نامه اي #مهم و كمي طولاني!
#حتما_بخوانيد
دوستان عزيز دانش آموزم سلام
آغاز #بهار_دانايي آخرين سال قرن ١٤ را خدمتتان تبريك عرض مي كنم .
دوست دارم اول،داستاني را از دفتر ششم مثنوي معنوي مولانا برايتان نقل كنم.
اين داستان را #با_دقت بخوانيد:
سلطان محمود غزنوي عادت به شبگردي داشت. شبي كه با لباس مبدل در شهر مي گرديد به گروهي از دزدان برخورد كه براي دزديدن خزانه قصر نقشه مي كشيدند. شاه نيز خود را جزو آنها جا زد. دزدان گفتند هريك از ما هنري داريم. اولي گفت خاصيت من در گوشهايم است. هر سگي صدا كند مي فهمم چه مي گويد! دومي گفت من هر كس را در شب تار ببينم در روز مي شناسمش. سومي گفت خاصيت من در بيني ام است. از بوي خاك مي فهمم زر و سيم كجاست! چهارمي گفت خاصيت من در پنجه هايم است خاك را با قدرت و به راحتي مي كنم. به شاه گفتند هنر تو چيست؟ گفت خاصيت من در ريشم است! اگر گرفتار شويم با جنباندن ريشم رهايمان مي كنند!
خلاصه رفتند سراغ دزدي! سگي پارس كرد، اولي گفت اين سگ ديوانه شده است! مي گويد سلطان همراه شماست! سومي و چهارمي هم هنرهاي خود را نشان دادند و خزانه را خالي كردند!
شاه كه با آنها همراه بود جاي خزانه را شناسايي كرد و صبح اول وقت ماموران را فرستاد و دزدان را ترسان و لرزان نزد پادشاه حاضر كردند!!
شاه شروع به عتاب كرد.
بعد از چند دقيقه دزدي كه در روز افراد را مي شناخت شاه را شناسايي كرد گفت:
ما همه كرديم كار خويش را
جان به قربانت بجنبان ريش را!!
از نتيجه گيري عرفاني عجيب و بسيار زيباي مولوي مي گذرم ولي حتما خودتان آن را بخوانيد كه هركدام از اين افراد نماد چيستند، منظور من از ذكر اين داستان نكته مهمي بود كه مي خواهم در اين ابتداي سال تحصيلي براي شما بگويم.
پدر و مادر گرانقدر شما، دبيران ، مشاوران و همكاران عزيز من ، همه تلاششان را براي فراهم كردن همه آنچه براي #موفقيت شما لازم است به كار بسته اند(در مثل البته مناقشه نيست) حالا اين شماييد كه بايد #گام_اصلي را محكم برداريد.
بچه هاي جان !
شرايطمان بسيار بسيار #حساس است!
سر كلاسها با #تمركز_كامل حاضر شويد.
آستين بالا بزنيد و دست به كار بشويد، سوال و #تمرين خيلي خيلي حل كنيد.
#آزمونها را جدي بگيريد.
#آزمونها را جدي بگيريد.
#آزمونها را جدي بگيريد.
مبادا شرايط ما را از #اهداف_بلندي كه براي خودمان تعيين كرده ايم دور كند.
محكم جلو برويد و سست نشويد.
#آينده از آن كساني است كه امروز به اندازه كافي #تلاش كنند و خداي ناكرده گريه هاي آينده مان همان عرق هايي است كه امروز نريخته ايم.
خيلي خيلي دوستتان دارم و دلم برايتان بي نهايت تنگ شده.
برادرتان - مصطفي خاكبازان
٣١ شهريور ٩٩
#حتما_بخوانيد
دوستان عزيز دانش آموزم سلام
آغاز #بهار_دانايي آخرين سال قرن ١٤ را خدمتتان تبريك عرض مي كنم .
دوست دارم اول،داستاني را از دفتر ششم مثنوي معنوي مولانا برايتان نقل كنم.
اين داستان را #با_دقت بخوانيد:
سلطان محمود غزنوي عادت به شبگردي داشت. شبي كه با لباس مبدل در شهر مي گرديد به گروهي از دزدان برخورد كه براي دزديدن خزانه قصر نقشه مي كشيدند. شاه نيز خود را جزو آنها جا زد. دزدان گفتند هريك از ما هنري داريم. اولي گفت خاصيت من در گوشهايم است. هر سگي صدا كند مي فهمم چه مي گويد! دومي گفت من هر كس را در شب تار ببينم در روز مي شناسمش. سومي گفت خاصيت من در بيني ام است. از بوي خاك مي فهمم زر و سيم كجاست! چهارمي گفت خاصيت من در پنجه هايم است خاك را با قدرت و به راحتي مي كنم. به شاه گفتند هنر تو چيست؟ گفت خاصيت من در ريشم است! اگر گرفتار شويم با جنباندن ريشم رهايمان مي كنند!
خلاصه رفتند سراغ دزدي! سگي پارس كرد، اولي گفت اين سگ ديوانه شده است! مي گويد سلطان همراه شماست! سومي و چهارمي هم هنرهاي خود را نشان دادند و خزانه را خالي كردند!
شاه كه با آنها همراه بود جاي خزانه را شناسايي كرد و صبح اول وقت ماموران را فرستاد و دزدان را ترسان و لرزان نزد پادشاه حاضر كردند!!
شاه شروع به عتاب كرد.
بعد از چند دقيقه دزدي كه در روز افراد را مي شناخت شاه را شناسايي كرد گفت:
ما همه كرديم كار خويش را
جان به قربانت بجنبان ريش را!!
از نتيجه گيري عرفاني عجيب و بسيار زيباي مولوي مي گذرم ولي حتما خودتان آن را بخوانيد كه هركدام از اين افراد نماد چيستند، منظور من از ذكر اين داستان نكته مهمي بود كه مي خواهم در اين ابتداي سال تحصيلي براي شما بگويم.
پدر و مادر گرانقدر شما، دبيران ، مشاوران و همكاران عزيز من ، همه تلاششان را براي فراهم كردن همه آنچه براي #موفقيت شما لازم است به كار بسته اند(در مثل البته مناقشه نيست) حالا اين شماييد كه بايد #گام_اصلي را محكم برداريد.
بچه هاي جان !
شرايطمان بسيار بسيار #حساس است!
سر كلاسها با #تمركز_كامل حاضر شويد.
آستين بالا بزنيد و دست به كار بشويد، سوال و #تمرين خيلي خيلي حل كنيد.
#آزمونها را جدي بگيريد.
#آزمونها را جدي بگيريد.
#آزمونها را جدي بگيريد.
مبادا شرايط ما را از #اهداف_بلندي كه براي خودمان تعيين كرده ايم دور كند.
محكم جلو برويد و سست نشويد.
#آينده از آن كساني است كه امروز به اندازه كافي #تلاش كنند و خداي ناكرده گريه هاي آينده مان همان عرق هايي است كه امروز نريخته ايم.
خيلي خيلي دوستتان دارم و دلم برايتان بي نهايت تنگ شده.
برادرتان - مصطفي خاكبازان
٣١ شهريور ٩٩