داستانهای واقعی موفقیت
72 subscribers
6 photos
1 link
Download Telegram
محمد گمار مددجوی آسایشگاه خیریه از ناحیه دو پا و یک دست۱۸۶۶ پله برج میلاد را در کمتر از ۴۰ دقیقه بالا رفت.
به گزارش ایسنا، محمد گمار به مناسبت بزرگداشت سالروز جهانی معلولان اقدام به صعود ازبرج میلاد کرد. گمار مددجوی آسایشگاه کهریزک از ناحیه دو پا و یک دست دارای معلولیت کامل است که با تمام این مشکلات تعداد 1866 پله برج میلاد را در کمتر از 40 دقیقه صعود کرد.

مراسم این رکوردزنی محمد گمار به مناسبت روز پارالمپیک و حقوق معلولین در برج میلاد برگزار شد.
"لی کاشینگ" میلیاردر چینی که فوربیز او را در زمره ۴۰ ثروتمند جهان قرار داده زندگی شگفت انگیزی دارد.
• در 16 سالگی بدلیل ناامنی بوجود آمده ناشی از جنگ چین و ژاپن به همراه خانواده مجبور به مهاجرت به هنگ کنگ شد
• بعد از چند ماه پدر خود را از دست داد و برای تامین مخارج زندگی ناچار به ترک تحصیل شد.
• با سخت کوشی در کمتر از 10 سال کارگاه تولید گل مصنوعی خود را افتتاح کرد.
• سپس تولید عروسک را آغاز کرد؛ جایی که اکنون در محل سابق آن کارخانه، هتلی مجلل ساخته است.
• پس از صنعت پلاستیک وارد صنعت ساختمان شد
• و چندی قبل یکی از اپراتورهای تلفن همراه در اروپا را نیز خریداری کرد.
• وی همچنین فردی نیکوکار است وهرساله به دانشگاهها و دانشجویان کمکهای میلیون دلاری می کند.

💎 این مرد موفق خودساخته چند توصیه در مود زندگی دارد که رموز موفقیت او نیز محسوب می شود :

🔴 مهم نیست درآمد شما چقدر است آنرا به ۵ قسمت تقسیم کنید:
۱- هزینه زندگی : %30
۲- برقرای دوستی و گسترش دایره اشخاص درارتباط : %20
۳- یادگیری : %15
۴- مسافرت خصوصا خارج از کشور : %10
۵- سرمایه گذاری : %25

🔵 30 درصد برای هزینه زندگی
ساده زندگی کنید؛ غذای ساده اما سالم بخورید.

🔵 20 درصد براب برقراری دوستی و گسترش حلقه اطرافیان
در ماه حداقل دو نفر را برای صرف غذا دعوت کنید وهزینه آن ها را بپردازید ، چه کسانی؟ افراد موفق ، ثروتمند ، سخت کوش ، کسانی که به شما درکار کمک می کنند ، شما با کسانی که از شما سخت کوش تر و موفق تر هستند غذا خورده اید؛ این کار را هر ماه انجام دهید ، بعد از یکسال نفوذ و ارتباطات شما به طرز چشم گیری رشد می کند .

🔵 15درصد برای یادگیری
هر ماه کتاب بخرید ، از آن بیاموزید و استراتژی آن را بکار ببندید و به دیگران هم آموزش دهید با این کار خودتان هم بهتر یاد می گیرید . در دوره های آموزشی شرکت کنید چون علاوه برفراگیری با افراد جدید و همفکرخود آشنا می شوید.

🔵 10 درصد برای مسافرت خصوصاً خارج از کشور
حداقل یکبار درسال سفر کنید این کار تجربه شما را افزایش می دهد ، پس از چند سال به کشورهای زیادی سفر کرده اید ، افراد مختلف دیده اید و کسب تجربه شده و خود را شارژ کرده اید ، اره را تیز کرده اید !

🔵 25 درصد برای سرمایه گذاری
سعی کنید همیشه پس انداز کنید و از این پول برای سرمایه گذاری در کسب و کارهای کوچک استفاده کنید ، مشاغل کوچک ایمن هستند و اگر پول خود را هم از دست دهید زیاد نخواهد بود اما اعتماد به نفس شما بالا خواهد رفت . بعد از چند سال می توانید برای مدت طولانی پس انداز کنید . با این کار قوت قلب شما برای ثبات و کیفیت زندگی را بالا می برد .
/نوسان ، احسان چلونگر
دکترای اقتصادکاربردی
🌕 راه اصلی ثروتمند شدن را گم نکنیم

در جهان مفهومی به نام Constant Growth وجود دارد که اگر به سابقه ثروتمندان جهان نگاه کنیم ، متوجه میشویم که :
تقریبا همه این افراد دانسته یا ندانسته از این مفهوم پیروی کرده اند.
این مفهوم ، مفهوم بسیار مهمی است که در دانشگاه ها و مراکز آکادمیک در مورد آن بسیار مطالعه شده و مطالعه میشود.

این مفهوم بطور خلاصه بیان میکند که :
💎 ما برای موفقیت در هر زمینه ای ، نیاز به جهش های عجیب و غریب رو به جلو نداریم. کاملا برعکس تصور عموم ، ما به تداوم و تثبیت در
۱_ یک فضای همراه با آرامش ذهنی نیاز داریم.
۲_ فضایی که در آن ، رو به جلو حرکت کنیم
۳_ قدمهای خود را تثبیت کنیم
۴_ مسیر طی شده را رصد کنیم
۵_ و مسیر پیش رو را بهینه کنیم.

تصور عموم مردم در جوامع مختلف این است که برای پیشرفت نیاز به جهش و موفقیت های یک شبه است که البته این تصور به دلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشور ما ، در فضای جامعه تشدید شده و فرم کاریکاتوریزه پیدا کرده است.

مثلا در همین بازار سرمایه کوچک خودمان ، عمده افراد فکر میکنند اگر امروز سهمشان صف خرید نباشد ، باخته اند. یا اگر سهام بزرگ بخرند و در بازه سه ماهه ۳۰٪ بازده کسب کنند بازنده اند. یا برای پیشرفت و اصطلاحا پولدار شدن باید سهام رانتی یا شارپی خرید ! بخشی از این اثرات ذهنی به تورم بالای موجود در اقتصاد کشور و فضای غیر شفاف اقتصادی برمیگردد ، اما بخش عمده ای ازین ساختار ذهنی غلط ، صرفا به دلیل عدم شناخت درست از پروسه پیشرفت است.

💎 اگر تاریخچه افراد موفق در بازارهای مالی را بررسی کنیم ، متوجه میشویم که این افراد از مسیر پیشرفت و تثبیت ( Constant Growth ) رشد کرده اند.

بر فرض اگر نرخ تورم در کشور "قارپوزیا" سالانه ۲۰٪ باشد ، این افراد چه در وضعیت رونق بازار و چه در رکود توانسته اند سالانه ۴۰٪ بازدهی کسب کنند. در سالهای ابتدایی طبیعتا نرخ رشد سرمایه افراد پایین بوده اما بعد از ۵ الی ۶ سال ، سرمایه این افراد به طرز عجیبی رشد کرده است که دلیل آن اثر تصاعدی بازارهای مالی و استفاده از استراتژی ری اینوست کردن منابع است که ما آن را تحت عنوان "بهره مرکب" می شناسیم.

درواقع :
معجزه این افراد ، جهش های عظیم نبوده
بلکه توانایی در کسب بازدهی و تثبیت سرمایه خود بوده است
و این امر محقق نمیشود مگر از طریق برنامه ریزی در طول زمان و صبر !
در تاریخ- ۱۶ ژوئیه سال ۱۹۹۵، وب‌سایت آمازون، به طور رسمی فعالیت خود به عنوان فروشنده آنلاین کتاب را آغاز کرد و به فاصله یک ماه موفق به ارسال کتاب به ۵۰ ایالت آمریکا و ۴۵ کشور جهان شد.
شعار جف بزوس، موسس و مدیر عامل شرکت آمازون، «رشد سریع» بود و وی با درک به‌موقع اقبال جامعه به اینترنت، توانست با استفاده از خلأ فروش کتاب در فروشگاه‌های آنلاین، از تجارت آنلاین کتاب شروع کند و به بزرگ‌ترین شرکت خرده‌فروشی جهان تبدیل شود.
بزوس علاوه بر ثبت نام خود به عنوان یک چهره کارآفرین، در تجارت خود همواره به طور ویژه به خریداران اهمیت داده و شاید یکی از دلایل موفقیت آمازون نیز همین باشد.
امروزه نقش آمازون در حوزه فروش آنلاین محصولات مختلف و تجارت الکترونیک نقشی تاریخی محسوب میگردد.
بسیاری از رهبران، افراد سرشناس و مدیران موفق دنیا معمولا سابقه، کارهای روتین روزانه و عادت‌های کاری مشابهی دارند؛ این عادات و کارها چیزی نیست که کسی به این افراد آموخته باشد، اما در طول زمان آن‌ها را از یکدیگر آموخته‌اند.

آیا می‌دانید چه عادت‌ها، ویژگی‌های دوران کودکی یا تمرین‌هایی باعث تمایز یک فرق موفق از افراد ناموفق می‌شود؟

در این زمینه تحقیقاتی انجام شده است که در این مقاله به شرح نتایج آن‌ها در مورد تفاوت‌های افراد موفق و ناموفق می‌پردازیم.
1 – افراد موفق بر حل مشکلات تمرکز می‌کنند

اگر فردی را دیدید که هنگام مواجه شدن با مشکلات، به جای اینکه در وهله اول بگوید «چرا این مشکل باید برای من به وجود بیاید»، درصدد حل آن مشکل برآید، حتما بیشتر به اعمال و رفتار او توجه کنید.

این افراد مدیر، رهبر و مربی زاده شده‌اند. آن‌ها به هر مشکل به چشم چالشی نگاه می‌کنند که مجبور هستند از پس آن برآیند.

این افراد برخلاف کسانی که منتظر دیگران هستند تا کاری انجام دهند و مشکل آن‌ها را حل کنند، هیچ ابایی ندارند که از حاشیه امن خود خارج شوند و خود را به دل مشکلات بزنند.
2 – افراد موفق از چالش‌ها فرار نمی‌کنند

پذیرفتن تغییر یکی از سخت‌ترین کارهایی است که فرد می‌تواند انجام دهد؛ با این حال، اغلب افراد موفق سابقه‌ چنین کاری را دارند.

این افراد به راحتی ریسک می‌کنند و حتی به شکست‌های خود، دید مثبتی دارند. آن‌ها می‌خواهند فرصت‌هایی را که برای رشد و پیشرفت شغلی وجود دارد، کشف کنند و صدالبته فرصت‌های بیشتری ایجاد کنند.
3 – افراد موفق برای اصلاح و رشد خود زمان صرف می‌کنند

غیرممکن است که بدون رشد، دائما جزو بهترین‌ها بود. افرادی که به این حقیقت پی برده‌اند، می‌دانند که همیشه برای بقا باید خود را اصلاح کرده و در جهت رشد و بهتر شدن‌شان گام بردارند.

تقریبا تمامی افراد موفق، زمانی را برای مطالعه، یادگیری، بهبود تمرین روی مهارت‌های جدید اختصاص می‌دهد که به آن‌ها کمک می‌کند همواره سرآمد دیگران باشند.

طبق تحقیقات انجام شده، تنها دو راه برای توصیف ویژگی‌های رفتاری افراد وجود دارد: ذهنیت ثابت و ذهنیت رشد.

طبق این تحقیقات، افرادی که ذهنیت ثابتی دارند، خود را فردی با ویژگی‌های ساکن و نگرش قطعی می‌دانند. چنین کسی خود را فردی کامل می‌داند که به تغییرات و چالش‌ها نگرش مثبتی ندارد. در نتیجه آن‌ها از یاد گرفتن چیزهای جدید اجتناب می‌کنند.

با این حال، افرادی با ذهنیت رشد، به شکست‌ها به چشم فرصتی نگاه می‌کنند که ارزش دارد روی آن کار کنند.
4 – برای افراد موفق، شکست به منزله‌ی فرصت جدید است

در یکی از تحقیقات انجام‌شده، گروهی متشکل از ۱۲۸ کودک ۱۰-۱۱ ساله، به دو گروه تقسیم شدند؛ یک گروه بر اساس توانایی‌شان برای انجام کارهای سخت انتخاب شدند و گروه دیگر بر اساس هوش‌شان.

هنگامی که مشکلات سختی برای حل کردن به آن‌ها ارائه می‌شد، گروه اول بارها برعکس گروه دوم عمل می‌کردند.

طبق نتیجه‌ این تحقیق، افرادی که به کار سخت خود اعتقاد داشتند و به توانایی‌های خود واقف بودند، در شرایط مختلف به سادگی تسلیم نمی‌شدند و هر شکست برای آن‌ها به منزله فرصتی برای عملکرد بهتر بود.
5 – افراد موفق به خود ایمان دارند و تسلیم نمی‌شوند

دیدگاهی که شما نسبت به خودتان دارید، عمیقا بر زندگی‌تان تاثیر دارد.

این دیدگاه می‌تواند مشخص کند که شما می‌توانید فردی که می‌خواهید باشید و کارهایی که لایق‌تان است، انجام بدهید یا نه!

یعنی افراد موفق خود را پشت عدم اعتماد به نفس پس از شکست، پنهان نمی‌کنند. تنها تفاوت بین افراد موفق و ناموفق، در تسلیم نشدن مقابل مشکلات و شکست‌ها است.
6 – افراد موفق در مورد ایده‌ها حرف می‌زنند، افراد ناموفق در مورد دیگران!

افراد موفق به جای بدگویی و شایعه‌پراکنی در مورد دیگران که آن‌ها را به هیچ کجا نمی‌رساند، در مورد ایده‌ها بحث می‌کنند.

به اشترک گذاشتن ایده‌ها با دیگران، باعث پیشرفت و رشد افراد می‌شود. در نتیجه افراد موفق بر خلاف افراد ناموفق در صدد آموزش تجارب خود به دیگران هستند.
7 – افراد موفق مسئولیت اشتباهات خود را می‌پذیرند

مدیران و تاجران موفق، پستی‌ها و بلندی‌های زیادی در زندگی و کارشان تجربه کرده‌اند، اما همیشه مسئولیت شکست‌های خود را پذیرفته‌اند.

افراد ناموفق در چنین شرایطی، دیگران را فقط سرزنش می‌کنند. سرزنش دیگران دردی را دوا نمی‌کند، فقط باعث تحقیر آن‌ها می‌شود که این هم نتیجه‌ی خوبی در بر ندارد.
8 – افراد موفق آرزو می‌کنند دیگران هم موفق شوند

افراد موفق دوست دارند دیگران نیز موفق باشند، ولی افراد ناموفق در دل‌شان برای بقیه آرزوی شکست می‌کنند.
زمانی که در سازمان یا شرکتی کار می‌کنید، برای رسیدن به موفقیت، باید تمامی افراد گروه موفق باشند. به همین دلیل است که افراد موفق برای دیگران آرزوی نابودی نمی‌کنند؛ آن‌ها دوست دارند رشد و موفقیت همکاران خود را ببینند.
9 – افراد موفق به دیگران کمک می‌کنند

یکی از افراد موفق در زمینه تجارت می‌گوید: بهترین سوالی که می‌توانید به جای «می‌توانید به من کمک کنید؟» بپرسید، این است که «چگونه می‌توانم به شما کمک کنم؟».

اگر به دیگران پیشنهاد کمک کنید، چه آن‌ها پیشنهاد شما را قبول کنند چه خیر، آن‌ها با شما صمیمی‌تر می‌شوند و حس خوبی نسبت به شما پیدا می‌کنند؛ پس اگر روزی به مشکلی برخوردید، می‌توانید روی کمک آن‌ها حساب کنید.
10 – افراد موفق اول گوش می‌دهند

یکی از مهم‌ترین مهارت‌هایی که در تجارت، شبکه‌های اجتماعی و به‌طور کلی در زندگی وجود دارد و معمولا افراد آن را دست کم می‌گیرند، گوش کردن است. افراد موفق با حوصله به حرف‌های دیگران گوش می‌کنند؛ درمقابل، افراد ناموفق فقط حرف می‌زنند.

گوش کردن شاید کار سختی باشد، چون زمانی که در مورد ایده‌های خود هیجان‌زده هستیم، دوست داریم در موردش صحبت کنیم.

اما هرچه کمتر حرف بزنیم، راحت‌تر دیگران را متقاعد می‌کنیم. گوش دادن به حرف‌های دیگران، کلید موفقیت در زندگی، تجارت و روابط اجتماعی است.
11 – افراد موفق اصول کاری خوب و قوی دارند

در تحقیقی که با شرکت ۱۲۸ کودک انجام شد، کودکان سخت‌کوش در مقابل کودکانی که فکر می‌کردند سخت‌کوش هستند، اصول کاری قوی‌تری داشتند.

افرادی که ذهنیت ثابتی دارند، فکر می‌کنند به هدف خود رسیده‌اند و نیازی به پیشرفت ندارند؛ اما افرادی با ذهنیت رشد، اصول کاری قوی دارند و همیشه فضای کاری آن‌ها، جا برای یادگیری و پیشرفت دارد.
12 – افراد موفق به دنبال تعریف و تمجید دیگران نیستند

اکثر افراد موفق، اعتماد به نفس دارند و به دنبال این نیستند که کسی آن‌ها را ستایش کند. چنین افرادی اگر بدانند شوق و اشتیاقی که دارند، آن‌ها را به موفقیت و شادی می‌رساند، حتما آن کار را انجام می‌دهند.

اما افرادی که دوست دارند همیشه مورد تایید و تمجید دیگران قرار گیرند، معمولا شکست می‌خورند، چون فقط دست به کارهایی می‌زنند که دیگران دوست دارند، نه خودشان.
13 – افراد موفق برای وقت خود ارزش قائل‌اند

در حقیقت، زمان ارزشمندترین دارایی افراد موفق است؛ داشتن زمان برای اینکه کار را به موقع انجام دهند، یا اینکه قبل از دیگران موفق به انجام کارها شوند و… .

ارزش زمان برای افراد موفق، بسیار بیشتر از ارزش پول است.
سجاد سالاروند، قهرمان ایرانی
سجاد سالاروند: در همه جهان شناخته شده هستم ولی در شهر خودم غریبم!
مصاحبه اختصاصی خبرگزاری گهر خبر./
تهیه و تنظیم:ظفر پاپی
سجاد سالاروند اهل شهرستان دورود استان لرستان است.

اگر نام سجاد سالاروند را در گوگل جستجو کنید می بینید که بسیاری به دنبال پیدا کردن محل تولد این کوهنورد فوق حرفه ای هستند.

سجاد سالاروند متولد سال ۱۳۶۱ در شهرستان دورود استان لرستان و بختیاری زاده است. پدرش کارمند صنایع دفاع و اصالتا اهل روستای امام آباد دورود که در دامنه های اشترانکوه قرار دارد، می باشد. او به همین مجاورت در دامنه های اشترانکوه و آغاز علاقه اش به کوهنوردی می گوید.

ایشان کارمند پتروشیمی و ساکن شهر کرج می باشند.

سجاد سالاروند
کودکی قهرمان داستان

سجاد قصه ما داستان کودکی خود را اینگونه روایت می کند:« شیپور صبحگاه از پادگان به گوش می‌رسد. اما هیچ نگرانی از افسرنگهبان ندارد. خانه‌شان کنار پادگانی است که پدر در آن خدمت می‌کند. همین موضوع باعث آغاز زندگی متفاوت سجاد می‌شود.

وقتی بعد از چند دقیقه صدای رژه صبحگاه سربازان به گوشش می‌رسد که لباس ورزشی به تن و کتانی به پا دور محوطه خانه سازمانی‌شان می‌دود. این مقدمه ای برای شروع ورزش حرفه اش می شود. اما ماجرای عاشق شدن سجاد روایتی متفاوت دارد. چون این اتفاق با دیدن لشکر مورچه‌ای در یک خط که از رشته‌کوه‌های سر به فلک کشیده کوه نزدیک خانه‌شان بالا می‌رفتند رخ می‌دهند؛ لشکر مورچه‌ها تصویر ذهنی سجاد از کوهنوردانی است که هر روز برای صعود به قله اشتران کوه می‌آمدند.

اما به گفته خودش این حس می‌تواند شباهت نزدیکی به ارتباط نزدیکش با پادگان باشد. چون روحیه نظامی‌گری در خون اوست: «همه اتفاقات مرتبط به هم هستند. نمی‌دانم؛ شاید برای کسی اتفاق افتاده باشد یا نه. ولی گاهی چیزی را که ما اکنون می‌آموزیم ممکن است سال‌ها به کارمان نیاید ولی یک‌باره تنها وسیله نجاتمان همین شود که روزی یاد گرفته‌ایم.

همیشه در دوران مدرسه با خودم فکر می‌کردم درس ریاضی به چه دردمان می‌خورد. یا وقتی کاملاً اتفاقی کلاس‌های امداد را گذراندم دقیقاً نمی‌دانستم برای چه باید این چیزها را یاد بگیرم. تنها چیزی که می‌توانستم به خوبی درک کنم کوهنوردی بود. چون خیلی کیف می‌داد و حالم را جا می‌آورد.

حتی وقتی بعد از کلی کار روزانه آخر هفته به‌جای استراحت به کوه می‌رفتم و قله را با هزار سختی فتح می‌کردم لذت می‌بردم. اما خانواده خیلی در شکل‌گیری شخصیت من تأثیرگذار بود. مادر و پدرم مرا با عشق به خدا و اهل‌بیت (ع) بزرگ کردند.»
سجاد چگونه پاهایش را از دست داد

سجاد با بیان این جملات، به یاد شبی افتاد که غیرمنتظره‌ترین اتفاق زندگی‌اش رقم خورد.

«نخستین روز عید نوروز سال ۱۳۹۵ بود که برای دید و بازدید به منزل یکی از خویشان رفتم. حوالی نیمه شب در حالی که نمی‌دانستم اتفاقی تلخ انتظارم را می‌کشد، داشتم به سمت منزلم باز می‌گشتم.

در بزرگراه تهران – کرج، در مسیر غرب به شرق، خودرویی با سرعت زیاد از پشت با اتومبیلم برخورد کرد و من به سمت گاردریل منحرف شدم. ماجرا به اینجا ختم نشد، اتومبیلم تغییر جهت داد و با ورود قسمتی از گاردریل به داخل اتاق اتومبیل، در کسری از ثانیه با چشم‌های خودم دیدم که گاردریل به درون اتومبیل خزید و پای راستم را از قسمت مچ و پای چپم را از قسمت ساق قطع کرد.

در آن لحظات پر التهاب، تنها شاهد آن صحنه‌های دلخراش خودم بودم. از آنجا که بواسطه سابقه فعالیتم در حوزه امداد و نجات کوهستان، با کمک‌های اولیه و اقدامات ابتدایی مواجهه با حوادث آشنایی داشتم، ۸دقیقه بعد از سانحه کمربندم را از دور کمرم باز کردم و پای چپم را که شدت خونریزی‌اش بسیار زیاد بود، محکم بستم.

افراد زیادی در اطرافم جمع شده بودند. از یکی از شاهدان صحنه که با چشم‌هایی از حدقه درآمده و هاج و واج نگاه می‌کرد، کش باربند اتومبیلش را گرفتم و با آن پای راستم را هم بستم تا از خونریزی آن هم جلوگیری کنم.

او با یادآوری خاطرات تلخی که نزدیک به هشت ماه از عمر آنها می‌گذرد، ادامه داد: «تا رسیدن آمبولانس خون زیادی از من رفت و با رسیدن پزشکان امداد تنها موضوعی که با اصرار به آنها می‌گفتم این بود که خیلی مراقب پاهایم که برای من و حرفه ورزشی‌ام ارزشمند و با اهمیتند، باشند.

پیش از آنکه بیهوش شوم، حواسم فقط به دنبال پاهایم بود و مرتب داد می‌زدم حتماً پاهایم را پیوند کنند. سرانجام به دلیل شدت خونریزی بیهوش شدم و پس از آن تا سه روز در وضعیت کما به سر می‌بردم. بعد‌ها متوجه شدم در تمام این سه روز خانواده‌ام در فکر این بودند که چطور از اتفاق ناخوشایندی که زندگی ورزشی‌ام را تحت تأثیر قرار داده، مطلعم کنند؛ غافل از اینکه خودم نخستین فردی بودم که با آن صحنه تکان‌دهنده مواجه شده بودم.»

سجاد سالاروند
فتح اولین قله با پاهای بخیه زده
قهرمان دورودی در ادامه می گوید: در هفته دوم بود که یک خانم روانپزشک به عیادتم آمد و خواست که به من مشاوره دهد. راستش من خنده‏ام گرفته بود. گفتم: «برای چه باید مشاوره ببینم؟»

جواب من یک چیز بود: «حکمت خدا این است که من ۳۴ سال پا داشته باشم و بعد از آن بدون پا زندگی کنم. پاهایم امانتی بود از طرف خدا که خودش داد و خودش هم گرفت.» ایشان رفتند و شماره تماس گذاشت که اگر لازم شد، با او تماس بگیرم. حالا که بیش از دو سال از آن روز می‏گذرد، هنوز با او تماس نگرفته‏ام.»
همین روحیه هم باعث می‏شود که درست ۴۵‌روز بعد از تصادفش درست در زمانی که پاهایش هنوز بخیه داشتند، نخستین قله‏اش را فتح کند. فتح اولین قله هم جالب است: «از دوستان کوهنوردم در همه‌جای کشور، خواستم که کمکم کنند.

با آن‏ها به سمت مرزن‎آباد و جاده چالوس رفتیم. قله‎ای به‌نام شاه‎پیل‎ کوه را فتح کردم. آن زمان هنوز پروتز نداشتم و پاهایم بخیه بود، دوستانم یک اسب از چالوس آوردند. من را سوار بر اسب کردند. این‌بار با اسب برای اولین‌بار و بدون پا، قله‏ای را فتح کردم. این تجربه خیلی برای من خاص بود.»
فتح بام ایران بام ایران در فاصله کمتر از دوسال بعد از تصادف

سجاد سالاروند در خصوص فتح بام ایران می گوید: محل کارم(پتروشیمی) در محدوده شهرری است. صبح‏ها که به محل کارم می‏رفتم، بعضی از روز‌ها که هوا خوب بود، قله دماوند را می‏دیدم. آن زمان که نگاهم به قله می‎افتاد با خودم می‏گفتم که امکان دارد من دوباره قله دماوند را فتح کنم؟ همان جا بود که از خدا خواستم قله را فتح کنم.»

‌۱۵‌ماه پس از تصادف، او دماوند را هم فتح کرد: «با دوستانم مشورت و بعد شروع به تمرین کردم. یک سری از قله‏های اطراف تهران را فتح کردم و دقیقاً یازدهم خردادماه سال‌۹۶ به طرف قرارگاه فدراسیون کوهنوردی برای صعود قله دماوند حرکت کردم.»

او درباره نگاه کوهنورد‌های دیگر نسبت به خودش می‏گوید‌: «پای کوه که رسیدم، کوهنورد‌هایی که من را می‏دیدند، فکر می‏کردند نهایتاً تا ۱۰۰۰ متر یا ۲۰۰۰ متر بالا می‏روم و برمی‎گردم؛ ولی خدا خودش کمک کرد. کمترین زمانی که لازم است تا ارتفاع ۴۲۰۰ را فتح کنیم، ۴ تا ۵ ساعت است. من در همین زمان مسیر را صعود کردم و به ارتفاع ۴۲۰۰ و به پناهگاه بارگاه سوم رسیدم. همه کوهنورد‌ها من را تشویق می‌‎کردند.»

او خاطره جالبی هم دارد از زمانی که به قله رسیده بودند: «در مسیر فتح‎مان، یک گروه مشهدی داشتند از قله برمی‏گشتند. فکر کردیم صعود کردند، ولی نتوانسته بودند که صعود کنند و آن‏ها هم وقتی من را با این وضع دیدند، برگشتند و با ما قله را صعود کردند.»
فتح قله دماوند، برای هر کوهنوردی که از نظر جسمی سالم است، ۵/۱ تا ۲ روز زمان می‏برد. سجاد هم در ۵/۱ روز دماوند را فتح می‏کند. همین فتح هم باعث می‏شود که رتبه‏هایی را در جهان و کشور ثبت کند: «من سرعتی‏ترین صعود در بین معلولین را داشتم. از نظر ارتفاعی، سومین نفر هم در جهان بودم که در ارتفاع بالای ۵۶۰۱ هزار متری در بین معلولین با دو پای مصنوعی قله‏ای را صعود کردم.».

اما فتح دماوند با وجود معلولیت برای او با دیگر فتح‏هایش تفاوت‏ داشت: «من بار‌ها قله را صعود کرده بودم، ولی این‌بار خیلی متفاوت بود. هر بار که به آن بالا می‏رسیدم، فکر می‏کردم به آن بالا برسم و عکس بگیرم. این‌بار، اما هرازگاهی یک نگاه به آن پایین، یک نگاه به قله و یک نگاه به پاهایم می‌کردم. من آنجا بود که به عظمت خدا پی بردم.»

سجاد سالاروند
فتح دیوار بیستون برای اولین بار در جهان با پای مصنوعی

فتح قله دماوند تنها افتخاری نیست که سجاد به آن رسیده است. درست در چهاردهم تیرماه امسال او برای بار دوم، با وجود معلولیت، دیواره بیستون را هم فتح می‏کند. داستان تصمیم برای فتح دیوار هم جالب است: «در زمانی که در بیمارستان و روی تخت بیمارستان بودم به یکی از دوستانم که صخره‏نورد است، گفتم باید دوباره دیواره بیستون را فتح کنیم.»

دو سال بعد او حرفش را با عملش ثابت می‏کند: «یک روزه، ما دیواره را فتح کردیم. قبلاً هم این مسیر را صعود کرده بودم.»، اما این فتح برای او خیلی سخت بود: «مهم‌ترین اعضا در سنگ‏نوردی دست‌ها و پا‌ها هستند.

زمانی که شما پاهایتان حس داشته باشد و پا را روی سنگ بگذارید، می‏دانید که پا روی سنگ قرار دارد یا نه، ولی زمانی که این حس را نداشتم، خیلی سخت بود، تلاش و همکاری همنوردان باعث شد که این صعود ممکن بشود.»

فتح دیواره بیستون، با ۴۰۰-۵۰۰ متر ارتفاع با دو پای مصنوعی برای بار اول بود که در ایران و جهان اتفاق می‏افتاد. این رکورد سالاروند هم قرار است در کتاب ثبت رکورد‌ها ثبت شود. سالاروند همه فتح‏هایش را با پروتز‌ها و پنجه‏های کربنی ایرانی انجام داده است.
او می‏گوید: «با مشکلات اقتصادی که به‌وجود آمده است، خیلی از شرکت‏های سازنده پروتز‌های و پنجه‏های کربنی جهان که سازنده پروتز برای ما معلولان هستند از این موضوع سوءاستفاده می‏کنند. اما من همه قله‌ها را با پروتز‌های ایرانی فتح کرده‌ام..»

سجاد سالاروند
فتح برج میلاد در ۳۵ دقیقه با پله نوردی

سجاد سالاروند در عرض ۳۵ دقیقه، هزار و ۶۹۳ پله برج ۱۵۰ طبقه‌ای میلاد را بدون عصا و با دو پای مصنوعی طی کرد تا موفقیت حاصل از این رکورد شکنی را به افراد دارای معلولیت و کسانی که حامی این افراد هستند تقدیم کند.
فتح قله آرارات معروف به بام ترکیه به ارتفاع ۵۱۳۷ متر

سجاد سالاروند یکی از اعضای تیم سیاه کمان روز ۲۷ تیرماه ۹۸ در ساعت ۱۱:۴۰ موفق به صعود بام ترکیه، قله آرارات به ارتفاع ۵۱۳۷ متر گردید. وی با ثبت این صعود به عنوان اولین نفر در جهان با دو پای مصنوعی بر فراز این قله ایستاد. سالاروند با آمادگی بالا و روحیه ی بینظیر همانند سایر کوهنوردان موفق شد در شرایط سخت و سرد در حالی که چکاد این قله پوشیده از برف بود با اقتدار برفراز آن بایستد.
فتح قله ۴۸۵۰ متری علم کوه از مسیر گرده آلمان ها

سجاد سالاروند بار دیگر فعل خواستن را صرف کرد و موفق شد علم کوه را که یکی از کوه های فنی کشور است در تاریخ ۲۸ مرداد سال ۱۳۹۸ فتح کند.


عنوان سومین کوهنورد معلول فوق حرفه ای دنیا

صعود های متعدد سجاد سالاروند باعث شد تا این کوهنورد لرتبار عنوان سومین کوهنورد معلول فوق حرفه ای دنیا را کسب نماید.
فتح اورست آرزوی دست یافتنی کوهنورد دورودی

سجاد آرزو دارد تا بام جهان اورست را فتح کند.ما به سجاد و اهدافش و او به خود و توانایی هایش ایمان دارد تا بتواند قدم بر بلندترین قله جهان بگذارد. ما مطمئنیم که اورست در برابر اراده آهنین این ابرمرد لرتبار سر تعظیم فرود خواهد آورد. به امید آن روز…
😊🌍❤️ 13 تغییری که برای داشتن زندگی موفق ، باید پس از ۳۰ سالگی در خود ایجاد کنید :

سم والتون کمپانی بزرگ والمارت را در سن ۴۴ سالگی تاسیس کرد و جولیا چایلد اولین کتاب آشپزی خود را در سن ۶۰ سالگی منتشر نمود . پس فکر نکنید که با عبور از سن ۳۰ سالگی دیگر همه چیز برای آینده شما شکل گرفته ، زیرا هنوز راه زیادی در پیش دارید . اگر به تازگی به ۳۰ سالگی رسیده اید یا سنی از آنهم بالاتر دارید کارهایی که در سالهای بعدی زندگی خود انجام می دهید همچنان میتوانند نقش مهمی در آینده شما داشته باشند، برای داشتن زندگی پیشرو و موفق در این سنین موارد زیر را رعایت کنید:

۱ - از سیگار کشیدن دست بکشید
تحقیقات نشان می دهد افرادی که پیش از سن ۴۰ سالگی از کشیدن سیگار دست می کشند با ۹۰ درصد خطر مرگ کمتری نسبت به کسانی که پس از این سن نیز به سیگار کشیدن ادامه می دهند مواجه خواهند شد .

۲ - هر روز رأس یک ساعت به رختخواب بروید و بیدار شوید .
کارشناسان بر این باورند که اگر حتی برای چند روز نیز بیشتر از همیشه بخوابید ، ریسک تنظیم مجدد ساعت بدن شما و تغییر سیکل آن بالا خواهد رفت و بدین ترتیب در ساعات آینده روز احساس خستگی خواهید کرد . با تبعیت از یک برنامه منظم و روتین به رختخواب رفتن و بیدار شدن، از یک عمر مشکلات مربوط به خواب جلوگیری کنید .

۳ - ورزش کردن به صورت مرتب را آغاز کنید
بعد از ۳۰ سالگی تا جایی که می توانید فعالیت بدنی داشته باشید . مهم نیست که این کار پیاده روی ، دوچرخه سواری ، دویدن ، وزنه برداری کردن ، کوهنوردی یا شنا باشد . پس از ۳۰ سالگی ، بدن رفته رفته توده ماهیچه های خود را از دست می دهد به همین دلیل ورزش کردن پس از این سن بسیار اهمیت دارد .

۴ - شروع به پس انداز کنید
شروع کردن زودهنگام پس انداز کردن پول بدین معنی است که زمان بیشتری برای پس انداز کردن در اختیار دارد .

۵ - رویای زندگیتان را دنبال کنید
دنبال کردن رویاهای زندگیتان را به تاخیر نیندازید . می خواهید خانه بخرید ؟ بچه داشته باشید ؟ کتاب بنویسید ؟ یکی از این اهداف را انتخاب کرده و برای رسیدن به آن تلاش کنید . به خود بگویید که از الان تا پایان سال برای رسیدن به این هدف خاص چه کارهایی می توانم انجام دهم و دست به کار شوید .

۶ - از چیزهایی که دارید لذت ببرید
مطالعات روانشناسان نشان داده زوجینی که از یکدیگر و تلاش هایشان تشکرهای ساده و معمولی داشته اند شانس بیشتری برای داشتن زندگی شاد و ماندن در کنار هم داشته اند .

۷ - سعی نکنید همه را راضی نگه دارید
بعد از ۳۰ سالگی دیگر لازم نیست به دنبال راضی نگه داشتن همه از خود باشید . در این برهه از زندگی بهتر است با دقت بیشتری در انتخاب دوستان و روابط تان دقت کنید . در واقع لازم نیست با افرادی که با شما رفتار خوبی ندارند مهربان باشید . چه سعی کنید تعداد دوستان خود در فیسبوک را به کمتر از ۵۰ نفر برسانید و چه تصمیم بگیرید وقت بیشتری را با افرادی که شما را شاد می کنند بگذرانید ، بسیار مهم است که روی زمان و انرژی خود با دقت و هوشمندی بیشتری سرمایه گذاری نمایید .

۸ - از مقایسه کردن خود با دیگران دست بکشید
مقایسه کردن خود با دیگران می تواند از قابلیت تولید شما بکاهد . این تاثیر منفی بدان دلیل ایجاد می شود که دیگران شادتر و دارای مشکلات کمتر از آنچه که در واقع هست به نظر می رسند .

۹ - به خاطر اشتباهاتتان خود را ببخشید
خودتان را به خاطر اشتباهاتی که در گذشته کرده اید ببخشید . همه ما اشتباه می کنیم . روی اشتباهات گذشته تمرکز نکنید ، از آن ها درس بگیرید ، فراموششان کرده و به سمت جلو حرکت کنید .

۱۰ - ارزش های خود را تعریف کنید
اجازه ندهید دیگران شادی و موفقیت را برای شما تعریف کنند . مهم ترین موضوع در این مرحله از زندگی روشن کردن اولویت های واقعی شماست .

۱۱ - مطالعه کردن به مدت یک ساعت در روز را آغاز کنید
سعی کنید روزی یک ساعت مطالعه داشته باشید . در پایان سال ۱۵ روز تمام را به خواندن کتاب اختصاص داده اید .

۱۲ - تمیزکاری را شروع کنید
داشتن یک سبک زندگی مینیمالیستی همه چیز را بهتر خواهد کرد . کار را با مرتب کردن شروع کنید و تنها وسایلی را نگه دارید که در شما شادی ایجاد می کنند و بقیه چیزها را دور بیندازید یا از دید خود دور کنید .

۱۳ - از قضاوت کردن دیگران دست بکشید
اگر شما نیز زیر ذره بین دیگران قرار می داشتید بدون شک احساس خوبی پیدا نمی کردید . هر یک از ما اشتباهات و نقطه ضعف های خاص خودمان را داریم . سعی کنید مهربان و فروتن باشید . زندگی دیگران به ما ربطی ندارد .
نام خیابان جردن تهران
ماجرای فقیری که پزشکی سرشناس شد

یکی از خان های بختیاری هر روز که فرزندانش را به مدرسه می فرستاد، خدمتکار خانه که نامش ابوالقاسم بود را با فرزندانش می فرستاد تا مراقب آنها باشد.ابوالقاسم هر روز فرزندان خود را به مدرسه می برد و همان جا می ماند تا مدرسه تعطیل می شد و دوباره آنها را به منزل باز می گرداند.
دبیرستان که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند، یک کالج امریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود.دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلاً برای دروغ ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا می‌شد یک تومان جریمه داشت.
دبیرستان که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند، یک کالج امریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود.دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلاً برای دروغ ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا می‌شد یک تومان جریمه داشت.
وی میگفت سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن حماقت است. دکتر جردن از پنجره دفتر کارش می دهد که هر روز جوانی قوی هیکل چند دانش آموز را به مدرسه می آورد. یک روز که ابوالقاسم در شکستن و انبار کردن چوب خدمتگزار مدرسه کمک کرد..
دکتر جردن از کار ابوالقاسم خوشش آمد و او را به دفتر فراخوان و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمی دهد؟ ابوالقاسم گفت چون سن بالا رفته و پول کافی برای تحصیل ندارم قادر به انجام دادن این کار نیستم.
دکتر جردن با شنیدن این حرف‌ها پذیرفت که خود شخصاً آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه‌های خان باشد بر عهده بگیرد. به علت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد. و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و سرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت.
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی است که تا سن ۳۹ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت! جالب اینکه فرزندان او نیز پزشک شدند.
دکتر ساموئل مارتین جردن معلم آمریکایی در سال ۱۸۹۹ تاچ ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی را در تهران برعهده داشت. او ایران را وطن دوم خود می‌نامید و همواره از آن به نیکی یاد می‌کرد.جردن به دانش آموزانش می‌گفت من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من برای ایران و برای دنیا میلیون‌ها ارزش دارد. به پاس خدمات بی‌حد این مرد بزرگ، خیابانی در تهران به نام خیابان جردن برای بزرگداشت و زنده نگاه داشتن نام او نامگذاری شد.
💢 مزایده مدال نقره المپیک زن لهستانی برای جراحی فرزندش

🔸 یک ورزشکار لهستانی به خاطر سلامتی پسرش حاضر شد مدال المپیک خود را به مزایده بگذارد.

🔸ماریا آندریچیک که در جریان بازی‌های المپیک توکیو و در رقابت‌های پرتاب نیزه زنان موفق شد با ثبت رکورد ۶۴/۶۱ متر، مدال نقره را از آن خود کند، مدال المپیک خود را به خاطر فرزند هشت ماهه‌اش به مزاید گذاشت.

🔸آندریچیک ۲۵ ساله که پیش از این عمل‌های جراحی جدی روی کتف، آرنج و آشیل خود داشته و در سال ۲۰۱۸ هم به سرطان استخوان مبتلا شده بود، نه تنها بر این بیماری و موانع موجود غلبه کرد، بلکه با روحیه جنگجویانه خود به رؤیایش که همان کسب مدال در بازی‌های المپیک بود، جامه عمل پوشاند.
این خانوم ۱۰۵ ساله رکورد جدیدی در دویدن ۱۰۰ متر ثبت کرده
یک فیلم بالیوودی درباره زندگی سریکانت بولا در آستانه ساخته شدن است. جوانی در سمت مدیر اجرايی ارشد، شرکتی به ارزش بیش از ۶۰ میلیون دلار پایه گذاشته است، کاری که به دشواری رخ داده است. آرونداتی نات، روزنامه‌نگار که در باره این فرد تحقیق کرده می‌گوید در نوجوانی به سریکانت گفته شده بود تحصیل ریاضیات و علوم در دبیرستان برای او غیر قانونی است زیرا او نابینا است. در نتیجه او از ایالتی در هند شکایت کرد تا به این خواسته جامه عمل بپوشاند.


سریکانت بولای شش ساله، هر روز، به مدت دو سال، با راهنمایی برادرش و در پی هم‌کلاسی‌هایش برای رسیدن به مدرسه در منطقه روستایی هند کیلومترها راه می‌رفت.


این مسیر جاده‌ای گل‌آلود و پرعلف بود که در هنگام باران‌های موسمی زیر آب می‌رفت. روزگار تلخی بر او می‌گذشت.


او می‌گوید: "هیچ کس با من حرف نمی‌زد چون نابینا بودم."



او فرزند پدر و مادری فقیر و بی‌سواد بود و جامعه به او پشت کرده بود.


این جوان ۳۱ ساله تعریف می‌کند: "به پدر و مادرم گفته شده بود که من حتی نمی‌توانم نگهبان خانه خودم باشم چون حتی اگر سگی ولگرد داخل خانه می‌شد، نمی‌توانستم ببينمش.


افراد بسیاری پیش پدر و مادرم آمدند و از آن‌ها خواستند که مرا با بالش به قتل برسانند."


اما والدينش اعتنايی به اين فشارها نکردند و از او بسیار حمایت کردند، و هنگامی که هشت ساله شد، پدر سریکانت به او گفت که خبرهای خوشی دارد. یک مدرسه شبانه روزی مخصوص کودکان نابینا سریکانت را قبول کرده بود و او به حیدرآباد، نزدیک‌ترین شهر در فاصله ۴۰۰ کیلومتری، نقل مکان می‌کرد. در آن دوران این شهر در ایالت آندرا پرادش بود.


هرچند سریکانت از پدر و مادرش بسیار دور افتاده بود، اما هیجان‌زده بود و به زودی در محل جديد جا افتاد. او شنا و شطرنج یاد گرفت و آموخت با توپی که صدای زنگوله‌واری می‌داد تا بشود پیدایش کرد، کریکت بازی کند. او می‌گوید: "تمام این‌ها به دست و به گوش آدم بستگی دارد."

چرا در هند اگر تصادف کنید کسی به کمک شما نمی‌‌آید؟
دختری با معلولیت شنوایی می‌خواهد 'بهترین انیماتور جهان' باشد
زنی که تاریخ حقوق معلولان را دگرگون کرد


سریکانت از سرگرمی‌هایش لذت می‌برد اما درباره آينده‌اش هم به فکر فرو رفت. او همیشه آرزو داشت که مهندس شود و می‌دانست که برای این کار باید علوم و ریاضیات بخواند.


وقتش که شد، سريکانت درس‌های مهم را برای تحصیل انتخاب کرد اما از مدرسه پاسخ منفی شنید. به او گفتند که این کار غیر قانونی است.


مدارس هند توسط چندین نهاد اداره می‌شوند که هر کدام قوانین خاص خود را دارند. برخی از آن‌ها زیر نظر دولت‌های ایالتی یا هیئت‌های مرکزی هستند و برخی دیگر به طور خصوصی مدیریت می‌شوند.


مديريت مدرسه سریکانت در اختيار هيئت آموزش دولت محلی آندرا پرادش بود و لذا اجازه تدریس علوم و ریاضی به دانش‌آموزان بزرگسال نابینا را نداشتند چون به خاطر عناصر بصری اين درس‌ها مثل نمودارها و تصاويرشان، بيش از اندازه دشوار تلقی می‌شدند. در عوض، اين دانش‌آموزان می‌توانستند هنر، زبان، ادبیات و علوم اجتماعی بخوانند.


سال ۲۰۰۷ بود و سریکانت از این قانون خودسرانه که برای همه مدارس یکسان نبود به ستوه آمده بود. یکی از معلم‌های او هم از این وضع به ستوه آمده بود و این دانش‌آموز جوان را تشویق کرد تا کاری بکند.


این دو به هیئت آموزش دبیرستانی در آندرا پرادش رفتند تا از موضع خود دفاع کنند اما به آن‌ها گفته شد که هیچ کاری نمی‌شود کرد.



ولی آن‌ها کوتاه نيامدند. وکیلی یافتند و با حمایت گروه مدیریت مدرسه، پرونده‌ای در دادگاه عالی آندرا پرادش تشکیل دادند و خواستار تغییری در قانون آموزش شدند تا به دانش‌آموزان نابینا اجازه تحصیل ریاضیات و علوم داده شود.


سریکانت می‌گوید: "وکیل به نيابت از ما کار دفاع را انجام می‌داد،" و نیاز نبود که خود دانش‌آموز در دادگاه حاضر شود.


ماجرای پرونده بالا گرفته بود که شايعه‌ای به گوش سریکانت رسید. یک مدرسه معمولی در حیدرآباد - چینمایا ویدیالایا - که زیر نظر نهاد آموزشی متفاوتی اداره می‌شد، به دانش‌آموزان نابینا علوم و ریاضیات را ارائه می‌کرد. در صورت تمايل، این مدرسه او را قبول می‌کرد. سریکانت با خوشحالی ثبت نام کرد.


او تنها دانش‌آموز نابینا در کلاسش بود اما او می‌گوید "آنها با آغوش باز به من خوش‌آمد گفتند."


او می‌گوید: "معلم کلاس من بسیار مهربان بود. هرکاری را از دست‌اش ساخته بود برای کمک به من انجام داد. او یاد نحوه ترسيم نمودارهای لمسی را ياد گرفت."


به طور مثال نمودارهای لمسی را می‌توان با یک لایه نازک روی یک سطح لاستیکی درست کرد. هنگامی که طرحی توسط یک قلم مخصوص یا مداد روی آن ایجاد شود، خط برجسته‌ای به وجود می‌آورد که می‌توانید آن را احساس کنید.


بعد از شش ماه خبری از دادگاه رسید - سریکانت در پرونده خود پیروز شده بود.
دادگاه حکم داده بود که دانش‌آموزان نابینا می‌توانند در دوره دبیرستان خود در تمامی مدارس ایالتی در آندرا پرادش علوم و ریاضیات بخوانند.


سریکانت می‌گوید: "من بسیار خوشحال شدم. من اولین کسی شدم که به دنیا ثابت کرد که می‌تواند این کار را انجام دهد و نسل جوانتر لازم نیست نگران تشکیل پرونده و مبارزه از طریق دادگاه باشند."


'باران سيل‌آسا بر نهالی کوچک'


سریکانت به زودی به مدرسه ایالتی برگشت و ریاضیات و علوم محبوبش را با معدل ۹۸ درصد گذراند.


برنامه او این بود که برای کالج مهندسی معتبر هند که به نام آی‌آی‌تی (موسسه فن‌آوری هند) شناخته می‌شود درخواست دهد.


رقابت بسیار شدید است و دانش‌آموزان اغلب پیش از امتحان‌های ورودی در دوره‌های آموزشی سخت حاضر می‌شوند - اما هیچ کدام از مدارس آموزشی سریکانت را نمی‌پذیرفت.


او توضیح می‌دهد که آنها فرض می‌کردند او واجد شرایط علمی لازم نيست و می‌گوید: "موسسات آموزشی برتر به من می‌گفتند که فشار علمی دوره مثل بارانی سیل‌آسا بر سر نهال کوچک است."


سریکانت می‌گوید: "اما من پشیمان نیستم. اگر آی‌آی‌تی مرا نمی‌خواست، من هم آی‌آی‌تی را نمی‌خواستم."


او به جای آن به دانشگاه‌هایی در آمریکا درخواست داد و پنج پیشنهاد دریافت کرد و در ام‌آی‌تی در کيمبریج، ماساچوست، مستقر شد که در آن‌جا اولین دانش‌جوی بین‌المللی نابینا بود. او در سال ۲۰۰۹ وارد دانشگاه شد و اولین روزهایش در آنجا را به عنوان "تجربه‌ای متناقض" توصیف کرد.


"سرمای شدید اولین شوک بود زیرا من به چنان هوای سردی عادت نداشتم. غذا عطر و طعم متفاوتی داشت. تنها چیزی که در ماه اول می‌خوردم سیب‌زمینی سرخ کرده و مرغ سوخاری انگشتی بود."


اما سریکانت به زودی خود را با وضع جدید تطبيق داد.


"زمان تحصیل در ام‌آی‌تی دوست‌داشتنی‌ترین دوره زندگی من بود."


"از لحاظ سخت‌گیری تحصیلی، دشوار و وحشتناک بود. خدمات معلولیت آن‌ها کار بزرگی در حمایت، آماده کردن و به هنگام‌ کردن دانش من انجام داد."


در حین تحصیل او یک سازمان غیرانتفاعی، مرکز سامانوای مخصوص کودکان چند معلولیتی، برای تربیت و آموزش جوانان معلول در حیدرآباد، تأسیس کرد. همچنین با پولی که جمع‌آوری کرده بود یک کتابخانه بریل در آن‌جا افتتاح کرد.


زندگی به خوبی پیش می‌رفت. بعد از تحصیل علوم مدیریت در ام‌آی‌تی به او چندین شغل پیشنهاد شد، اما او ترجیح داد که در ایالات متحده نماند.


تجربه مدرسه سریکانت نشانه‌ای بر جا گذاشته بود و او حس می‌کرد که در کشور زادگاهش کار ناتمامی دارد.


او می‌گوید: " مجبور بودم برای همه چیز در زندگی بجنگم اما همه نمی‌توانند مانند من بجنگند یا مربیانی مثل من داشته باشند،" و می‌افزاید که وقتی که به تصویر بزرگتر نگاه کرد متوجه شد که اگر پس از آن برای افراد معلول موقعیت‌های شغلی وجود نداشته باشد، جنگیدن برای تحصیل عادلانه فایده‌ای ندارد.


با خودش فکر کرد: "چرا من شرکت خودم را افتتاح نکنم و معلولان را استخدام نکنم؟"


سریکانت در سال ۲۰۱۲ به حیدرآباد برگشت و شرکت صنایع بولانت را تأسیس کرد. این شرکت بسته‌بندی محصولات سازگار با محیط زیست، مانند کاغذ بسته‌بندی فانوسی از برگ درخت نخل آرکا، تولید می‌کند و ارزش آن بیش از ۶۰ میلیون دلار برآورد می‌شود.


این شرکت تا حد امکان افراد معلول و دارای شرایط خاص سلامت روان را استخدام می‌کند. پیش از همه‌گیری این گروه ۳۶ درصد از ۵۰۰ کارمند این شرکت را شامل می‌شدند.


سال گذشته، در ۳۰ سالگی، سریکانت به فهرست سال ۲۰۲۱ رهبران جوان جهانی مجمع جهانی اقتصاد راه یافت و امیدوار است که طی سه سال آینده سهام شرکت صنایع بولانت به طور هم‌زمان در چندین بورس بین‌المللی عرضه ‌شود.


بالیوود هم سراغش رفته است. ساخت یک فیلم با بازی بازیگر شناخته شده، راج‌کومار رائو اعلام شده و فیلم‌برداری آن در ماه ژوییه آغاز می‌شود. سریکانت امیدوار است که این فیلم باعث شود مردم وقتی بار اول او را می‌بینند، دیگر او را دست کم نگيرند.


"در ابتدا مردم فکر می‌کنند 'اوه، او نابیناست … چه غم‌انگیز'، اما به محض اين‌که که توضیح می‌دهم که من چه کسی هستم و چه کاری می‌کنم همه چیز تغییر می‌کند."
زنی که به دلیل ابتلا به سرطان پای چپش را از دست داده بود، توانست رکورد جهانی دویدن در مارتن‌های پیاپی را بشکند.

جکی هانت برورسما ۴۶ ساله از اواسط ژانویه روزی ۴۲ کیلومتر دویده؛ چالشی که حدود ۵ ساعت در روز طول می‌کشید.

روز شنبه (۳۰ آوریل) او توانست برای صد و چهارمین بار پیاپی این کار را انجام دهد و نام خود را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کند. گفته شده است که ثبت رسمی این رکورد حدود سه ماه زمان می‌برد.

صبح روز یکشنبه در اولین روز پس از پایان این چالش فوق‌العاده، جکی حال و هوای غریبی داشت.

او از خانه‌اش در آریزونا به بی‌بی‌سی گفت: "بخشی از من کاملا راضی است که این کار تمام شده اما بخش دیگری از وجودم هنوز می‌خواهد بدود."

بدنش نیز توانسته پس از کسب این رکورد خاص خودش را بازیابی کند، هرچند که به نظر می‌رسد تا آخرین حد از آن کار کشیده است، او می‌گوید: "امروز بیشتر از تمام ۱۰۴ ماراتن، عضلاتم درد می‌کند."

جکی در آفریقای جنوبی به دنیا آمده و بزرگ شده است، اما تجربه زندگی در انگلیس و هلند را نیز دارد. او مدیون دویدن است به این دلیل که این ورزش اعتماد به نفسی به او داده است که فکر می‌کرد شاید هرگز دوباره آن را بدست نیاورد.


سال ۲۰۰۲، دکترها در هلند تشخیص دادند که او به سارکوم ایوینگ، نوعی نادر از سرطان استخوان مبتلا شده است.

در کمتر از دو هفته پزشکان مجبور شدند برای نجات جانش، پای چپ او را قطع کنند، در حالی که فقط ۲۶ سال داشت: "مثل سوار شدن در ترن هوایی بود، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد."

جکی برای اولین بار در زندگی‌اش با تغییری روبرو شده بود که چند سالی به دردسرش انداخت. از ابتلا به سرطان خشمگین بود و از تفاوتی که با دیگران پیدا کرده بود، خجالت می‌کشید. در مکان‌های عمومی شلوار بلند می‌پوشید تا پای مصنوعی‌اش را پنهان کند.

سال ۲۰۱۶ بود که هوس دویدن به سر جکی زد. همسرش او را تشویق می‌کرد که در مسابقات دوی استقامت شرکت کند، اما خود جکی معتقد بود که این کار "آدم‌های دیوانه" است.

جکی قبل از هر کاری یک پای مصنوعی مخصوص دوی استقامت خرید و بعد برای شرکت در یک مسابقه دوی ۱۰ کیلومتر ثبت‌نام کرد.

شب قبل از مسابقه او تصمیمش را تغییر داد و در بخش نیمه ماراتن ثبت‌نام کرد. پس از آن هم هرگز قدمی به عقب برنداشت و شروع به انجام تمرین‌های سخت‌تر و دویدن در مسابقاتی با مسافت‌های طولانی‌تر کرد.

جکی می‌گوید: "من آدمی هستم که می‌گویم همه یا هیچ و برای همین هم خودم را وسط چالش‌ها پرت می‌کنم. عاشق این هستم که مرزها را جابجا کنم و بدانم که تا کجا می‌توانم پیش بروم."

ابتدای آن سال جکی برای خودش هدف جدیدی قرار داد: رکورد دویدن در بیشترین ماراتن متوالی.

رکورد دویدن در ماراتن‌های پیاپی گینس در بخش زنان ۹۵ روز بود. این رکورد را آلیسا کلارک، دونده ایتالیایی ۳۱ مارس ۲۰۲۰ بدست آورد و البته با دو پای سالم.

رکورد مردان گینس هم با ۵۹ روز دوی متوالی در اختیار انزو کاپوراسو است، گرچه گزارش شده است که ریکاردو آباد، دونده فوق مارتن اسپانیایی سال ۲۰۱۲ توانسته در ۶۰۷ ماراتن پیاپی بدود.

به این ترتیب جکی که مادر دو فرزند بود، یک مربی دوی استقامت گرفت و در حالی که هدف جدید را در ذهن داشت شروع به شرکت در مسابقات مختلف کرد؛ مسابقاتی که مسافت آن‌ها دست‌کم به اندازه یک ماراتن بودند.


او در مسابقات معروفی مانند ماراتن بوستون در ماساچوست و "لاست داچمن" در آریزونا شرکت کرد. اما مسابقات ماراتن هر روز برگزار نمی‌شوند و به این ترتیب جکی مجبور بود در خیابان‌های کثیف اطراف و حتی روی تردمیل خانه‌اش بدود.

وقتی که کیت جیدن، دونده بریتانیایی، ۱۰۱ روز متوالی دوید و رکورد آلیسا را شکست، هدف جکی تغییری نکرد، فقط بزرگ‌تر شد.

جکی در مجموع ۴۴۰۰ کیلومتر دوید و خبرگزاری آسوشیتد پرس می‌گوید که حدود ۱۲ تا ۱۵ هفته طول می‌کشد تا موسسه گینس به طور رسمی آن را تایید کند.

جکی همچنین با انتشار اطلاعات دوهایش در شبکه‌های اجتماعی توانست ۸۸ هزار دلار جمع کند. این پول به شرکتی داده شده که برای افراد قطع عضو، تیغه‌هایی برای دویدن فراهم می‌کرد؛ همان تیغه‌هایی که خود جکی هم از آن‌ها برای دویدن بهره می‌گیرد.

جکی می‌گوید که دویدن‌ها بیشتر یک بازی ذهنی برایش بود اما خب برای چنین چالشی به ابزار فیزیکی هم نیاز بود.

او باید همراه با تیغه‌اش جوراب ورزشی هم می‌پوشید. همچنین روزانه به تمرینات کششی، استوانه‌ اسفنجی و کمپرس یخ نیاز داشت، هرچند که خوشبختانه در طول دویدن‌هایش از مصدومیت در امان ماند.

راستش را بخواهید، جکی آرزو داشت که دویدن‌هایش را زودتر شروع می‌کرد: "دویدن تغییری عمیق در ذهنیت من ایجاد کرد و نشان داد که بدنم تا چه حد می‌تواند قوی باشد. این باعث شد که کاملا بپذیرم چه کسی هستم و می‌توانم کارهای سختی را انجام دهم."
اگر فکر می‌کنید جکی پس از بدست آوردن این رکورد حیرت‌انگیز از پا نشسته است، سخت اشتباه می‌کنید؛ هدف اصلی از همین حالا مشخص شده است: دوی ۳۸۶ کیلومتری یوتا در ماه اکتبر.