2 - 1 هفت کشور داستان دوم قسمت اول یک نفر آدم چقدر خاک لازم دارد…
t.me/mrhallo
#هفت_کشور
ترجمه محمدعلی #جمالزاده
داستان دوم: یک نفر چقدر زمین نیاز دارد
نوشته: تولستوی
#کتاب_صوتی
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
ترجمه محمدعلی #جمالزاده
داستان دوم: یک نفر چقدر زمین نیاز دارد
نوشته: تولستوی
#کتاب_صوتی
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
3 - 1 ژن خودخواه فصل سوم بخش یکم - مارپیچهای نامیرا - ریچارد داکینز
t.me/mrhallo
#کتاب_صوتی
#ژن_خود_خواه
#ریچارد_داوکینز
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
#ژن_خود_خواه
#ریچارد_داوکینز
راوی: ح #پرهام
ادیت و ویرایش. گ. جاسمی
با سپاس از ح عزت نژاد
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
دوستان و هموندان عزیز شب نشینی هالو،
در بخش هر شب با کتاب، گاهی موفق به پخش قصهها نمیشویم. از این بابت اول اجازه بدهید از همه شما عزیزان پوزش بخواهم بعد علت را عرض کنم. علت دیر و زود شدن پخش قصه و گاهی عدم امکان پخش، کندی سرعت اینترنت است. بیایید هر چه فریاد داریم بر سر آذری جهرمی بکشیم. آدرسش اشتباه بهتون ندن.😂
با احترام، همکاران بخش فرهنگی شب نشینی هالو
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
در بخش هر شب با کتاب، گاهی موفق به پخش قصهها نمیشویم. از این بابت اول اجازه بدهید از همه شما عزیزان پوزش بخواهم بعد علت را عرض کنم. علت دیر و زود شدن پخش قصه و گاهی عدم امکان پخش، کندی سرعت اینترنت است. بیایید هر چه فریاد داریم بر سر آذری جهرمی بکشیم. آدرسش اشتباه بهتون ندن.😂
با احترام، همکاران بخش فرهنگی شب نشینی هالو
کانال اشعار هالو
@mrhallo
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
خرید از هالو
@halloo_gram
#هر_شب_با_كتاب
#کتابخانه_هالو
Forwarded from اتاق کار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اتاق کار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اتاق کار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیت الله منتظری:
به امام گفتم در دنیا مرسوم است که بعد از هر انقلابی هیئت های حسن نیت به کشور های همسایه می فرستند و ما این کار را نکرده ایم و صدام زمزمه جنگ می کند.
امام خمینی گفت نمی خواهد.
گفتم ما که نمی توانیم دور کشورمان دیوار بکشیم.
امام گفت ما می خواهیم دور کشورمان دیوار بکشیم.
قابل توجه کسانی که میپرسند جنگ چطوری آغاز شد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
به امام گفتم در دنیا مرسوم است که بعد از هر انقلابی هیئت های حسن نیت به کشور های همسایه می فرستند و ما این کار را نکرده ایم و صدام زمزمه جنگ می کند.
امام خمینی گفت نمی خواهد.
گفتم ما که نمی توانیم دور کشورمان دیوار بکشیم.
امام گفت ما می خواهیم دور کشورمان دیوار بکشیم.
قابل توجه کسانی که میپرسند جنگ چطوری آغاز شد
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
Forwarded from اتاق کار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسلمانان جهان مراقب باشید ، مراقب باشید
اگر با همسر و دختر خود به جایی میروید، وسط آنان را نروید، منبع حدیث خیلی موثقه
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
اگر با همسر و دختر خود به جایی میروید، وسط آنان را نروید، منبع حدیث خیلی موثقه
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴واکنش مجری تلویزیون به کسر جریمه ماسک نزدن از یارانه:
از یارانه ۴۵ هزار تومانی چگونه ۵۰ هزار تومان کم میکنید؟!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
از یارانه ۴۵ هزار تومانی چگونه ۵۰ هزار تومان کم میکنید؟!
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخوند قرائتی:
امام رضا مسئول کنترل و هدایت ابرها بودچون میدونست!
اما نمیدونست توسط همسرش غذا یا انگور سمی به او دادند !
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
امام رضا مسئول کنترل و هدایت ابرها بودچون میدونست!
اما نمیدونست توسط همسرش غذا یا انگور سمی به او دادند !
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 صحبتهای جنجالی کارشناس صداوسیما روی آنتن زنده:
🔹از زمان تولد پیغمبر؛ انقلاب اسلامی ایران دیده شده.
🔹جبرئیل با اخبار انقلاب اسلامی ایران حضرت زهرا (س) را آرام میکرد!!
حالا معلوم نیست جبرییل چیزی راجع به اختلاسها و دزدی ها هم گفتهاند یا نه
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🔹از زمان تولد پیغمبر؛ انقلاب اسلامی ایران دیده شده.
🔹جبرئیل با اخبار انقلاب اسلامی ایران حضرت زهرا (س) را آرام میکرد!!
حالا معلوم نیست جبرییل چیزی راجع به اختلاسها و دزدی ها هم گفتهاند یا نه
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
🔴اسماعیل بخشی در توییتر خبر از #خودکشی یکی دیگر از قربانیان فقر و بیکاری در #شوش را داد.
او نوشته در لابلای اینهمه خبر و هیاهو باید عرض کنم امروز حیدر احمدی، جوانی از شهرستان شوش در اثر فقر و بیکاری و انواع استرس ها و فشارهای زندگی تحمیل شده بر او به زندگی خود پایان داد.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
او نوشته در لابلای اینهمه خبر و هیاهو باید عرض کنم امروز حیدر احمدی، جوانی از شهرستان شوش در اثر فقر و بیکاری و انواع استرس ها و فشارهای زندگی تحمیل شده بر او به زندگی خود پایان داد.
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
خاطره ای از استاد شجریان در مقام افاضه کلام معلمی ایشان در سن 27 سالگی، 1346 در دبیرستان صفوی تهران.
آقای شجریان دبیر درس علم الاشیای ما بودند. تعداد بچههای کلاس حدود 30 نفر بود که در روی نیمکت های سه نفره می نشستیم. در آن دوران امتحانات کلاسی به صورت سه ثلث در ماه های آذر، اسفند و خرداد انجام و میانگین نمرات مشخص کننده نمره محصل بود که در کارنامه وی درج می شد.
خاطرم هست که در اواخر آذرماه آقای شجریان گفتند که هفته آینده امتحان درس موردنظر را به صورت کتبی، بعد از اتمام درس کلاسیک ساعت بعدش امتحان را می گیرند. من و ... الهی و ... خداوردی شاگردان ممتاز کلاس بودیم و هرهفته ایشان اول کلاس، کوییز شفاهی که به صورت راندوم می گرفتند بهترین جواب ها از آن ما بود. اشاره کنم ایشان خیلی آروم و مهربان بودند. یک روز آبانی که از پنجره کلاس، در حیات مدرسه برگ های زرد درختان در باد شدید در حال ریزش بودند و ما نظاره گر بودیم آقای شجریان که معلوم بود طبیعت دوستند به ما گفتند که هفته بعد هرکه دوست دارد متنی در مورد پاییز برگ ریزان بنویسد و بیاد پای تخته بخونه و من از حدود ده نفری که این کار را انجام داده بودیم چون متن نوشتاری را به صورت شعر ادا کردم ایشان خیلی خوششان آمده بود و من را شاگرد اول کلاس می دانستند. ( البته ما در مورد هنر آواز ایشان چیزی نمیدانستیم ولی یکی از بچه ها که خونشون بالاتر از منزل آقای شجریان واقع در سه راه دلگشا، اوایل میدان ژاله شهدای فعلی بود می گفت، بعضی اوقات که از کنار پنجره ایشان رد میشه صدای ویلن میاد ).
هفته بعد که روز امتحان بعد از تدریس یک ساعته هم بود، ایشان ضمن درس دادن متوجه شدند که بیشتر شاگرد تنبل های ته کلاس بجای گوش دادن دارند تقلب روی میز، کاغذ، کف دست می نویسند. آقا برای اولین بار با دیدن این وضعیت به آنها تشر زدند و گفتند " ساعت بعد امتحان کتبی نیست و به صورت شفاهیست! " . یکهو همهمه و اعتراضی در کلاس ایجاد شد که ایشان بلند گفتند " همین که گفتم" و برای استراحت بین دو کلاس رفتند دفتر نشستند.مبصر کلاس که پسر قد بلندی بود و زیاد هم اهل درس خواندن نبود آمد پای تخته و بالاخره همه تصمیم گرفتند با سخنرانی وی شفاهی امتحان ندهند. و از ما سه نفر شاگرد ممتاز هم خواستند که امتحان ندهیم و ما هم که برایمان نحوه امتحان فرقی نمی کرد به جهت خواست اکثریت قبول کردیم.
چند دقیقه بعد آقای شجریان با یک قیافه جدی و راسخ آمدند سر کلاس و در حالیکه بچه ها همه ساکت بودند گفتند " امتحان رو شفاهی میگیرم هر کس امتحان نده سه ثلثش رو صفر رد میکنم! " و نشستند روی صندلی پشت میز برای امتحان گرفتن. من با توجه به فامیلیم " آهی " نفر سوم دفتر بودم. نفر اول الهی بود که با صدای جدی آقا اسمش خوانده شد و از وی پرسیدند " امتحان میدی یا نه؟ " الهی با رنگی پریده و صدایی لرزان در حالیکه ناخن هایش را به هم می مالید گفت " بله آقا! " سپس نفر دوم هم امتحان داد و نوبت به من رسید. ایشان با عزمی راسخ که گواه بر قبول امتحان دادنم بود بعد از خواندن فامیلم و گفتن بله من گفتند " بیا برای امتحان دادن " . من گفتم " امتحان نمیدم " رنگ رخسارشان پرید و گفتند " از کلاس برو بیرون سه ثلثت صفر! " . آن روز همه امتحان دادند و تازه به من ایراد می گرفتند که چرا امتحان ندادی!!!! .
قرار بود هفته بعد ایشان بعد از درنظر گرفتن نمرات کلاسی نمرات را سر کلاس اعلام کنند.
خاطرم هست دو روز قبل از روز موعود، ساعت چهار بعد ازظهر که مدرسه تعطیل شده بود و طبق معمول کتابام زیر بغل داشتم خیابون شهباز رو طی میکردم بطرف منزل، یکهو دیدم یکی زد پشت شونم برگشتم دیدم آقا شجریانه! با تعجب گفتم سلام آقا، ایشان با خنده جواب سلامم رو دادند و در مورد مسائل روزمره ده دقیقه ای در حین طی راه صحبت کردیم بدون هیچ صحبتی در مورد امتحان نداده. وقتی به اول خیابان سقاباشی نرسیده به میدون ژاله رسیدیم گفتم " خوب آقا با اجازتون خداحافظ " ایشان هم گفت خداحافظ. یکهو قبل از جدا شدنم از ایشان گفت: " راستی آهی چرا امتحان ندادی؟ من که مطمئنم برات شفاهی کتبی فرقی نداشت " گفتم: " می بخشید آقا شما قرار گذاشته بودید کتبی بگیرید بخاطر تقلب نویسی بعضی بچهها عصبانی شدید و حرفتون رو عوض کردید در حالیکه نبایست به بچه شیطونای کلاس اجازه تقلب میدادید. در ثانی ما قبل امتحان همه تصمیم گرفتیم که امتحان ندیم. " آقای شجریان گفت: " آخه همه امتحان داد..ند " من گفتم آره آقا قرار بود هیچکی امتحان نده و منم گفته بودم که امتحان نمیدم " یه نگاه سؤال انگیزی به کل هیکل کوتاه من انداخت و خداحافظی کردیم.
دو روز بعد آقای شجریان اومدن سرکلاس و گفتند بچهها نمراتتون رو می خونم. الهی: 17، فلانی 13، آهی 20، ! یکهو همهمه ای در کلاس به راه افتاد " شاگرد زرنگ ها: آقا آهی نمرش صفره! و بیشتر کلاس هم شروع بدست زدن کردند " . آقای شجریان پس از خواندن
آقای شجریان دبیر درس علم الاشیای ما بودند. تعداد بچههای کلاس حدود 30 نفر بود که در روی نیمکت های سه نفره می نشستیم. در آن دوران امتحانات کلاسی به صورت سه ثلث در ماه های آذر، اسفند و خرداد انجام و میانگین نمرات مشخص کننده نمره محصل بود که در کارنامه وی درج می شد.
خاطرم هست که در اواخر آذرماه آقای شجریان گفتند که هفته آینده امتحان درس موردنظر را به صورت کتبی، بعد از اتمام درس کلاسیک ساعت بعدش امتحان را می گیرند. من و ... الهی و ... خداوردی شاگردان ممتاز کلاس بودیم و هرهفته ایشان اول کلاس، کوییز شفاهی که به صورت راندوم می گرفتند بهترین جواب ها از آن ما بود. اشاره کنم ایشان خیلی آروم و مهربان بودند. یک روز آبانی که از پنجره کلاس، در حیات مدرسه برگ های زرد درختان در باد شدید در حال ریزش بودند و ما نظاره گر بودیم آقای شجریان که معلوم بود طبیعت دوستند به ما گفتند که هفته بعد هرکه دوست دارد متنی در مورد پاییز برگ ریزان بنویسد و بیاد پای تخته بخونه و من از حدود ده نفری که این کار را انجام داده بودیم چون متن نوشتاری را به صورت شعر ادا کردم ایشان خیلی خوششان آمده بود و من را شاگرد اول کلاس می دانستند. ( البته ما در مورد هنر آواز ایشان چیزی نمیدانستیم ولی یکی از بچه ها که خونشون بالاتر از منزل آقای شجریان واقع در سه راه دلگشا، اوایل میدان ژاله شهدای فعلی بود می گفت، بعضی اوقات که از کنار پنجره ایشان رد میشه صدای ویلن میاد ).
هفته بعد که روز امتحان بعد از تدریس یک ساعته هم بود، ایشان ضمن درس دادن متوجه شدند که بیشتر شاگرد تنبل های ته کلاس بجای گوش دادن دارند تقلب روی میز، کاغذ، کف دست می نویسند. آقا برای اولین بار با دیدن این وضعیت به آنها تشر زدند و گفتند " ساعت بعد امتحان کتبی نیست و به صورت شفاهیست! " . یکهو همهمه و اعتراضی در کلاس ایجاد شد که ایشان بلند گفتند " همین که گفتم" و برای استراحت بین دو کلاس رفتند دفتر نشستند.مبصر کلاس که پسر قد بلندی بود و زیاد هم اهل درس خواندن نبود آمد پای تخته و بالاخره همه تصمیم گرفتند با سخنرانی وی شفاهی امتحان ندهند. و از ما سه نفر شاگرد ممتاز هم خواستند که امتحان ندهیم و ما هم که برایمان نحوه امتحان فرقی نمی کرد به جهت خواست اکثریت قبول کردیم.
چند دقیقه بعد آقای شجریان با یک قیافه جدی و راسخ آمدند سر کلاس و در حالیکه بچه ها همه ساکت بودند گفتند " امتحان رو شفاهی میگیرم هر کس امتحان نده سه ثلثش رو صفر رد میکنم! " و نشستند روی صندلی پشت میز برای امتحان گرفتن. من با توجه به فامیلیم " آهی " نفر سوم دفتر بودم. نفر اول الهی بود که با صدای جدی آقا اسمش خوانده شد و از وی پرسیدند " امتحان میدی یا نه؟ " الهی با رنگی پریده و صدایی لرزان در حالیکه ناخن هایش را به هم می مالید گفت " بله آقا! " سپس نفر دوم هم امتحان داد و نوبت به من رسید. ایشان با عزمی راسخ که گواه بر قبول امتحان دادنم بود بعد از خواندن فامیلم و گفتن بله من گفتند " بیا برای امتحان دادن " . من گفتم " امتحان نمیدم " رنگ رخسارشان پرید و گفتند " از کلاس برو بیرون سه ثلثت صفر! " . آن روز همه امتحان دادند و تازه به من ایراد می گرفتند که چرا امتحان ندادی!!!! .
قرار بود هفته بعد ایشان بعد از درنظر گرفتن نمرات کلاسی نمرات را سر کلاس اعلام کنند.
خاطرم هست دو روز قبل از روز موعود، ساعت چهار بعد ازظهر که مدرسه تعطیل شده بود و طبق معمول کتابام زیر بغل داشتم خیابون شهباز رو طی میکردم بطرف منزل، یکهو دیدم یکی زد پشت شونم برگشتم دیدم آقا شجریانه! با تعجب گفتم سلام آقا، ایشان با خنده جواب سلامم رو دادند و در مورد مسائل روزمره ده دقیقه ای در حین طی راه صحبت کردیم بدون هیچ صحبتی در مورد امتحان نداده. وقتی به اول خیابان سقاباشی نرسیده به میدون ژاله رسیدیم گفتم " خوب آقا با اجازتون خداحافظ " ایشان هم گفت خداحافظ. یکهو قبل از جدا شدنم از ایشان گفت: " راستی آهی چرا امتحان ندادی؟ من که مطمئنم برات شفاهی کتبی فرقی نداشت " گفتم: " می بخشید آقا شما قرار گذاشته بودید کتبی بگیرید بخاطر تقلب نویسی بعضی بچهها عصبانی شدید و حرفتون رو عوض کردید در حالیکه نبایست به بچه شیطونای کلاس اجازه تقلب میدادید. در ثانی ما قبل امتحان همه تصمیم گرفتیم که امتحان ندیم. " آقای شجریان گفت: " آخه همه امتحان داد..ند " من گفتم آره آقا قرار بود هیچکی امتحان نده و منم گفته بودم که امتحان نمیدم " یه نگاه سؤال انگیزی به کل هیکل کوتاه من انداخت و خداحافظی کردیم.
دو روز بعد آقای شجریان اومدن سرکلاس و گفتند بچهها نمراتتون رو می خونم. الهی: 17، فلانی 13، آهی 20، ! یکهو همهمه ای در کلاس به راه افتاد " شاگرد زرنگ ها: آقا آهی نمرش صفره! و بیشتر کلاس هم شروع بدست زدن کردند " . آقای شجریان پس از خواندن
نمرات گفتند:
بچهها میخواین بدونید 20 آهی برای چیش بود؟ بخاطر ایستادگی روی حرفش، ایرادش به من که حرفمو عوض کردم. و ادامه دادند؛ توی زندگیتون راسخ و برای خودتون و حرفتون ارزش قائل باشین و کورکورانه از روی ترس یا هرچیزی تسلیم زورگویی ها نشوید.....
یاد آقای شجریان معلم علم و اخلاق من بخیر....
دکتر محمد آهی- دانشیار علوم تشریحی دانشگاه- فوق دکترای جنین شناسی بالینی 18 مهرماه 1399
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo
بچهها میخواین بدونید 20 آهی برای چیش بود؟ بخاطر ایستادگی روی حرفش، ایرادش به من که حرفمو عوض کردم. و ادامه دادند؛ توی زندگیتون راسخ و برای خودتون و حرفتون ارزش قائل باشین و کورکورانه از روی ترس یا هرچیزی تسلیم زورگویی ها نشوید.....
یاد آقای شجریان معلم علم و اخلاق من بخیر....
دکتر محمد آهی- دانشیار علوم تشریحی دانشگاه- فوق دکترای جنین شناسی بالینی 18 مهرماه 1399
👇
شب نشینی هالو
@sh_n_halloo
کانال اشعار #هالو
@mrhallo