جرعه | Jor'e
3.39K subscribers
147 photos
8 videos
306 files
5.9K links
جرعه ناشر اشعار فاخر، مقاتل مستند و سبک‌های سنتی و نوین

مدیرمسئول:
سعید نسیمی

ارتباط با کانال و ارسال مطالب:
@joreh5_admin

شورای ادبی:

سیدمحمدرضا حسینی
محمد بیابانی
حامدخاکی
محمد رسولی
حسین صیامی
داود قاضی
سجاد محمدی
Download Telegram
نوحه حضرت رقیه سلام الله علیها



1️⃣ بند اول
در خرابه شام/ كودكی به خواب است
از فراق بابا/ قلب او كباب است
چون جوجه افسرده
سر به زير پر برده
وای از اين مصيبت

2️⃣ بند دوم
ای عمه كجايی/ شام من سحر شد
نيمه جانم امشب/ قربان پدر شد
بابا ز سفر آمد
غصه‌ام به سر آمد
وای از اين مصيبت

3️⃣ بند سوم
عمه كن حلالم/ جان به لب رسيده
بوسه می‌زنم بر/ حنجر بريده
پر می‌كشم از دنيا
پيش مادرم زهرا
وای از اين مصيبت


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه
#محرم_1401
@joreh5

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w

سبک این نوحه در ادامه تقدیم می شود🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
نوحه حضرت رقیه سلام الله علیها



1️⃣ بند اول
ديدى چه آمد بر سرم در كنج ويرانه
اى طفل دردانه
ويرانه شد از ماتمت امشب عزاخانه
اى طفل دردانه

2️⃣ بند دوم
امشب دگر پوشم كفن با اين تن گلگون
پس كى شود مدفون
اين پيكر نيلى من از ظلم بيگانه
اى طفل دردانه

3️⃣ بند سوم
باب غريبم پيكرش بوده به روى خاك
با پيكر صد چاك
بر من كفن داده يزيد در كنج ويرانه
اى طفل دردانه

4️⃣ بند چهارم
بابا به قربان تو اى شمع شب افروزم
از غصه مى‌سوزم
بر گرد رأس تو پدر هستم چو پروانه
اى طفل دردانه


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه
#محرم_1401
@joreh5

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w

سبک این نوحه در ادامه تقدیم می شود🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻محمد یوسفی

من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم
من از کوفه، من از کرب و بلا بدجور دلگیرم

من از مردی که برد انگشترت را سخت بیزارم
من از تیری که آمد بی هوا بدجور دلگیرم

از آنکه نیزه میزد پیکرت را جای خود اما
از آن پیری که می‌زد با عصا بدجور دلگیرم

از آن که پیش چشم بچه ها می‌برد با لبخند
به روی نیزه ها رأس تو را بدجور دلگیرم

سرم را می‌شکست ای کاش اما حرمتم را نه
من از این زجر بی شرم و حیا بدجور دلگیرم

درون تشت بودی و به روی تخت می خندید
من از مهمانی نامردها بدجور دلگیرم


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#محمد_یوسفی
#محرم_1401


https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻آرمان صائمی

روشنیِ شب سیاه دلم
با توام ای رفیق هر شب من
چِقَدَر خوب شد که تو هستی
پیش من مثل عمه زینب من

دلخوشم با تو حرف می زنم و
درد دل می کنم من از حالم
عمه می گفت،گفته بابایم
قصد دارد بیاد دنبالم

فکر کن از سفر بیاید او
میروم پیش دختران شهر
که ببینید..من پدرم دارم
پدرم را دهم نشان شهر

راستش با تمام دلتنگیم
دلهره دارم و دل آشوبم
یعنی بابام می رسد آخر؟
بگذریم..بگذریم..من خوبم....

ماه من..تو از آسمان دیدی
به روی خاک عکس بابا را؟
من کشیدم،نسیم پاکش کرد
دیدی ای ماه!کار دنیا را؟‌

راستی زخم های پایم را
چه کنم؟درد می کند خیلی
آنقدر که گرسنه خوابیدم
به طعامی نمانده است میلی

ماه من!از تو خواهشی دارم
به شبِ یار من همیشه بتاب
صبر کن تا بخوابد او اول
بعد اگر خواستی خود تو بخواب

راستی بگو ببینم،ماه
عمو عباس را که تو دیدی؟
دوست داشتی تو‌هم شبیه من
هی از او نیز بوسه می چیدی؟

عمو عباس من به من می گفت
که عمویت فدای تو عشقم
هرچه میخواستم بهم می گفت
باشد این هم برای تو عشقم

مینشستم و زلف های مرا
شانه میزد عموی من ای ماه
حتم دارم اگر عمویم بود
که نمیسوخت موی من ای ماه

هرچه آمد سرم،همه به کنار
بیشتر دل زده از این شهرم
از همه بچه ها و دختر ها
دلخورم،دلشکسته ام..قهرم


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#آرمان_صائمی
#محرم_1401


https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻استاد حاج غلامرضا سازگار

من کیستم سلاله‌ی دامان کوثرم
من زینب سه ساله ی زهرای اطهرم

باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم
بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم

از جانب امام زمانم سفیر شام
تنها نه یک سفیر که پیغام آورم

از کودکی مجاهد راه خدا شدم
گویی برای کرب و بلا زاد مادرم

تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست
یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم

هم سنگر سه ساله ی زینب پس از حسین
کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم

گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت
من یک تنه شفیعه ی فردای محشرم

جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن
پیراهن اسیری من بود در برم

سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار
آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم

رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده
لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم

آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد
زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم...


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#محرم_1401


https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻سید پوریا هاشمی

آفتاب شرفم مظهر توحیدم من
با همین‌سن کمم مرجع تقلیدم من
بخدا لحظه ای از کفر نترسیدم من
لحظه ای جا نزدم هرچه بلا دیدم من

در ره عشق چه بی ترسم‌ و بی واهمه ام
آیت الله جلیله نوه ی فاطمه ام

گریه ام‌حکمت‌ محض است که گشته سپرم
خم شده قامت لشگر به مصاف جگرم
مثل عمه چه قشنگ است بلا در نظرم
نکند فکر کنی بی کسم و در به درم

من کس و کار حسینم!به لبم این سخن‌ است
سرو سامان همه از سروسامان‌ من‌ است

هرچه را غیر حسین بن علی خط زده ام
رگ‌ هر مفسده را با رگ‌ غیرت زده ام
روی لبهای ستم چوب صلابت زده ام
به رخ زجر لعین سیلی عفت زده ام

حال که چشم تو از وصف مقامات تر است
روضه ام‌ را ز خودم بشنو که دلسوز تر است

روز ها چون شب تار است خدا رحم کند
جنگ‌ من یک‌به هزار است خدا رحم کند
قاتلم اسب سوار است خدا رحم کند
کف پایم پر خار است خدا رحم کند

تازیانه به تن من گذر انداخته است
ناقه ی لنگ مرا از کمر انداخته است

فاطمه بودم و قنفذ به سراغم آمد
آنقدر تند دویدم که نفس کم آمد
زجر کم بود که یکدفعه سنان هم آمد
به تو تا خیره شدم سیلی محکم‌ آمد

دست سنگین کسی بر رخ من رد انداخت
آنکه انداخت مرا روی شتر! بد انداخت

سپرش تا به سرم خورد سرم درد گرفت
زد به بازوی من و بال و پرم درد گرفت
به پدر حرف بدی زد جگرم درد گرفت
بشکند پاش الهی کمرم درد گرفت

یاعلی گفتم‌ و با کینه به من سنگ زدند
پیرزن ها همه بر پیرهنم چنگ زدند

سر در طشت دلم‌ را گل آتش میکرد
عمه از پشت ستون داشت نگاهش میکرد
خیزران حال مرا سخت مشوش میکرد
و رباب از غم این منظره هی غش میکرد

حق بده خواهرم اینقدر حزین و زار است
مست ها صحبتشان صحبت خدمتکار است


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#سید_پوریا_هاشمی
#محرم_1401


https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻علی انسانی

از خیمه ها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای

گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
می گفت عمّه ام به رخم بوسه داده ای

من با هوای دیدن تو زنده مانده ام
جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم

ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی
با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم

تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم

تا یک نگه ز گوشه ی چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی بر نداشتم

با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دوپلک خود ز چه بر هم گذاشتی

یکباره از چه رو، دو ستاره افول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی

من کنار عمّه سِتادم به روی پای
مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم

دستی سیاه بی ادبی کرد با سرت
من هم کبود دست روی سر گذاشتم

با آنکه دستبرد خزان دیده ای و لیک
باغ ولایت است که سر سبز و خرّم است

رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است

ای گل اگر چه آب ندیدی ولی بُوَد
از غنچه های صبح لبت نو شکفته تر

از جورها که با من و عمـّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته تر

هر کس غمم شنید، غم خود زیاد برد
بر زاری ام ز دیده و دل، زار گریه کرد

هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد

ای مه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبه ی من ماه می برد

گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه می برد

گر اشک من به چهره ی مهتابی ام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت

معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم بر شانه به گیسو رَمَق نداشت

ویرانه،غصّه،زخم زبان،داغ، بی کسی
این کوه را بگو، چون کاه چون کِشَد؟

پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد

سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام

دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام

یکبار سر به گوشه ی ویران بزن، ببین
من خاک پای تو به جبین می کشم بیا

کن زنده یاد مادر خود را ببین چسان
خود را از درد روی زمین می کشم بیا

گر در بَرَت به پای نخیزم ز من مپرس
اما ببخش، نیست توانی به پای من

نه شمع در خرابه، نه تو گفتگو کنی
مشکل شده شناختن تو برای من

ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم

سیلی، گرفته قوّت بینایی ام
من تا شناسمت به رخت دست می کشم

ای گل، زعطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است

انگشت ها که با لب تو بوده آشنا
باور نمی کنند که این لب همان لب است

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#علی_انسانی
#محرم_1401


https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻 هادی جانفدا

تو وقتی اومدی گفتم ، که تقصیر دل من بود
تو که دیدی بابات خوابه،چه وقت گریه کردن بود

حالا که اومدی پیشم ، بازم آغوشتو وا کن
بغل کن بغضمو بازم ، غریبی مو تماشا کن

حالا که اومدی پیشم ، بزار خلوت کنم باتو
بزار تعریف کنم بعدش ، ببین من پیر شدم یاتو

ببخش حرفای تعریفیم،دیگه حرفای خوبی نیست
ببخش واسه پذیرایی،خرابه جای خوبی نیست

خرابه بسترش خاکِ ، خرابه بالشش خشته
تو خیلی خاکی ای اما ، برایِ دخترت زشته

برای دخترت زشته،که خونش این طوری باشه
بزار چیزی نگم شاید،تو حرفام دلخوری باشه

کدوم دختر بااین حالش،پیش باباش معذب نیست
ببخش از راه طولانی،سر و وضعم مرتب نیست

اگه بابا بیاد باید،برات با جون مهیا شم
خجالت می کشم وقتی،نتونم از زمین پاشم

نگی من بی ادب بودم،نگی این دختر عاشق نیست
نمی تونم پاشم از جام،پاهام پاهای سابق نیست

حالا چشمای کم سومو،به هر چی جز تو می بندم
به زورم باشه پامیشم،به زورم باشه می خندم

مگه تو صورتم امشب،بغیر از خنده چی دیدی
که از وقتی پیشم هستی،یه بار حتی نخندیدی

یکی دستی تو تاریکی،به گونم خورده چیزی نیست
یکی از من یه گوشواره،امانت برد چیزی نیست

فقط دلتنگِ تو بودم،که اعصابم به هم ریخته
یه قدری خستۀ راهم،یه کم خوابم به هم ریخته

میخوام امشب سرت تاصبح،به رویِ دامنم باشه
میخوام امشب شب خوبِ،ازینجا رفتنم باشه

دیگه اخماتو واکردی،منم با بغض می خندم
بیا آغوشتو واکن منم چشمام میبندم


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#هادی_جانفدا
#محرم_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻 علی اکبر لطیفیان

پایش ز دست آبله آزار می کشد
از احتیاط دست به دیوار می کشد

در گوشه ی خرابه کنار فرشته ها
"با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد"

دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدار می کشد

او هرچه می کشد به خدای یتیم ها
از چشم های مردم بازار می کشد

گیرم برای خانه تان هم کنیز شد
آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟

چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟
نقشی که می کشد همه را تار می کشد

لب های بی تحرک او با چه زحمتی
خود را به سمت کنج لب یار می کشد

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#علی_اکبر_لطیفیان
#محرم_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻سید پوریا هاشمی

بشنوند امروز دختردارها..
قصه غمگین کوثردارها

از روی نیزه بیا بوست کنم
رفته ای بر نیزه با سردارها

به علی اکبر بگو سنگم زدند
سنگ خوردم از برادردارها

زجر که تنها به دنبالم نبود
در پی ام بودند لشکردارها!

معجرم را دستگردان میکنند
گوشه ی بازار، معجردار ها

نیشخندی زد به گوش پاره ام
این هم از آداب زیوردارها

حرف خدمتکار پیش من زدند..
من که خود هستم ز نوکردارها


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#سید_پوریا_هاشمی
#محرم_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻سعید نسیمی

چراای میهمان لعل لبی چون ارغوان داری
گمانم كه نشان ازبوسه هاى خيزران داری

چرا همرنگ پیشانی عمه شد جبین تو
مگرباباتوهم زخمی زسنگ کوفیان داری

تركهاى لبت رابوسه دادم سوخت لبهايم
به لب سرّ مگوى غربت لب تشنگان دارى

شبی کنج تنورخولی و روزی به تشت زر
بمیرم من که روزوشب زدشمن میزبان داری

دل این دخترت تنگ است ازهجر عزیزانش
بگو آیا خبراز اصغرشیرین زبان داری؟

برای شستن اين صورت غرق به خون تو
زچشم دختر دردانه ات سیل روان داری

سر عباس روى نى سر من زير كعب نى
به طعنه گفت نامردى عموى پهلوان دارى

رخم تصوير ياس وپيكرم تفسيركوثر شد
شبيه مادرخود دخترى قامت كمان دارى



#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#سعید_نسیمی
#محرم_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
مدح و مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻 سعید نسیمی

آیینه دار عصمت کبرا رقیه
بالا نشین عالم بالا رقیه

بابای او باب نجات امت است و
باب ورود قلب این بابا رقیه

دنیا اسیر دست های کوچک اوست
فردا امیر عرصهٔ عقبی رقیه

ابر کرم، باران رحمت، رود جود است
عالم کویر تشنه و دریا رقیه

با هر نفس از نای عاشق روضه خیزد
دم یا حسین و بازدم هم یا رقیه

هم‌ کوثر و‌ هم‌ کاف ها یا عین صاد است
زینب ترین زهرای عاشورا رقیه

با یک نگاه از گوشهٔ چشم کبودش
حاجات ما را می کند امضا رقیه

از اربعین جا ماند اما ماند رزقِ
مشّایهٔ ما سینه زن ها با رقیه

از کربلا تا شام با صدها مغیره
شد قاب عکس روضهٔ زهرا رقیه

دوران هجرانش سر آمد تا سر آمد
بر زانویش بنشاند بابا را رقیه

حالا خرابه هیئت و او ‌روضه خوان است
گشته گریزش بوسه بر رگها رقیه



#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#سعید_نسیمی
#محرم۱۴۰۱



https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻سید پوریا هاشمی

گفته بودم که تورا یک روز پیدا میکنم
باز می آیی و رویت را تماشا میکنم

میشود نازم کنی؟یک ذره نازم را بکش
بعد در آغوش تو آرام لالا میکنم

من‌ اگر خلخال پایم نیست آن را برده اند
تو برایم هدیه خلخالی بخر پا میکنم

این همه این ها مرا هرروز دعوا میکنند
تو که هستی شمر را امروز دعوا میکنم

دست های زبرشان آنقدر خورده بر رخم
پلکهایم را به زحمت پیش تو وا میکنم

زجر گفته گریه کردی قید جانت را بزن
بیخیال زجر،من کار خودم را میکنم!

آنقدر با مشت میکوبم به لبهای خودم
تا خودم را آخرِ سر مثل بابا میکنم

گریه ام را ریختم بر صورتت پاکش کنم
صورتت را باز مثل قبل زیبا میکنم

از یزید و دوستانش بگذر و حرفی نزن
درد میگیرد سرم تا یاد آنها میکنم

به عموجانم بگو حرف کنیزی شایعه ست
هرچه مردم پشت من گفتند حاشا میکنم

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#سید_پوریا_هاشمی
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻کاظم بهمنی

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست
بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت...

روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز
جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت

خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ
درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت

تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!
«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#کاظم_بهمنی
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻 علی اکبر لطیفیان

تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روي زلف پریشان خودم باشی

من ازتاریکی شب هاي این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

فراقت گرچه نابینام کرده بازمی ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی

پدرنزدیک بود امشب کنیزخانه اي باشم
به توحق می دهم پاره گریبان خودم باشی

اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست
که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی

ازاین پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمیخواهی پدرجانِ خودم باشی

سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی

سرت را وقت قرآن خواندنت برطشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاري قرآن خودم باشی

کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی

اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است
تقلامی کنم یک بوسه مهمان خودم باشی



#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#علی_اکبر_لطیفیان
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻قاسم نعمتی

با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد
موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد

دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب
چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد

لذتی دارد عجب بوسه ی لب های پدر
وقت برخورد به هم زخم دو لب سر وا کرد

نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن
با کف پا به روی چادر من امضا کرد

همه ی صورت من قدر ِکفِ دستی نیست
دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا کرد

عمو عباس کجا بود ببیند آن شب
به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا کرد

ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم
دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا کرد

بی کفن دفن شدم ای پدر بی کفنم
داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا کرد

دختر بی ادبی مسخره میکرد مرا
دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا کرد

عمر یک ظرفِ ترک دار به ضربی بسته ست
عمه بر دست مرا برده و جابجا کرد

عمه هربار که با گریه بغل کرد مرا
یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا کرد


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#قاسم_نعمتی
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻علی اکبر لطیفیان

حاضرم پایِ سر ِ تو سر ِ خود را بدهم
جایِ پیراهن ِ تو معجر ِ خود را بدهم

سر ِ بابایِ من و خِشت محال است عمه
عمه بگذار که اول پر ِ خود را بدهم

…پهن کن تا که سر ِ خار نگیرد به لبش
کم اگر بود پر ِ دیگر خود را بدهم

زیورآلات مرا دختر همسایه گرفت
نذر ِ انگشتَرَت انگشتر ِ خود را بدهم

مویِ من سوخته و مویِ پدر سوخته تر
حاضرم پایِ همین سر، سر ِ خود را بدهم

دید ما تشنه یِ آبیم خودش آب نخورد
خواست تا دیده یِ آب آور خود را بدهم

به دلم آمده یک وقت خجالت نکشم
پایِ لطفش نفس ِ آخر خود را بدهم


#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#علی_اکبر_لطیفیان
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻استاد غلامرضا سازگار

ویران سرایم امشب شد میهمان سرایم
این جا که خیزران نیست قرآن بخوان برایم

هر شب صدات کردم امشب دعات کردم
یا در برم بمانی یا همرهت بیایم

زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم

گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم

من دختر حسینم هم سنگر حسینم
ماه صفر محرم، شام است کربلایم

خواهم در این خرابه دور سرت بگردم
دیوار گشته حائل، زانو شده عصایم

دیشب به شوق وصلت تا صبح گریه کردم
امشب بگو اسیران گریند در عزایم

کی گفته در خرابه شب ها گرسنه خفتم
بعد از تو بوده هر شب خون جگر غذایم

دانی چرا عدویم تا حد مرگ می زد
فهمیده بود از اول من دخت مرتضایم

تا دور او بگردم تا دست او ببوسم
ای کاش همرهت بود عموی با وفایم

هر چند روسیاهم آلودة گناهم
مولا بگیر دستم من "میثم" شمایم

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#استاد_غلامرضا_سازگار
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w
حضرت رقیه سلام الله علیها

🔻استاد غلامرضا سازگار

من آن شمعم که آتش بسکه آبم کرده، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه، فراموشم


اگر بیمار شد کس گل برایش می‌برند و من
بجای دسته گل باشد سر بابا در آغوشم


پس از قتل تو از لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم نمی‌نوشم


تو را در بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
بجان مادرت، هرگز کفن بر تن نمی‌پوشم


دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوشم


اگر گاهی رها می‌شد ز حبس سینه فریادم
به ضرب تازیانه قاتلت می‌کرد خاموشم


فراق یار و سنگ اهل شام و خندة دشمن
من آخر کودکم این کوه سنگین است بر دوشم


نگاه نافذت با هستی‌ام امشب کند بازی
گه از تن می‌ستاند جان گه از سر می‌برد هوشم


بود دور از کرامت گر نگیرم دست «میثم» را
غلام خویش را گرچه گنه کار است، نفروشم

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#استاد_غلامرضا_سازگار
#صفر_1401

https://telegram.me/joinchat/Bbx7KUB7D1El6fDlNXP68w