضافه هست ،وفقط دربانک ملی مرگزی تهران پاس میشه ،حالا شما باید چهارصد سی هزارتو مان به من بدهید که چک را به شما بدم ،،ازهمون روز شروع کردیم هرچه گاو وگوسفند و بز و خرو تخم مرغ داشتیم بردیم شهر وبه واسطه ها فروختیم ،یک شرکت چینی هم گفت همه سگ وگربه ومار و عقرب و سوسک و قورباغه هم داشته باشید من ازتون میخرم ،هرچه سگ وگربه وماروعقرب بود جمع کردیم دادیم به شرکت چینی به قیمت خیلی ارزان ،،،دیگه هیچ جنبنده ای درروستای ما پیدا نمیشد انگاربمب اتم زده بودن ،،هرچه باغ های ما انگور وانجیر داشتن هم حراج کردیم ،بعد از دوماه به هر زحمتی بود چهارصد سی هزارتومان را اماده کردیم و در چهار گونی کردیم دادیم به مسترجیک ،،خیلی خوشحال بودیم که اگه دیگه چیزی برامون باقی نمانده ولی چند روز دیگه ششصد هزارتومان به ما میرسه ،،مسترجیک هم چک را داد به ما وبا چهارگونی پول از روستای ما رفت ما خیلی براش دعا کردیم، آلن به خواب چند نفرازاهالی روستا امده بود ومعذرت خواهی کرده بود میگفتن آلن جاش بالا شهربهشت بود وملائکه داشتن بادش میزدن ،،من وپنج نفر از اهالی روستا به نمایندگی از همه اهالی برای تهران حرکت کردیم یه هفته بعدش رسیدیم تهران ،ما بیست گونی هم با خودمون برده بودیم برای پولها، ،همون دقیقه اول که رسیدیم کاراژ یه راننده ای دید ما ادمای ساده و غبارگرفته ای هستیم و ان همه گونی را دست ما دید ،اومد جلو وبا ما خیلی گرم گرفت ،گفت کجا بودین کجا میخواین برید ما هم همه جریان را براش تعریف کردیم گفتیم الان هم اومدیم تهران پولمون را بگیریم برگردیم روستای خودمون ،راننده خیلی باشرف و خانواده داری بودگفت اخه با چند گونی پول که خطریه بخواید این همه راه با ماشینهای غریبه برگردید ،،گفتیم پس چکارکنیم گفت خودم میبرمتون تا روستای خودتون ما پریدیم بغلش کردیم و بوسش کردیم خدایی ادم به این مهربونی تا حالا ندیده بودیم ،گفتیم خب بریم بانک پولها را بگیریم واز همانجا حرکت کنیم برای روستای خودمون ،،درمسیر که میرفتیم برای بانک گفت من کارمند سفارت روس هستم ولی اوقات بیکاری برای تفریح مسافرکشی هم میکنم ،واقعا لحظات هیجانی بود رسیدن به بانک وپر کردن ان همه گونی از پول قابل وصف نبود ،به بانک که رسیدیم دویدیم طرف کارمند بانک و چک را گذاشتیم جلوش ،،گفت این چیه ،گفتیم پول بده ،گفت پول چی شما ازکجا اومدین ،این یه چک ساختگی وجعلی هست وچکو پاره کرد و انداخت داخل سطل زباله من که احساس کردم بانک داره دورسرم میچرخه ،گفتن بفرمایید بیرون تا دستگیرتون نکردن چک جعل

کردین اوردین کلاهبرداری کنید ،،زمانی به هوش امدیم تا مردم دارن اب رومون میپاشن ،،راننده روسی گفت من این چیزها سرم نمیشه باید کرایه منو تا روستاتون که قرار بود ببرمتون بدین ،گفتیم دیگه که همه چی ول شد گفت میدین یا طوردیگه باهاتون برخورد کنم گفتیم ما که دیگه پولی نداریم گفت همه لباساتون را بدین این بی انصاف حتی کفشامونو ازپامون در اورد ،،خدا را شکر ما زیر شلواری زاپاس با خودمون برده بودیم با پای پیاده بعد از دوماه رسیدیم روستای خودمون اگه مردم روستا ها وشهرهای بین راه به ما غذا نمیدادن ازگشنگی مرده بودیم ،خلاصه با زیر شلواری وپای برهنه برگشتیم روستای خودمون برپدرانگلیسی ها و روس ها لعنت ،، ،ولی یه چیز خوبی هم شد نه اینکه دیگه هیچ حیوانی در روستا نداشتیم شبها بدون سرصدا وراحت میخوابیدیم 😀،،
:
:
راه آلن ها همچنان ادامه دارد.....

🌱🤍.

#زن_زندگی_آزادی
https://zil.ink/Mrhalloo

شب نشینی هالو 👇
@sh_n_halloo