خستهام دیگر ازین در قامتِ غم زیستن
با بهشتِ نسیه در نقدِ جهنم زیستن!
زندگانی نیست، تمرینِ فراوان مُردن است
شرم میآید مرا زینگونه کمکم زیستن!
باد تا چون من بگویی: هرچه باداباد، هان!
تا کجا بر بامِ هستی مثلِ پرچم زیستن!
#حسین_جنتی
با بهشتِ نسیه در نقدِ جهنم زیستن!
زندگانی نیست، تمرینِ فراوان مُردن است
شرم میآید مرا زینگونه کمکم زیستن!
باد تا چون من بگویی: هرچه باداباد، هان!
تا کجا بر بامِ هستی مثلِ پرچم زیستن!
#حسین_جنتی
Forwarded from اتچ بات
چندین صدا شنیدهام اما دهان یکیست!
گویا صدای نعره و بانگِ اذان یکیست!
یکسوی بر یزید و دِگرسوی بر حسین،
خَلقی گریستند ولی روضهخوان یکیست!
افسرده از مطالعهی زهر و پادزهر،
دیدم دوشیشهاند ولیکن دکان یکیست!
در عصرِ ظلم، ظلم و به دورانِ عدل، ظلم...
در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکیست!
در گوشِ من مقایسهی خیر و شر مخوان،
چندین مُجلّد است ولی داستان یکیست!
دزدِ طلا گریخت ولی دزدِ گیوه نه...
دردا که در گلویِ گذر پاسبان یکیست!
در جنگِ شیخ و شاه، فقط زخم سهمِ ماست،
تیر از دو سوی میرود اما نشان یکیست!
اینک نگاه کن که نگویی: ندیدهام!
در کارِ ظلم بستنِ چشم و زبان یکیست...
آنجا که پُشتِ گردنِ مظلوم میخورَد،
حدِّ گناهِ تیغ و تماشاگران یکیست!
▪
▪
#حسین_جنتی
#ننگا_به_من
▪
▪
@h_jannati
▪
گویا صدای نعره و بانگِ اذان یکیست!
یکسوی بر یزید و دِگرسوی بر حسین،
خَلقی گریستند ولی روضهخوان یکیست!
افسرده از مطالعهی زهر و پادزهر،
دیدم دوشیشهاند ولیکن دکان یکیست!
در عصرِ ظلم، ظلم و به دورانِ عدل، ظلم...
در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکیست!
در گوشِ من مقایسهی خیر و شر مخوان،
چندین مُجلّد است ولی داستان یکیست!
دزدِ طلا گریخت ولی دزدِ گیوه نه...
دردا که در گلویِ گذر پاسبان یکیست!
در جنگِ شیخ و شاه، فقط زخم سهمِ ماست،
تیر از دو سوی میرود اما نشان یکیست!
اینک نگاه کن که نگویی: ندیدهام!
در کارِ ظلم بستنِ چشم و زبان یکیست...
آنجا که پُشتِ گردنِ مظلوم میخورَد،
حدِّ گناهِ تیغ و تماشاگران یکیست!
▪
▪
#حسین_جنتی
#ننگا_به_من
▪
▪
@h_jannati
▪
Telegram