یکی پرسیده 👈 با این تورم و قیمتهای سر به فلک کشیده چرا جدیدأ کسی صداش در نمیاد و چرا کسی اعتراض نمیکنه به این وضعیت؟
جواب 👈 نه عزیزجان دیگه کسی نباید هم اعتراض کنه به این وضعیت چون یک ملت دلال و فرصت طلب شدیم به چند دلیل 👇
۱ ـ بخاطر اینکه پولارو دلار خریدیم ناراحت میشیم اگه بیاد پایین ... تازه دست به دعا برای بالا رفتن دلار هم هستیم ...
۲ ـ طلا خریدیم و دوست نداریم قیمتش بیاد پایین ...
۳ ـ سهام خریدیم و میخایم گرونتر بشه تا سود بیشتری بکنیم ...
۴ ـ برای خرید پراید ۱۵۰ میلیونی هم صف میکشیم چون میخایم ٢۰۰ بشه تا بفروشیم ...
۵ ـ یه زمین و خونه اونم با جور کردن وام و قرض و قوله از قدیم و ندیم داشتیم که الآن قیمتش نجومی و میلیاردی شده و دلمون نمیخواد ارزون بشه ...
۶ ـ ما ملتی شدیم که حاضریم بجای خوردن گوشت و ماهی ، تخم مرغ و سیب زمینی خالی بخوریم ولی ارزش مال و اموالمون کم نشه ...
آری عزیزجان ملت شدن میلیاردرهای بی پول ...
طرف خونه اش شده چندین میلیارد ولی ۱۰ میلیون نداره پشت بام خونشو ایزوگام کنه ...
طرف ماشینش شده ۱ میلیارد و الی بیشتر ولی ۱۰ میلیون نداره چهار حلقه لاستیک نو بندازه زیرش ...
طرف سرمایه اش میلیاردی شده ولی برای هر چیز مفت و نذری حاضره بره تو صف و اگر یارانه 1.5 دلاریشم قطع کنن خودشو به در و دیوار میزنه که این فلان فلان شده ها یارانمو قطع کردن ...
در کل ملت میلیاردر شدن ولی میلیاردرهای غیر مرفه ...
با دست خودمون داریم خودمون رو نابود میکنیم و خوشحالیم که میلیاردریم ، اگه قبلأ کشور چند هزار دلال داشت الان شدیم یک ملت دلال و فرصت طلب ...
پس مسئولین چیکار میکنن ؟
هیچی شوربختانه مسئولین هم مثل ملت سرگرم دلالی اند آنهم از نوع کلانش ...
حالا کی میخواد وضعیت خوب بشه ؟
هیچکی ، چون کسی حاضر نیست چیزی رو ارزون بده ...
خب تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشه ؟
تا زمانی که خودمون به خودمون رحم کنیم که قطعا این امر محاله و حالا حالاها هم این وضعیت ادامه خواهد داشت ...
چرا ؟ چون میلیاردر شدیم و دیگه دوست نداریم میلیونر بشیم ...
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
جواب 👈 نه عزیزجان دیگه کسی نباید هم اعتراض کنه به این وضعیت چون یک ملت دلال و فرصت طلب شدیم به چند دلیل 👇
۱ ـ بخاطر اینکه پولارو دلار خریدیم ناراحت میشیم اگه بیاد پایین ... تازه دست به دعا برای بالا رفتن دلار هم هستیم ...
۲ ـ طلا خریدیم و دوست نداریم قیمتش بیاد پایین ...
۳ ـ سهام خریدیم و میخایم گرونتر بشه تا سود بیشتری بکنیم ...
۴ ـ برای خرید پراید ۱۵۰ میلیونی هم صف میکشیم چون میخایم ٢۰۰ بشه تا بفروشیم ...
۵ ـ یه زمین و خونه اونم با جور کردن وام و قرض و قوله از قدیم و ندیم داشتیم که الآن قیمتش نجومی و میلیاردی شده و دلمون نمیخواد ارزون بشه ...
۶ ـ ما ملتی شدیم که حاضریم بجای خوردن گوشت و ماهی ، تخم مرغ و سیب زمینی خالی بخوریم ولی ارزش مال و اموالمون کم نشه ...
آری عزیزجان ملت شدن میلیاردرهای بی پول ...
طرف خونه اش شده چندین میلیارد ولی ۱۰ میلیون نداره پشت بام خونشو ایزوگام کنه ...
طرف ماشینش شده ۱ میلیارد و الی بیشتر ولی ۱۰ میلیون نداره چهار حلقه لاستیک نو بندازه زیرش ...
طرف سرمایه اش میلیاردی شده ولی برای هر چیز مفت و نذری حاضره بره تو صف و اگر یارانه 1.5 دلاریشم قطع کنن خودشو به در و دیوار میزنه که این فلان فلان شده ها یارانمو قطع کردن ...
در کل ملت میلیاردر شدن ولی میلیاردرهای غیر مرفه ...
با دست خودمون داریم خودمون رو نابود میکنیم و خوشحالیم که میلیاردریم ، اگه قبلأ کشور چند هزار دلال داشت الان شدیم یک ملت دلال و فرصت طلب ...
پس مسئولین چیکار میکنن ؟
هیچی شوربختانه مسئولین هم مثل ملت سرگرم دلالی اند آنهم از نوع کلانش ...
حالا کی میخواد وضعیت خوب بشه ؟
هیچکی ، چون کسی حاضر نیست چیزی رو ارزون بده ...
خب تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشه ؟
تا زمانی که خودمون به خودمون رحم کنیم که قطعا این امر محاله و حالا حالاها هم این وضعیت ادامه خواهد داشت ...
چرا ؟ چون میلیاردر شدیم و دیگه دوست نداریم میلیونر بشیم ...
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با این وضعیت چه امیدی به آینده اقتصاد این مملکت؟
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
یک دانشجوی خاورمیانه ای میگفت: زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون رفتیم کافه نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم؛ حرف از حکومت و اوضاع بد خاورمیانه شد که استادم حرف جالبی زد که همواره توی ذهنم نقش بست.
استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم خاورمیانه بد شانس بودن و به این روز افتادند.
بلکه هر ملتی حکومتی که سزاوارش هست رو میسازه و مردم سوئیس شایسته داشتن حکومتی اینچنینی هستن و مردم خاورمیانه هم لیاقتشون بیشتر از اینی که دارند، نیست!
دوستم میگفت: کمی احساس تحقیر کردم، به همین خاطر پرسیدم: ما باید چه کاری انجام دهیم تا تغییر کنیم؟
استاد فنجون قهوه رو از کنار دهانش پایین آورد و لبخندی زد و گفت:
هر سوئیسی در سال ۱۰ کتاب میخواند، تو اگر کسی را از خاورمیانه دیدی، از طرف من بگو چنانچه مردم کشورت سالی یک کتاب بخوانند کشورت تغییر خواهد کرد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم خاورمیانه بد شانس بودن و به این روز افتادند.
بلکه هر ملتی حکومتی که سزاوارش هست رو میسازه و مردم سوئیس شایسته داشتن حکومتی اینچنینی هستن و مردم خاورمیانه هم لیاقتشون بیشتر از اینی که دارند، نیست!
دوستم میگفت: کمی احساس تحقیر کردم، به همین خاطر پرسیدم: ما باید چه کاری انجام دهیم تا تغییر کنیم؟
استاد فنجون قهوه رو از کنار دهانش پایین آورد و لبخندی زد و گفت:
هر سوئیسی در سال ۱۰ کتاب میخواند، تو اگر کسی را از خاورمیانه دیدی، از طرف من بگو چنانچه مردم کشورت سالی یک کتاب بخوانند کشورت تغییر خواهد کرد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حرفهای این آقا رو بذارید پهلوی حرفهای استاد راغفر که کمی قبل پست شد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
پوستر سازمان ملل برای روز جهانی زنان روستایی تصویری از زنان شمال ایران است. و نان بربرى و سبزى تازه داخل سفره 😋
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🔻سازمان غذا و دارو: داروهای قاچاق کشف شده در عراق، ایرانی نیست و صرفا از مرزهای ایران ترانزیت شده است.
Isna
برادران قاچاقچی داروی خارجی رو با ارز جهانگیری وارد میکنن با ارز جمشید بسمالله قاچاقی صادر میکنن.
WinsWolfe
عذر بدتر از گناه
قاچاقچی میتونه دارو وارد و صادر کنه ولی توی داروخانه ها دارو برای بیمار داخلی پیدا نمیشه و حکومت توانایی تامین دارو نداره!
هر توجیهی بیارن این گند رو پاک نمیکنه
Scrooge
بدتر!! همونطور كه حدس زده بودم داروهاى گران (و احتمالا خاص و كمياب) خارجى بوده اند. مشخصه كى پشتشه.
Aliostad
الحمدالله، میشه دارویی که تحریمه رو وارد کرد، و بعد با وجود تحریم صادرشون کرد..
Someone
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
Isna
برادران قاچاقچی داروی خارجی رو با ارز جهانگیری وارد میکنن با ارز جمشید بسمالله قاچاقی صادر میکنن.
WinsWolfe
عذر بدتر از گناه
قاچاقچی میتونه دارو وارد و صادر کنه ولی توی داروخانه ها دارو برای بیمار داخلی پیدا نمیشه و حکومت توانایی تامین دارو نداره!
هر توجیهی بیارن این گند رو پاک نمیکنه
Scrooge
بدتر!! همونطور كه حدس زده بودم داروهاى گران (و احتمالا خاص و كمياب) خارجى بوده اند. مشخصه كى پشتشه.
Aliostad
الحمدالله، میشه دارویی که تحریمه رو وارد کرد، و بعد با وجود تحریم صادرشون کرد..
Someone
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
*یه خبر خوش فوری*
بنابر خبر خوش رئیس جمهور:
تحریم تسلیحاتی از دیروز لغو شد!!!
دوستانی که قصد خرید تانک، نفربر یا جنگنده سوخو دارند میتوانند با مراجعه به سایت وزارت دفاع ثبت نام کنند.
به هر کد ملی فقط یک دستگاه تحویل داده میشود.
در ضمن متقاضیان موشک نیاز به ثبت نام ندارند تحویل فوری و بدون محدودیت انجام میشود.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
بنابر خبر خوش رئیس جمهور:
تحریم تسلیحاتی از دیروز لغو شد!!!
دوستانی که قصد خرید تانک، نفربر یا جنگنده سوخو دارند میتوانند با مراجعه به سایت وزارت دفاع ثبت نام کنند.
به هر کد ملی فقط یک دستگاه تحویل داده میشود.
در ضمن متقاضیان موشک نیاز به ثبت نام ندارند تحویل فوری و بدون محدودیت انجام میشود.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یواش یواش این آخوندا پاشونو دارن میکنن تو کفش ما😂
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
در روستایی اطراف بهبهان به دنیا آمدم. روستایی که با یک رودخانه فصلی (به قول اهل روستا؛ دره) به دو قسمت تقسیم می شود.
روستا دو تکه شده بود، این ور دره و اون ور دره!ما کودکان روستا نسبت به این ور دره تعصب شدید داشتیم! مرتب با بچه های اون ور دره دعوا می کردیم! در حالی که هر دو گروه اهل یک روستا بوده و گاهی آن وری ها پسر خاله و پسر دایی و … اقوام نزدیک ما بوده اند. اما ملاک برای ما ( دره ) بود!
بزرگتر که شدیم به مدرسۀ دبستانی رفتیم که اتفاقا بچه های روستای کناری هم آنجا می آمدند! اکنون ما خط مرزی (دره) را فراموش کرده و همۀ روستای ما، متحد شده و اختلافات و دعواهای قبلی را فراموش کرده و حول دشمن مشترک!
به وحدت رسیده بودیم! هر روز بحث و نزاع ما شده بود، القصه، بزرگتر شدیم و رفتیم راهنمایی!
جایی که ما و روستای کناری، متحد شده بودیم، علیه بچه های روستای دورتر! (آن روزها روستای ما و کناری، مدرسه راهنمایی، نداشتند می رفتیم روستای دورتر).
آری، با روستای کناری هم دعوا و جنگ قبلی را فراموش کرده و احساس می کردیم با وجود دشمنی همچون روستای دورتر، بچه های روستای کناری برادر ما هستند!
بزرگتر شدیم و دبیرستان، رفتیم بهبهان! آنجا بود که فهمیدیم که بابا ما و روستای کناری و دورتر و…، همه «لر » هستیم و برادریم!!
دشمن مشترک همۀ ما، «بهبهانی ها» هستند!
کل دورۀ دبیرستان را با جنگ متعصبانه لر و بهبهانی به سر بردیم و در اکثر دعواها، ما قوم شجاع و غیور لر بودیم که پیروز میدان می شدیم و البته بهبهانی ها با جنگ فرهنگی (ساختن جک لری) به نبرد ما می آمدند.
بزرگتر شدیم و رفتیم دانشجوی اهواز شدیم! آنجا بود که فهمیدیم، عرب ها اصل دشمن ما هستند و آنها فرقی بین لر و بهبهانی قائل نیستند و در نتیجه، ما و بهبهانی ها متحد شدیم علیه اعراب!
بهبهانی ها جُک می ساختند علیه عرب ها و هر وقت نیروی جنگی کارآزموده می خواستند ما لرها حامی آنها بودیم!
عرب ها را کلافه کرده بودیم و احساس غرور و برتری می کردیم! تا اینکه خدمت سربازی پیش آمد و ما افتادیم آذربایجان غربی!
میان یک مشت ترک! آنجا بود که ما لرها و بهبهانی ها و عرب ها و دزفولی ها و …، را یک کلمه خطاب می کردند؛ «خوزستانی ها».
دیگر ما لرها و بهبهانی ها با عرب های اهواز و شادگان شده بودیم برادر و هم پیمان! برای هم علیه ترک ها، جان فدا می کردیم!
اختلافات گذشته و اون همه جنگ و دعوا و جک و … را فراموش کرده و متحد، علیه ترک جماعت شده بودیم!
القصه چند سال بعد، که بزرگتر شدم به فرانسه رفتم؛ یک روز، در پارکی نشسته بودم و تقریبا ساعت دو بعد از ظهر بود که خوابم گرفت و رفتم آن طرف تر روی چمن ها گرفتم خوابیدم!
بعد از چند دقیقه احساس کردم کسی با لگد، آرام به من می زند! با عجله بیدار شدم و ترسیدم که پلیسی، ماموری باشد.
ناگهان دیدم طرف به فارسی گفت: چرا اینجا خوابیدی؟ رو چمن ها ممنوعه! با تعجب پرسیدم: آقا شما کی هستید و از کجا فهمیدید من ایرانی ام؟ طرف خودش رو معرفی کرد. از ترک های ارومیه بود. می گفت: اولا اینجا کسی تو این موقع روز نمی خوابه!
فقط ایرانی ها اهل چرت بعد از ظهرند! تازه کسی روی چمن دراز نمی کشه، اون هم فقط کار ایرانی هاست!
بنا به همین دو برهان قاطع، فهمیدم که تو ایرانی هستی! اونجا بود که همدیگر رو در آغوش گرفتیم و به عنوان دو ایرانی! فارغ از ترک و لر و عرب، احساس یگانگی و دوستی و اخوت کردیم و از ملاقات هم در دیار غربت مشعوف شدیم.
از همدیگر آدرس و نشانی گرفتیم و با اعتماد به هم، حاضر به هر کمک و مساعدتی نسبت به شدیم، صرفا به دلیل «ایرانی» بودنمان.
اکنون که به سن چهل سالگی رسیده ایم، حتی از تعصب «ایرانی» بودن هم گذشته ایم و درک می کنیم که «انسان ها» در هر نقطۀ از زمین، چه ایرانی و هندی و چینی و چه فرانسوی و آلمانی و هلندی و چه مصری و آفریقایی و لیبیایی و چه آمریکایی و برزیلی و آرژانتینی و...،
همه «انسان» اند و مثل خود ما.
تعصب نژاد و ملیت و جنسیت و رنگ پوست و ثروت و …، ناشی از کوچکی فرد و عدم بلوغ معرفتی وی است. هر چه فرد بزرگتر و داناتر باشد، خود به خود از دام و زنجیر تعصبات کوچک و بی ارزش و کم مقدار؛ دورتر شده و جهانی تر و انسانی تر میاندیشد.🙏🤍
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
روستا دو تکه شده بود، این ور دره و اون ور دره!ما کودکان روستا نسبت به این ور دره تعصب شدید داشتیم! مرتب با بچه های اون ور دره دعوا می کردیم! در حالی که هر دو گروه اهل یک روستا بوده و گاهی آن وری ها پسر خاله و پسر دایی و … اقوام نزدیک ما بوده اند. اما ملاک برای ما ( دره ) بود!
بزرگتر که شدیم به مدرسۀ دبستانی رفتیم که اتفاقا بچه های روستای کناری هم آنجا می آمدند! اکنون ما خط مرزی (دره) را فراموش کرده و همۀ روستای ما، متحد شده و اختلافات و دعواهای قبلی را فراموش کرده و حول دشمن مشترک!
به وحدت رسیده بودیم! هر روز بحث و نزاع ما شده بود، القصه، بزرگتر شدیم و رفتیم راهنمایی!
جایی که ما و روستای کناری، متحد شده بودیم، علیه بچه های روستای دورتر! (آن روزها روستای ما و کناری، مدرسه راهنمایی، نداشتند می رفتیم روستای دورتر).
آری، با روستای کناری هم دعوا و جنگ قبلی را فراموش کرده و احساس می کردیم با وجود دشمنی همچون روستای دورتر، بچه های روستای کناری برادر ما هستند!
بزرگتر شدیم و دبیرستان، رفتیم بهبهان! آنجا بود که فهمیدیم که بابا ما و روستای کناری و دورتر و…، همه «لر » هستیم و برادریم!!
دشمن مشترک همۀ ما، «بهبهانی ها» هستند!
کل دورۀ دبیرستان را با جنگ متعصبانه لر و بهبهانی به سر بردیم و در اکثر دعواها، ما قوم شجاع و غیور لر بودیم که پیروز میدان می شدیم و البته بهبهانی ها با جنگ فرهنگی (ساختن جک لری) به نبرد ما می آمدند.
بزرگتر شدیم و رفتیم دانشجوی اهواز شدیم! آنجا بود که فهمیدیم، عرب ها اصل دشمن ما هستند و آنها فرقی بین لر و بهبهانی قائل نیستند و در نتیجه، ما و بهبهانی ها متحد شدیم علیه اعراب!
بهبهانی ها جُک می ساختند علیه عرب ها و هر وقت نیروی جنگی کارآزموده می خواستند ما لرها حامی آنها بودیم!
عرب ها را کلافه کرده بودیم و احساس غرور و برتری می کردیم! تا اینکه خدمت سربازی پیش آمد و ما افتادیم آذربایجان غربی!
میان یک مشت ترک! آنجا بود که ما لرها و بهبهانی ها و عرب ها و دزفولی ها و …، را یک کلمه خطاب می کردند؛ «خوزستانی ها».
دیگر ما لرها و بهبهانی ها با عرب های اهواز و شادگان شده بودیم برادر و هم پیمان! برای هم علیه ترک ها، جان فدا می کردیم!
اختلافات گذشته و اون همه جنگ و دعوا و جک و … را فراموش کرده و متحد، علیه ترک جماعت شده بودیم!
القصه چند سال بعد، که بزرگتر شدم به فرانسه رفتم؛ یک روز، در پارکی نشسته بودم و تقریبا ساعت دو بعد از ظهر بود که خوابم گرفت و رفتم آن طرف تر روی چمن ها گرفتم خوابیدم!
بعد از چند دقیقه احساس کردم کسی با لگد، آرام به من می زند! با عجله بیدار شدم و ترسیدم که پلیسی، ماموری باشد.
ناگهان دیدم طرف به فارسی گفت: چرا اینجا خوابیدی؟ رو چمن ها ممنوعه! با تعجب پرسیدم: آقا شما کی هستید و از کجا فهمیدید من ایرانی ام؟ طرف خودش رو معرفی کرد. از ترک های ارومیه بود. می گفت: اولا اینجا کسی تو این موقع روز نمی خوابه!
فقط ایرانی ها اهل چرت بعد از ظهرند! تازه کسی روی چمن دراز نمی کشه، اون هم فقط کار ایرانی هاست!
بنا به همین دو برهان قاطع، فهمیدم که تو ایرانی هستی! اونجا بود که همدیگر رو در آغوش گرفتیم و به عنوان دو ایرانی! فارغ از ترک و لر و عرب، احساس یگانگی و دوستی و اخوت کردیم و از ملاقات هم در دیار غربت مشعوف شدیم.
از همدیگر آدرس و نشانی گرفتیم و با اعتماد به هم، حاضر به هر کمک و مساعدتی نسبت به شدیم، صرفا به دلیل «ایرانی» بودنمان.
اکنون که به سن چهل سالگی رسیده ایم، حتی از تعصب «ایرانی» بودن هم گذشته ایم و درک می کنیم که «انسان ها» در هر نقطۀ از زمین، چه ایرانی و هندی و چینی و چه فرانسوی و آلمانی و هلندی و چه مصری و آفریقایی و لیبیایی و چه آمریکایی و برزیلی و آرژانتینی و...،
همه «انسان» اند و مثل خود ما.
تعصب نژاد و ملیت و جنسیت و رنگ پوست و ثروت و …، ناشی از کوچکی فرد و عدم بلوغ معرفتی وی است. هر چه فرد بزرگتر و داناتر باشد، خود به خود از دام و زنجیر تعصبات کوچک و بی ارزش و کم مقدار؛ دورتر شده و جهانی تر و انسانی تر میاندیشد.🙏🤍
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo